
سلاااااممم اینم از پارت ششم امیدوارم که خوشتون بیاد😻
که ناگهان بلای الهی نازل می شود😈 لایلا: واااااااااای اینجا رو نگاه کن😏😏😏😏 جوز (از آخر بخونید) ابرقهرمانی مون دارم با هم بستنی می خورن؟؟؟ چه شیرین😇😇😇 لیدی: این به تو مربوط نیست😐 لایلا: باشه هرجور تو بگی😊 اوه ببینم بستنی تون رو (بستنی تو دست لیدی باگ هستش) لیدی: نه نگاه نکن خدایی نا کرده چشمش میزنی🙄 لایلا: این اصلا خوشم نیومد🤨 و من وقتی از چیزی خوشم نیاد خیلی بد میشه پس فوری عذر خواهی کن😑 لیدی: 🙄🙄🙄 لایلا: خودت خواستی 😁 و لیدی باگ رو به ف.ج.ی.ح ترین شکل ه.ل میده و لیدی باگ میوفته زمین بستنی له میشه و لیدی باگ کمرش آسیب سطحی میبینه (من باشم کمرم از هم میپاشید🤐) (عه راستی بچه ها یادم رفت بگم تو پارت قبلی آندره وقتی بستنی رو میده میره ولی انگاری چطور داستان رو تو یه جای دیگه می نویسم و به اینجا کپی می کنم انگاری کپی نشده شرمنده😅) کت به لیدی باگ کمک می کنه بلند بشه. کت: هی تو لایلا: من؟ کت: نه عمم تو الان چه غ.ل.ط.ی کردی؟ لایلا: جانم؟ کت: ببین اگه یک بار دیگه بخوای به یه میلیمتر از تار موی بینیش آسیب بزنی من میدونم و تو (همه اینارو داره با لحن فوقالعاده عصبانی میگه) لایلا: جدی؟ بگو ببینم اصلا این خال خالی بی تربیت چقدر می ارزه که داری همچین طرفداریش رو می کنی؟ گربه خنگ😎 کت: دارم بهت هشدار میدم😠 لایلا: دالم بیهیت هشدار میدم (در حال دهن کجی کردن) لیدی: ول کن گربه همکلام شدن با همچین آدمایی درست نیست😟 لایلا: ویل کن گوربه همچکلام شدن بی هیمچین آدمایی دیریست نیست (و همچنان در حال دهن کجی کردن) کت: با کفشدوزک درست صحبت کن دختره بی مزه😠😠😠😠😡😡😡 لایلا: واااییی چقدر ترسیدم🤣🤣🤣 هاهاهاهاهاهاهاهاها😂 کت:😡😡 و یه سیلی خیییییلللییی محکم از در گوش لایلا میزنه به طوری که دو متر پرت میشه اونور (پیشی غ.ی.ر.ت.ی کی بودی تو😘) لایلا: 😭😭😭😭😭 آآآیییی آآاآآییی 😭😭😭😭😭 کت: الان از این به بعد یاد میگیری با یه خانم محترم و با شخصیت (لیدی رو میگه) چطوری رفتار کنی😾😾..... بیا بریم بانوی من لیدی: ب.....با....باشه😳😳😳 و از اونجا دور شدن..... لیدی: گربه؟ کت: جون گربه؟ لیدی: میگم تا به حال ندیده بودم کسی رو همچین بزنی... اونم بخاطر من😳 کت: من بخاطر تو دنیا رو هم با خاک یکسان می کنم 😊 لیدی: ممنونم😃😃 کت: 🙂
لیدی: بستنی هم حیف شد🙁 کت: آره حیفش شد🤤 لیدی: خب دیگه من تا تبدیل من دو دقیقه مونده باید برم کت: منم همین طور لیدی: خداحافظ پیشی کت: بدرود بانوی من😊 و از هم جدا شدن... لیدی: تیکی خال ها خاموش تیکی: وااااییی چه روزی بود... مرینت: آره و فرصت رو من بازم از دست دادم😖 کت: پنجه ها داخل! آدرین: خیلی خب.... وقتشه تقش بازی کنیم... اهوم اهوم.... ناتااااللللیییییییی😧😧😧 ناتالی: آدرین😱 حالت خوبه؟؟؟😣😣 آدرین: آره من خوبم ناتالی: خیلی خب بیا بریم خونه آدرین: باشه و بریم سراغ مرینت مرینت: تییییککککیییییییی😭😭😭😭😭😭 من خییییللللیییی بدشانسم تیکی: چرا؟ مرینت: امروز گفتیم به آدرین احساساتمون رو میگیم فاجعه شد😢😢😢 تیکی: در عوضش با گربه وقت گذروندی مرینت: من لوکا رو از دست دادم😥 به آدرین نمیتونم ابراز احساس بکنم و از یه طرف هم گربه سیاه.... وااااییی دارم دیوونه میشم😭😭😭😭 تیکی: گریه نکن مرینت مطمئنم همچی درست میشه😀 مرینت: امیدوارم😞😓 بریم سراغ آدرین و پلگ😉 آدرین:پلگ می خوام لیدی باگ رو به شام دعوت کنم و براش یه شعر مینویسم که خخخخخییییللللیییی خوشش بیاد😍 پلگ: من یکی نوشتم آدرین: جدی؟؟؟ پلگ: آره بخونم؟ آدرین: آرههه😃 پلگ: اهوم...اهوم..... آه دنیا چه زیباست با تو ای کممبر زیبا.... دنیا خیلی خوبه باتو ای کممبر زیبا.... هر چقدر بمونی و بیشتر کپک بزنی خوشمزه تر میشی ای کممبر زیبا😃😃 آدرین: مگه لیدی باگ کممبر هستش؟😐 پلگ: نه باهوش این برای پنیر های عزززیز هستش😑 آدرین: آهان😐😐😐 =/ پلگ: حالا دعوت کی هست؟؟ آدرین: هر وقت دیدمش بهش میگم پلگ: هممممم اگه قبول نکنه چی؟ آدرین: میتونم حسش کنم که قبول می کنه😍 پلگ: خیلی خب پس من تو رو افکارت تنها میزارم
