10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 👑محسن👑 انتشار: 4 سال پیش 286 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان من اومدم با قسمت هجدهم لایک یادتون نره و نظر راستی یه چالش خیلی خفن داریم😂😂
انچه گذشت:رفتیم برج ایفل........................استاد فنگ اومد و گفت سلام..........................دیدم استاد فنگ اونجا نیست.......... ......ممنون مامان
خب بریم سراغ داستان:
روز بعد از زبان مرینت:مامانم بلیط گرفته بود منم زنگ زدم به الیا و قضیه را بهش گفتم و گفتم به بچه ها بگه که ببخشید اگه ازشون خداحافظی نکردم چون اگه دیر میجنبیدم جون استاد فنگ به خطر می افتید اونم گفت باشه خدافظ منم خدافظی کردم و به ادرین گفتم اونم قبول کرد رفتم و سوار هواپیما شدم بعد هواپیما شروع به حرکت کرد بعد از چند ساعت رسیدم به چین ولی چون شب شده بود رفتم خونه عموی مادرم وقتی رفتم تو سلام کردم دیدم زن عمو گفت سلام حال لیدی باگ ما چطوره گفتم ممنون خوبم دیدم پسر عمو چانگ و دختر عموم بریدجت اومدند و گفتند سلام گفتم سلام و رفتم دختر عموم را بغل کردم بعد هم با چانگ دست دادم و گفتم ببخشید من خسته ام کجا بخوابم؟!زن عمو گفت برو تو اتاق بریدجت گفتم باشه ممنون و رفتم تو اتاق و زود خوابم برد از زبان ادرین:وقتی مرینت رفت منم به پدر و مادرم گفتم هواپیما را آماده کننده چون میخوایم بریم چین پدرم گفت چرا؟!منم قضیه را بهش گفتم اونم قبول کرد ظهر که شد رفتیم ناهار خوردیم و بعداز ناهار خوابیدم وقتی از خواب بیدار شدم رفتم یکم دور زدم و بعد دوباره اومدم خونه و شام خوردم و خوابیدم(چقدر میخوابی)روز بعد وقتی بیدار شدم ادرینا را دیدم که چمدون من و خودش را بسته گفتم سلام گفت سلام گفتم اوخ ببخشید اصلا یادم نبود چمدونم را ببندم گفت میدونستم از تو آبی گرم نمیشه گفتم دارم برات بعد رفتیم سر میز صبحانه و صبحانه خوردیم و رفتیم فرودگاه تا سوار جت بشیم وقتی سوار شدیم بعداز ۶ساعت رسیدیم که دیدم مرینت اومده استقبال.....
اما دیدم یه پسره هم کنارشه رفتم پیش مرینت دیدم پرید بغلم و گفت سلام دلم برات تنگ شده بود برات عشقم گفتم منم همینطور عزیزم بعد در گوشش گفتم این پسره کیه؟!گفت این پسرعمومه گفتم اها بعد با اون پسره دست دادم و سلام کردم بعد سوار ماشین اون پسره شدیم و رفتیم خونه شون وقتی رفتیم تو دیدم استاد چنگ و همسرش اومدن جلو و سلام کردن ما هم سلام کردیم که دیدم مامانم با خانم چنگ رفت و پدرم هم با خود چنگ بعد دیدم یه دختره هم اومد و گفت سلام منم سلام کردم بعد دیدم دختره گفت مامان من با الفرد میرم بیرون مامانش گفت باشه برو که دیدم پسره هم اومد و گفت منم با سوفی میرم کافه مامانش گفت باشه خوش بگذره و رفت منم خیالم راحت شد که اون پسره عاشق مرینت نشده..