6 اسلاید صحیح/غلط توسط: thv انتشار: 3 سال پیش 406 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر خواهشاااا لطفاااا منتشرررر کنننن🥺🥺🥺
ا/ت یه دختر21سالست....ا/ت زمانی که ده سالش بود پدرش مادرش رو ترک کرد و رفت با بهترین دوست مادرش ازدواج کرد از اون به بعد مادر ا/ت که عاشق شوهر سابقش بود نتونست اینو تحمل کنه و خ و د ک ش ی کرد.
ا/ت از ده سالگی با خالش زندگی کرد و الان بخاطر دانشگاه به سئول اومده وضع مالی مناسبی نداره
خاله:ا/ت دخترم برو مادرت رو صدا بزن
سریال مورد علاقش شروع شده.
ا/ت:باشه خاله...از روی مبل پاشدم رفتم در اتاق چندبار به در ضربه زدم...مامان؟میشه بیام داخل؟سریال مورد علاقت شروع شده...اما جوابی نگرفتم فضولیم بهم اجازه نداد بیخیالش بشم لبمو گاز گرفتم آروم لای در اتاق رو باز کردم سرکی کشیدم که با دیدن بدن بی جون مادرم سرجام خوشکم زد زبونم بند اومده بود دور تا دور مادرمو خون پرکرده بود پاهام سست شده بود قلبم تند تند میزد انگار میخواست از جا کنده شه باورم نمیشد این مادر من بود که غرق خون بود...خاله :ا/ت چشد به مادرت گفتی؟ا/ت؟؟؟
با یه جیغ بلند از خواب پریدم نفس نفس میزدم کلافه بودم موهامو چنگ زدم و سرمو گرفتم...لعنتی بسه بسه دیگه بسه تا کی؟ این کابوس تمومی نداره خدایاااااا قرص آرامبخشی که کنارم گذاشته بودم رو طبق عادت هرروز برداشتم و خوردم سر درد شدیدی داشتم اما باید کار دستبند هارو تموم میکردم...
چندساعت گذشت سردردم بهتر شده بود کار دستبند هام تموم شده بود که صدای در زدن رو شنیدم لابد باز خانوم پارکه(خانوم پارک صاحب خونه ا/ت) رفتم درو باز کردم.(+علامت ا/ت..._علامت خانوم پارک)
+سلام.._ا/ت امروز موعد اجارته باید اجاره ماه گذشته هم پرداخت کنی . با این حرفش برق از سرم پرید باور نمیشه آخه چطور اینقدر زود گذشت؟؟؟+بله اما من الان پول کافی ندارم لطفا یک ماه بمن فرصت بدید خواهش میکنم..._ا/ت میفهمی داری چیمیگی؟؟؟همین الانشم پول دوماه رو نمیخوای بدی؟؟؟
+خانوم پارک من دارم درس میخونم که فردا پس فردا دکتر بشم مطمئن باشید زیرش نمیزنم خواهش میکنم بهم یک ماه فرصت بدید که دیدم پوزخندی زد و گفت:_لابد میخوای با پول دستبند فروختن پولشو بدی آره؟ اما اشکالی نداره من به تو دوهفته فرصت میدم..+اما دوهفته که..نزاشت حرفم رو ادامه بدم و با لحن خیلی تند و تمسخر آمیزی گفت_من خونه مفتی برای رضای خدا به کسی نمیدم که بخواد درس بخونه دوهفته هم از سرت زیاده...نزاشت چیزی بگم و رفت سریع آماده شدم و رفتم لباسامو عوض کنم بخاطر اینکه فصل پاییز بود یه پالتوی پاییزی قوه ای با یه کلاه گرد همرنگ خودش و یه شلوار جین پوشیدم دستبند هارو برداشتم و با عجله از خونه زدم بیرون رفتم ایستگاه اتوبوس و سوار شدم بعد یک ساعت رسیدم از اتوبوس پیاده شدم ساعت پنج و نیم عصر بود داشت دیرم میشد با دو به خودمو به مغازه آقای لی رسوندم داشتم نفس نفس میزدم وارد مغازه شدم و تعظیم کردم:سلام آقای لی ببخشید دیر کردم(آقای لی صاحب مغازه ای که ا/ت به اون دستبند میفروشه یه آقای تقریبا پنجاه ساله)