حدود یه هفته میگذره و کت بالاخره جرات می کنه به لیدی باگ بگه.... کت: بانو... لیدی: بله؟ کت: میشه یه چیزی ازت بخوام؟؟ لیدی: البته چرا که نه! کت: چیزه (نفس عمیق می کشه) می خوام تورو برای فردا شب به شام دعوت کنم یه شام ر.م.ا.ن.ت.ی.ک فقط خودمو خودت لیدی: آآآآآآآمممم دو دقیقه بهم وقت بده (تو دلش) آهههه این روزا اصلا حالم خوب نیست شاید وقت گذروندن با کت هم برای من خوبه باشه هم برای اون..... و گفت: فکر جانانه ای هستش😃😃 پس فردا شب شام مهمون پیشی مون هستیم 😃 کت: آآآآآرررررررهههههههههههه🤠🤠🤠🤠🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳 میبینمت🤭🤭 لیدی:فعلا پیشی کت: فعلا بانو😍😍😍
مرینت: تیکی شاید این باعث شد بتونم ذهنم رو آروم کنم و برای دعوت لایلا خانم که به تعویق انداختش با آرامش کامل برم تیکی: آره موافقم 🤠 خلااااااااصصصههههه روز بعد فرا رسید و هر دو تاشون شروع به آماده شدن کردن تتتتااااااااا اینکه بلاخره شب فرا رسید... مرینت یکی از بهترین ادکلن هاش رو زد و یه رژ گلبهی زد و راه افتاد تیکی: خییلی خوشگل شدی مرینت😃 مرینت: ممنون تیکی😊 تیکی: آماده ای؟ مرینت: تیکی دختر کفشدوزکی آماده! آدرین هم برند ترین ادکلن اش رو زد پلگ: همین؟؟ آدرین:پس چی؟ پلگ: هههمممم خیلی خب.... بزن بریم😃 آدرین: پلگ تبدیل گربه ای! و از میانبر رفت دم در رستوران تقریبا دو دقیقه بعدش لیدی باگ اومد لیدی: سلام گربه🙂 کت: سلام بر بانوی رؤیا هام😃 و دستش رو ب.و.س.ی.د کت: بانو؟ و دستش رو حلقه کرد تا لیدی باگ از دستش بگیره (نمیدونم تونستم توصیف کنم یا نه😅) لیدی: اما.... 😊 ممنون و رفتن تو کت: بفرمایید اینجا صندلی ما است😄 و صندلی رو کشید عقب تا لیدی باگ بشینه روش و صندلی رو هل داد جلو... لیدی: میبینم امروز با آداب و رسوم هستی😊 کت: بخاطر تو😉 اوه راستی قبل اینکه غذا رو سفارش بدیم.... می خوام یه شعری که برات نوشتم رو بخونم😁 لیدی: برای من شعر نوشتی؟ کت: آره😊 بخونم؟ لیدی: آره آره بخون😄
ای بانو برای اولین بار می خوام که با من باشی فقط برای یک بار در کنارم باشی تا آخر عمرمون پیوند این دوستی رو جاویدان بگردانیم بیا در کنار هم دنیامون رو بسازیم می خوام کنارم باشی ای چشم بارونی من بیا پیوند این دوستی رو جاویدان گردانیم بیا در کنار هم دنیامون رو بسازیم ای قهرمان دل من😍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بید
عااااااااااااااااااالی
شعرتم عالی بود
ممنونم 😘
وای مرسی خوشحالم که از شعر خوشت اومد 😃😄
خواهش میکنم 😊💗
کپک زده🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣محشششششششششششششششششششششششششششرررزررررررررزرررررر و عاشقاااااااااااااانه بود 🤩🤩😍🤩🤩😍🤩😍🤩😍🤩🤩🤩😊😇🥰🥰😇😇😇😄😃😀😀😃😃😄
چرا کپک زده؟🤣
خخخخخخخخخخخخخخخخخخییییییییلللللیییییییی خوشحالم که خوشت اوووووووومممممممممممدددددددد😘🥰😍🤩😀😃😄😁😻😽
بوس برای تو😘😘😘
سلام اجو خوشگلمممم ❤️❤️❤️ اعتراف ميكنم كه خيلييييييي عاشقانه بود 😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍 اااا لايلا كه مظلوم بازي در مي اورد 😒 يكي از دوستام خيلي شبيه لايلا است 😂 موهاش قهوه اي با چشماي سبز ولي انقدر هام خبيث نيست 🤔 ولييييي حال كردما كت رفتار شايسته اي باهاش كرد 😂👊🏻
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممننننننننننننننننننننننننننننننننننننننوووووووووووووونننننننننننننننتننن😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆😆
عالیییی🐢💞
مممنننوووننم😀😀😀😃🥰🥰🥰😍🥰