از زبان مرینت:من دست ادرین و مارسل و ادرینا را گرفتم و بردمشون تو اتاق و به ادرینا یه لباس گربه ای دادم(مثل یکی از عکس های این پارت)بعد به مارسل هم یه پیراهن سفید و یه کت کرم و شلوار کرم دادم اونم پوشید و با ادرینا رفتن دور دور منم به ادرین گفتم عشقم یه سوپرایز برات دارم اما اول چشاتو ببند اونم چشماشو بست منم یه پیراهن خاکستری پر رنگ و یه کت و شلوار مشکی با کناره های سبز دادم اونم رفت و پوشیدش وقتی خودشو تو آینه دید گفت واووووو این خیلی خوشگله خودت اینو دوخته ای؟گفتم اره خودم همه ی این لباس ها را طراحی کرده ام و دوخته ام گفت خیلی با استعدادی حتی از اونی که میدونستم هم بیشتر گفتم حالا بسه دیگه منم میخوام لباس بپوشم گفت باشه منم رفتم تو کمد و لباس پوشیدم(جا دیگه نبود؟/نمیدونم /خب تو رفته ای تو/خب جلو ادرین زشته گفتم بابا لباس زیرش پوشیده ای/عه راست میگیا/😐😐/😁😁)وقتی اومدم بیرون دیدم یه جور خاصی نگاه میکنه گفتم هوی،الو کجایی؟که دیدم به خودش اومد گفت مرینت خیلی خوشگل شدن ای یی یی یی یی وااااای خیلی خوشگلی تو گفتم ممنون بعد رفتیم بیرون که دیدم گابریل با سرعت اومد سمت ما و گفت ادرین اینو از کجا خریده ای؟ادرین گفت اینو نخریده ام اینو مرینت طراحی کرده و دوخته که دیدم امیلی هم اومد و تا منو دید چشاش برق زد گفت وای خیلی خوشگل شده ای گفتم ممنون گفت برای منم یه لباس خوشگل طراحی کن گفتم شما ها که بهتر از من طراحی میکنید چرا من طراحی کنم؟گابریل گفت چون تو از ما هم با استعداد تری گفتم باشه گابریل گفت میخوام تو یکی از طراح های شرکت من بشی گفتم چشم اما حالا میخوریم بریم بیرون اجازه میدید؟!امیلی گفت باشه برید گفتم عمو سوییچ ماشین را بده گفت باشه بیا بگیرش و پرت کرد سمتم منم گرفتم و رفتم بیرون که دیدم ادرین اومد و گفت مرینت من هنوز ارزو دارما گفتم باشه نترس گفت باشه و نشستیم منم گفتم سفت خودتو بگیر گفت چی؟!که من پامو گذاشتم رو گاز و با سرعت رفتم تو خیابون و با سرعت از بین ماشین ها میگذشتیم که ادرینا و مارسل را دیدیم من زدم کنارشون و گفتم بشینید اونها هم نشستند منم دوباره گاز دادم و با سرعت میرفتم که یهو.....
یه ماشین جلومون پرید منم دورش زدم و رفتم تو یه خیابون و زدم تو ی خیابون دیگه و رسیدیم به خونه عمو ام و رفتیم تو که دیدم مارسل دنبالم کرد و گفت نزدیک بود منو عشقم زا بکشی گفتم اون مثل چی پرید جلومون گفت من دیگه غلط بکنم سوار ملشینی بشم که تو راننده اش باشی گفتم خب نشو 😂😂😂😂گفت زهر مار ادرینا گفت مرینت اگه مارسل چیزیش میشد زنده ات نمیزاشتم گفتم بیشین بینیم بابا گفت برو گمشو و با مارسل رفتن من به ادرین گفتم عشقم دست فرمونم خوب بود؟!گفت خوب بود اما اگه میمردیم کی استاد فنگ را نجات میداد؟!گفتم اوه راستی تیکی کجاست ؟