
۱۰ سالگی دیوید⬅از زبان دیوید⬅اسم من دیوید پیترسونه.من و خانوادم در روستایی به نام دشت سرخ زندگی می کنیم.پدرم اسمش تامه.اون من یه دامداره.حیوان جادوییش یه توله سگ بود ولی الان توی مرحله دوم یعنی سگ هستش اما وقتی گرگا حمله میکنن به مرحله سوم میره یعنی یه یه سگ بزرگ و وحشی تبدیل میشه.مادرم اسمش رزیتاست.اون طبیب روستاست.مادرم خیلی مهربونه و خیلی به مردم کمک میکنه.به همین خاطره که مردم اونو خیلی دوسش دارن.حیوان جادویی اون یه عنکبوته و توی مرحله دومه.مادرم فقط از سمش برای داروسازی استفاده میکنه.

(عکس رزیتا)من یه خواهرم دارم که ۸ سالشه و اسمش آناست.حیوان جادوییش توی مرحله اوله یعنی یه مار کوچیکه.اون خیلی خجالتیه و زیاد از خونه بیرون نمیاد اگر هم بیرون بیاد همیشه پشت من قایم میشه.اوه صدای جکی(حیوان پدرم)میاد.دویدم بیرون خونه و پریدم بقل پدرم.(پدر+ دیوید×)×سلام بابایی بالاخره اومدی برای ناهار.+آره عزیزم مامانت نیومده؟×نه هنوز نیومده.+خیله خب بیا بریم برای مامان یه ناهار خوشمزه درست کنیم.×هورااااا.قرار شد و من و پدرم ماهی کباب شده درست کنیم.کنار خونه ما یه رودخونه هست که ماهی های مختلفی داره.پدرم همیشه مثل خرسا ماهی میگیره.

(عکس آنا)بعد از درست شدن ناهار⬅(مامان÷)÷اوه سلام بچه ها.ببخشید دیر کردم این اواخر بیماری شدت پیدا کرده دستم بنده.+اشکال نداره عزیزم.من میدونم که تو یه طبیب نمونهای.÷زبون بازی بسه.اومممم این بو از کجا میاد.+از دست پخت آقای خونه.×عه بابا منم کمک کردم.+اگه منظورت افتادن توی گل و لای و دو برابر کردن کار منه که آره راست میگی خیلی کمک کردی.×بابااااااااا.(آنا=)=مامان برگشتی.÷آخ قربون دختر نازم برم چطوری؟مامان انگار میخواست آنا رو خفه کنه.=ما...ما....ن.×ای وایی مامان آنا رو کشتی.÷وای ببخشید عزیزم.=(نفس نفس زدن)+خیله خب مادر و بچه ها ول کنین بیاین که ناهار داره از دهن میفته ها نگین نگفتی.×÷=اومدیم.

(عکس تام)بعد از خوردن ناهار⬅×مامان بابا میخوام برم تو روستا قدم بزنم.+برو عزیزم مراقب خودت باش.÷عزیزم مراقب باشیا.نبینم باز مثل اون دفعه درگیری درست کنیا.×چشم مامان.آنا تو نمیای.=نه.×باشه.رفتم تو روستا که یه دوری بزنم اونم با حیوون صمیمیم پیتر که الان توی مرحله دومه یعنی یه کبوتره.این نشون میده که من قویم.روستای ما حدودا لب مرزی حساب میشه.یعنی اگه دشمن از مرز ما رد بشه اول به ما میرسه.خوشبختانه چند وقت پیش با دشمن یعنی کشور همسایه درگیر شدیم و شکستشون دادیم.فرمانده اون نبرد ژنرال جان هادسون بود.اون قویترین جنگجوی تمام سرزمین هاست چون حیوان جادوییش توی مرحله پنجه یعنی ببر درنده.میگن اون به مرحله شیش که ببر تیزدندانه خیلی نزدیکه.اما هیچکس به مرحله اژدها نرسیده.خیلی دوست دارم که به اون مرحله برسم.تو افکار عمیقم بودم که یهو........
بریم بعدی که چالش داریم👈👈👈
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
قشنگه داستانتا😘😘😘😘فقط یکم بیشتر بنویس
ممنان😆😆
عالیه داستانت😍😍😍
ممنون داداش😗😗😗😗
ج.چ 1 : نمدونم:)
ج.چ 2 : دوست داشتم یوز پلنگ باشه.
بسیار عالی👌❤️
ممنون عزیزم😘😘😘😘
بازم شراره دلارو دیوونه کرده🙆🏻♀️❤
مامانش موهاشو عروسی شونه کرده🙆🏻♀️❤
تستت عالی بود^^🖤
-این کامنت فقط جهت شادی دل سازنده هست🚶🏻♀️♥
مرسی😍😍😍
^^