ببخشید دیر شد
اون روز کامل پیش تهیونگ موندم و برگشتم خونه عمارت»«»« نیکا:سلام بابا بابای ن:سلام نیکا، حال تهیونگ چطور بود؟ نیکا:بهتره بابای ن:خوبه بعد سام رفتم تو اتاق و خوابیدم فردا ...وقتی بلند شدم و رفتم بیرون چند تا خدمتکار وایساده بودن خدمتکار:خانم لطفا اجازه بدین که شمارو برای مراسم اماده کنیم یادم اومد امروز عروسیه اون قدر درگیر تهیونگ بودم که یادم رفته بود ( 7 ساعت بعد ) نشسته بودم توی اتاق و یک ساعت دیگه میرفتیم پایین که صدای در اومد در باز شد و تهیونگ اومد واقعن خیلی شیک شده بود😍 تهیونگ:بانوی من اومد کنارم نشست نیکا:خوبی؟ تهیونگداوهوم نیکا:😊 تهیونگ:نیکا نیکا:چی!؟
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
11 لایک
اجی ببخش دیر دیدمش بخاطر مدرسه و امتحانا بدجور شلوغم
ولی عالیییی بود بیست بیست:)
هروقت بتونم میام و داستان جدیده هم میخونم
ممنون
خواعشمندم هنرمند:)🤍
عالییی
ملصیی
بیست😍
بووسس
ممنون اجی گلم
عالی بود دستت درد نکنه 😘😘
خواهش عزیز دام
😍😍
عالی
منتظر داستانت هستیم
مرصی نفس