که دیدم تو اتاق با پلگ خوابیده اند گفتم واااایی خیلی کیوتن ادرین گفت من خیلی برام عجیبه که پلگ تیکی رو بغل کرده چون همیشه پنیر هاشو بغل میکرد اما الان بجای پنیر تیکی رو بغل کرده که دیدم پلگ گفت اقای ادرین میخوای بگم شما شبا چطور میخوابی؟دیدم ادرین زرد شد گفتم پلگ بگو ادرین گفت نه نگو پلگ گفت چون تو گفتی من پنیر بغل میکنم و ابرومو بردی منم آبروتو میبرم بعد پلگ گفت ادرین قبلا عکسای لیدی باگ را بغل میکرد و میخوابید ولی الان عکسای لیدی باگ و مرینت را بغل میکنه و میخوابه مثل بچه کوچیکا که عروسک بغل میکنن اینم عکسای تو رو بغل میکنه من چشام گرد شد و آروم سرمو بردم سمت ادرین دیدم داره نگام میکنه گفتم چیزی نیست منم تو اتاقم پراز عکسای ادرینه ادرین گفت راست میگیا گفتم خب دیگه بسه برید بیرون میخوام لباس عوض کنم پلگ تیکی را که تو بغلش بود را برداشت و رفت بیرون اما ادرین گفت من راحتم تو لباس عوض کن گفتم ادرین برو بیرووووووووون دیدم همینطور نشسته گفتم برو دیگه گفت نمیرم گفتم بابا زشته ما هنوز ازدواج نکرده ایم گفت خب نکنیم گفتم نمیری دیگه؟گفت نچ گفتم باشه پس چشاتو ببند تا من لباس عوض کنم گفت باشه منم سریع پرتش کردم بیرون و درو قفل کردم.از زبان ادرین:وقتی چشامو بستم دیدم یه نفر با قدرت منو پرت کرد جایی و درو بست وقتی مرینتو صداش زدم گفت بله گفتم کی منو پرت کرد بیرون؟!گفت خودم گفتم چرا؟!گفت چون بیرون نمیرفتی گفتم باشه پس زود لباستو عوض کن و بیا بیرون منم میخوام لباس عوض کنم گفت باشه با خودم گفتم عجب زوری داره هااز زبان مرینت:زود لباسمو عوض کردم و رفتم بیرون بعد ادرین رفت تو و درو بست بعد درو زدم و گفتم بیام تو گفت اره بیا......
بعد اومدم تو دیدم ادرین لباس عوض کرده بعد جا انداختیم و روی زمین تو بغل هم خوابیدیم..از زبان امیلی:وقتی رفتم تو اتاق ببینم مرینت چیکار میکنه دیدم دوتاییشون تو بغل هم خوابیده اند گفتم اینا چقدر به هم میان گکه دیدم گابریل گفت موافقم گفتم میبینی اونا خیلی ناز خوابیده ان حیف این دختر که مرد اما یه لطف پدربزرگ مادرش زنده شد گفت اره موافقم وقتی که من هاک ماث بودم اونا بایه شرور که حافظه هارو پاک میکرد روبه رو شدن و حافظه شون پاک شد اما بازم اون دختر شکستم داد گفتم اون دختر خیلی قوی ای هست گفت موافقم..از زبان مارسل:با ادرینا رفتیم تو اتاق طبقه دوم و لباس عوض کردیم(بی حیا/بابا اونجا اتاق پرو داشت/اها)و گرفتیم تو بغل هم خوابیدیمروز بعد از زبان مرینت:از خواب بیدار شدم و رفتم پایین دیدم ادرین بیدار شده و داره با چانگ حرف میزنه گفتم سلام بعد دوتاییشون سلام کردم گفتم ادرین امروز روز مبارزه هست چانگ گفت قضیه چیه؟!گفتم هیچی امروز نباید از خونه هاتون بیرون بیایید گفت چرا؟!گفتم چون امروز میخوایم هیولای تاریکی را شکست بدیم گفت اها اون گفتم اره گفت غیر ممکنه گفتم چرا؟!