لی:سلام ا/ت حالت خوبه؟ +ممنونم،،دستبندا رو آوردم...لبخند آقای لی محو شد:ا/ت متاسفم من باید زودتر بهت میگفتم اما نظر مشتری عوض شده.....با این حرفش انگار کل دنیا رو سرم خراب شد بغضم گرفت حالم خیلی بد شد با بغض گفتم:شما که میتونستید به من زنگ بزنید من به یه کار دیگه فکر میکردم لرزش از صدام کاملا مشخص بود نتونستم جلوی اشکمو بگیرم به بحث کردنم ادامه ندادم تعظیم کردم و از مغازه خارج شدم چندباری آقای لی صدام زد اما بهش توجه نکردم
چندساعتی پیاده روی کردم همیشه پیاده روی حالمو خوب میکرد باخودم فکر کردم که چه کاری میتونم بکنم که بتونم اجاره این دوماهمو بدم اصلا مگه کاری هست که حقوق دوماهو بهم بده؟اصلا که داد واسه ماه بعد که بهم پول نمیدن پس من باید چیکار کنم؟؟؟به خودم اومدم دونه های بارون آروم آروم به صورتم میخورد یه نفس عمیق کشیدم یه نگاه به ساعت انداختم هفت شبو نشون میداد هوا کم کم داشت تاریک میشد اما تصمیم گرفتم پیاده برگردم خونه چون هم پیاده روی زیر بارون بهم آرامش میداد و هم نمیخواستم بیخودی پول اتوبوس رو بدم...بعد یک ساعت و نیم به خونه رسیدم البته خونه که نه زیرشیروونی خانوم پارک بود حالا همینم از سرم زیاده کلید رو انداختم داخل دسته درو گرفتم که از بالا صدای خانوم پارک و شوهرش به گوشم خورد.....(+خانوم پارک)(_شوهر خانوم پارک)
+من نمیفهمم این دختره سر به هوا چطور میتونه اینقدر خونسرد باشه؟ با چه جرئتی به من میگه پولو پرداخت میکنم آخه بگو بیچاره توکه نه مادر نه پدر و نه کسوکاری داری اینجا حتی بزور شکم خودتو سیر میکنی این ادا ها چیه برا من در میاری..._حرص نخور عزیزم یه دقیقه بشین باور کن اصلا ارزش ناراحت شدنت رو نداره سنت بالاست نباید حرص این دختره رو بخوری پولو داد که داد نداد هم که تکلیفش مشخصه از خونه بیرونش میکنیم باشه؟.
+باشه امیدوارم
دسته درو از حرص فشار دادم و داخل زیرشیروونی شدم درو بستم حالم گرفته شده بود اما من فردا امتحان داشتم نباید اجازه میدادم اینچیزا جلوی درس خوندنم روبگیره
گردنبندی که همیشه همرام بود رو تو دستم گرفتم این تنها یادگاری من از مادرمه همیشه بهم آرامش میداد بعد از چند دقیقه رفتم و درسمو خوندم
طبق معمول دنبال کار میگشتم ساعت ده شبو نشون میداد خسته و کوفته از بیرون برگشتم حالم گرفته بود حس خفگی داشتم کلید رو انداختم و وارد شدم درو بستم بهش تکیه دادم وسرخوردم نشستم جفت زانو هامو بغل کردم نمیتونستم جلوی گریه کردنم رو بگیرم امروز دوهفته فرصت من تموم میشد و هیچ کاری پیدا نکردم هیچ پولی نداشتم دستمو جلوی صورتم گرفتم به هق هق افتاده بودم فکر اینکه قراره چیکار کنم دیوونم کرده بود بعد از چند دقیقه صدای در زدن به گوشم رسید اشکمو پاک کردم یه نفس عمیق کشیدم درو باز کردم