گفت چون اون کاهن اول هست گفتم خب باشه گفت اون خیلی قدرتمنده گفتم چیزی نیست فوقش مثل قبل میمیرم و راحت میشم ادرین گفت عه مرینت نگو میدونی که اگه تو بمیری منم میمیرم گفتم باشه بابا نترس با قدرت جدید تو چیزیمون نمیشه که یه دفه تیکی اومد و گفت سلام ما هم بهش سلام کردیم که دیدم بریدجت اومد و تا تیکی را دید پرید هوا و رفت تو بغل چانگ و گفت واییی یی یه موش پرندهههههه تیکی گفت من کجام مثل موشه؟!بریدجت گفت وایی حرفم میزنه چانگ گفت چقدر نازه گفتم اره که دیدم یه صدا اومد اوهوم اوهوم من گفتم البته پلگ هم نازه ادرین گفت و یکم هم بوگندو😂😂😂پلگ گفت ادرین میخوای رازتو همه بفهمن؟!گفت نه ببخشید گفتم رازش چیه؟ادرین گفت همونی که دیشب فهمیدی پلگ گفت نخیرم یکی دیگه هم هست گفتم بعدا بهم بگو پلگ گفت اگه ایندفه ادرین چیزی بگه به من من به همه میگم گفتم باشه که دیدم ادرینا و مارسل و گابریل و امیلی اومدن گفت سلام اونا هم گفتن سلام گفتم ادرینا مارسل امروز وقتی که من رفتم به معبد شما ها تبدیل می شید و میایید کمک من اونا گفتن باشه که بریدجت گفت منم میام کمک گفتم نه نمیخوام جون تو به خطر بیوفته گفت نترس گفتم صبرکن به موقعش گفت باشه گفتم خب بیایید صبحانه بخوریم گفتن باشه که دیدم عمو چنگ و زنش اومدن سلام کردیم و نشستیم پشت میز وقتی صبحانه خوردیم من گفتم تیکی اسپاتس ان و تبدیل شدم و به سمت معبد حرکت کردم.. از زبان ادرین:گفتم حالا وقتشه بچه ها تبدیل بشین گفتم پلگ کلاوز ات..مارسل:رودولف بیا زوزه بکشیم..ادرینا:الیس چنگال ها تیز.از زبان مرینت:وقتی رسیدم رفتم تو که دیدم فنگ را بسته اند و کسی اونجا نیست که یهو گفت اووو اوووو اوووو(دهنش بسته بود)که یه دردی تو سرم احساس کردم وقتی برگشتم هیولای تاریکی را دیدم که با چوب زده بود تو سرم و دیگه چیزی نفهمیدم..وقتی به هوش اومدم دیدم دست و پام بسته و فنگ کنارمه که دیدم یه زن تو اتاق رو به رویی هست فهمیدم اون مادربزرگ مادرمه
گفتم اهای هیولای تاریکی از جون من چی میخوای؟گفت من میخوام جون تو را به جسم همسرم منتقل کنم گفتم قبوله اما باید اول پدر بزرگ و مادربزرگم را ازاد کنی که فِنگ گفت مرینت ت..تو..دختر..سابین هستی؟گفتم اره که مادربزرگم گفت نه لیدی باگ این کارو نکن گفتم من برای شماها همه کار میکنم که هیولای تاریکی گفت باشه من اونا را ازاد میکنم گفتم اما خودم باید ببینم گفت اووووه باشه و دست و پای فنگ و همسرش را باز کرد که تو راه به فنگ چشمک زدم اونم منظورمو فهمید بعد هیولای تاریکی منو برد تویه اتاق بعد رسیدیم به یک تابوت و دیدم اون مرده هم اونجاست و یه چشمک بهم زد بعد هیولای تاریکی اومد جلو تا معجزه گرمو برداره که یهو اون مرده اومد و جلوشو گرفت هیولای تاریکی گفت جک چیکار میکنی؟(چینیه ولی اسمش امریکاییه😂😂) جک گفت آلفِرِد من طرف اونام الفرد گفت خائن و بهش حمله کرد که یهو فنگ اومد تو و گفت وقتشه ارتقا پیدا کنی و یه ورد خوند و یهو لباسم عوض شد تو یویو دیدم قابلیت نامرئی شدن و خنثی کردن شرارت شرور ها بهم اضافه شده گفتم خنثی شو و یه نور آبی رنگ از دستم به سمت هیولای تاریکی رفت و اون افتاد زمین و به حالت عادیش برگشت
بعد جک معجزه گر هیولای تاریکی را برداشت بهش گفتم اینو بده به من و معجزه گر دیگه ای را بگیر گفت نمیخوام من خودم معجزه گر دارم که دیدم یه کوامی اومد بیرون و گفت سلام من جولی هستم کوامی شیر گفتم سلام جولی بعد جک معجزه گر اژدها را من داد گفتم مگه چند تا معجزه گر اژدها داریم؟گفت این اژدهای اصلی هست اون معجزه گر اژدها اژدهای عناصر بود این معجزه گر اژدهای اصلی هست گفتم اها که الفرد به هوش اومد گفت معجزه گرمو بده گفتم چرا جون من را میخواستی به همسرت منتقل کنی؟گفت چون تو هاک ماث را شکست دادی از لیزر های فوق العاده قوی جون سالم به در بردی من فهمیدم که تو جون سخت هستی و خواستم جون تو را به همسرم منتقل کنم گفتم بابا اول خود هاک ماث تسلیم شد دوم من به خاطر یه معجون دوباره زنده شدم وگرنه الان اون دنیا بودم بعد گفتم استاد فنگ هنوز اون معجون را دارید؟گفت اره کمی همراه خودم دارم گفتم اونو بدید بعد اون معجون را بهم داد منم معجون را به الفرد دادم و گفتم اینو تو دهان همسرت بریز و بعد💏💏گفت اینو از کجا اورده اید؟گفتم این معجون را فقط استاد فنگ بلده و تو کتاب معجزه گردهای پاریس هست گفت اها بعد من گفتم همه بریم بیرون تا راحت باشه و دیدم یه لبخند زد گفتم خدافظ گفت ممنونم لیدی باگ فو انتخاب درستی کرد گفتم ممنون و رفتیم بیرون که یهو دیدم کیتی و اژدر و گرگی اومدن سریع دویدم تو بغل کت و گفتم کیتی جون خوشحالم که دوباره میبینمت گفت مگه قرار بود منو نبینی گفتم اره چون هیولای تاریکی میخواست جونمو تو جسم همسرش بزاره که شکستش دادیم گفت راستی خوشگل شدی گفتم ممنون کت که دیدم جودی اومد جلو و گفت مرینت اینا کی هستن؟؟گفتم این کت نوار عشق منه این اژدر مشکی خواهر کت هستش و اینم گرگ سپید برادر من مارسل هست اوه یادم رفت کت ادرین اگرست هست و اژدر هم ادرینا اگرست جودی دستشو برد جلو کت و باهاش دست داد و گفت خب پس داماد آینده سابین تویی گفتم اره اما اژدر هم عروس اینده مامانم هست کت گفت مرینت خیلی بلا سر من اورده اولین بار که دیدمش عاشق شدم ولی اون منو رد میکرد اما وقتی فهمید من کی هستم عاشقم شد چون در واقع عاشق خود واقعیم بود و فکر میکرد کت یکی دیگه هست
من گفتم تو عاشق لیدی بودی ولی من ادرین را دوست داشتم جودی گفت دیگه بسه گذشته ها گذشته حالا بیایید بریم معجزه گر ققنوس را برداریم گفتم اها اره راست میگید بریم مادرم میگفت تو خونه خودشون پنهان کرده جودی گفت میدونم حالا تبدیل بشین گفتم صبر کنید میخوام این معجزه گر رو به بریدجت بدم کت گفت باشه بیایید بریم..وقتی رسیدیم خونه شون رفتم تو و گفتم سلام بریدجت اینجاست؟؟ عمو چنگ گفت اره لیدی باگ تو خونه راستی مادربزرگ را پیدا کردین؟گفتم اره جودی بیا تو نوه ات کارت داره عمو چنگ گفت اینجاست؟گفتم اره تو حیاطه که دیدم با سرعت نور رفت تو حیاط منم رفتم تو اتاق بریدجت دیدم داره با کامپیوتر بازی میکنه گفتم سلام که دیدم برگشت گفت سلام مرینت گفتم بریدجت بیا این معجزه گر رو بگیر بعد رفتم سمتش و گفتم اوهوم (صداشو صاف کرد)بریدجت چان این معجزه گر اژدها هستش که بهت قدرت کنترل افراد را میده ولی تا هر موقعی که بخوای گفت ممنونم مرینت گفتم حالا من لیدی باگم مرینت صدام نکن گفت باشه بعد گردنبند را گردنش کرد و کوامی اون اومد بیرون گفت سلام اسم من فانگ هست گفتم تو برادر لانگ هستی؟ گفت بله نگهبان اعظم گفتم لیدی باگ صدام کنی بهتره گفت چشم گفتم خب کلمه تبدیلت چیه؟گفت کلمه تبدیلم اژدهای قدرتمند هست(والا هرچی فکر کردم هیچی به ذهنم نیومد بخدا)گفتم اها بعد به بریدجت گفتم بریدجت تو باید تو پیدا کردن معجزه گر ققنوس کمکمون کنی قبوله؟گفت معلومه که قبوله بزن بریم گفتم باشه بریم.....
چالش خفن ما اینه:
پرسپولیسی هستین یا استقلالی
من پرسپولیسیم 😂😂😂👑
یادتون نره لایک کنیداااا
برید بعدی زود
خب دوستان این قسمت هم تموم شد امیدوارم خوشتون اومده باشه و میخوام این داستان را لایک کنید تا برنده برترین داستان ماه بشه....
بزنید بعدی درمورد قسمت بعد میگم
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
28 لایک
فوق العاده👌🏻👌🏻
من استقلالی ام کاری هم به نظر دیگران ندارم🙄
استقلال💙عشقه❤
داستانت عالیه و چالش من پرسپولی هستم آخه کی میره استقلالی بشه
این آخه سواله که میپرسی؟ 🤨معلومه دیگه پرسپولیس!! 😍😍پرسپولیس چیکارش میکنه!! سوراخ سوراخش میکنه😎😎
معلومه که پرسپولیس سرور استقلاله
عالی بود گلم
واااااااااااااااااااااااااااااااااای چرا بعدی منتشر نمیشه
میخوام
تبدیل رو نبینیم آرومنمیگیگیریم
اومد که
من پرسپولیسی هستم ❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤
من نه پرسپولیسی هستم نه استقلالی من
تراکتوری هستم
یاشاسین نمنه توردوار
سلام من که لایک کردم و نمیدونم هر ۱۵ روز منتشر میشه
سلام عالییییییی من یه بار ۲ روز پیش گفتم پرسپولیسی هستم
ولی چرا پارت بعد نمی یاد
راستی داستان نازنین جون یعنی (سرنوشت پاریس )هم عالیه
من یکی از دنبال کننده هاش هستم
هر کسی هم داستان کوروش رو نخونده اینجا نصف عمرش تلف شده
البته نازنین و محسن که دنبال کننده های داستانش هستن
من خودم شما دو تا رو از داستان کوروش گیر آوردم
مگه نمیدونی پارت ها هر۱۵روز منتشر میشه
منم دو تاشو میخونم عالیه دوتاش
چرا دیگه کسی لایک نکرده؟؟😢😭😭
وللش فوقش فصل دو را تا پارت ۱۰مینویسم(اگه لایک ها کم بشه)
ننننننهههههههه
من همه ی پارت هات رو لایک کردم تورو خدا کم ننویس :((((((((
باشه گفتم که کرم دارم کلا😁😁