آره خودش بود خانوم پارک بود باهاش چشم تو چشم شدم نمیدونستم باید چیبگم کف دستشو چپش رو آورد جلو صورتم...._پول!!! سرمو انداختم پایین خیلی سعی کردم گریه نکنم اما نتونستم اشک از چشمام جاری شد فقط به پایین خیره بودم نمیتونستم تو صورتش نگاه کنم یه پوزخند بهم زد هولم داد و اومد داخل چمدونم رو برداشت چند تیکه لباسمو باحرص داشت مینداخت تو چمدون..._اینقدر بدبختی چهار تیکه بیشتر لباس نداری زیپ چمدونو بست البته کار منم آسون کردی اومد سمتم به طرز وحشیانه ای گردنبندمو کشید دردم گرفت نمیتونستم اجازه بدم یادگاری مادرم رو ازم بگیره مچ دستمو گرفت و منو کشوند سمت در خونه همونطور که داشتم گریه میکردم گفتم...خانوم پارک...من...هق...از شما خواهش میکنم ....تروخدا بار اون گردنبند کاری نداشته باشید..._اینقدر حرف نزن دختره پررو ....التماستون میکنم اون تنها یادگاری من از مادرمه خواهش میکنم تروخدا لطفا.....اصلا گوش نداد در حیاط رو باز کرد هولم داد و چمدونم رو نداخت جلوم ودرو بست لعنتی اینقدر محکم هولم داد که از مچ دست راستم تا آرنجم زخم شد اما این واسه من مهم نبود
دیگه هیچی واسم مهم نبود تو خیابونای سئول داشتم دنبال اون مغازه میگشتم ...هوه بالاخره بعد یک ساعت پیداش کردم دویدم اون طرف خیابون وارد مغازه شدم روی یکی از میزها نشستم و سه شیشه سوجو سفارش دادم پولامو از جیبم در آوردم برام مهم نیست من همه چیزو از دست دادم حالا پول سه شیشه سوجو که دیگه چیزی نیست واسه اولین بارم بود اولین شیشه سوجو رو باز کردم بوش حالمو بهم زد اما با یاد تک تک بدبختی هام سرکشیدم همه خاطراتم تو ذهنم مرور میشد ازدواج پدرم با دوست صمیمی مادرم،،خ و،دکشی مادرم،با منت بزرگ شدنم،،بیرون شدنم از اون خونه لعنتی ،از دست دادن آیندم اینکه نمیتونم دکتر بشم حالم از خودم بهم میخورد از اینکه متنفر بودم جلوی بقیه کم بیارم...
شیشه سومم سرکشیدم نمیدونم چیشد اما میدونم دیگه هیچی برام مهم نبود بیخیال همه چی شدم رفتم وسط خیابون دستامو باز کردم و آروم آروم راه میرفتم و آوازی که مادرم موقع بچگی واسم میخوند رو زمزمه میکردم تعادلمو از دست دادم پام پیچ خورد دستامو گذاشتم جلو و بلند شدم سرم گیج رفت دادم چندقدمی رفتم عقب ولی تونستم تعادلم رو به دست بیارم دوباره شروع کردم به راه رفتن وسط خیابون...من که همچین دختری نبودم..عههه دختر چیمیگی مگه قراره از این به بعد باشی؟؟خب نه😂
از این وضع خودم خندم گرفت ماشینای کنارم همش بوق میزدن که از وسط خیابون برو کنار اخه بگو به شما چه ربطی داره.....خنده و بغضم باهم قاطی شده بود نمیدونستم اشکی که از چشمام میاد رو باور کنم یا لبخندی که نمیتونم جلوش رو بگیرم....متوجه شدم یه کامیون از جلو داره چراغ میزنع که برو اونور....نه آقا نمیرم مگه زوره؟اصن بیا ببینیم کدوممون برنده میشیم باشه؟؟؟ چندقدمی رفتم جلو کامیون داشت نزدیک و نزدیک تر میشد فقط صدای بوق بلند کامیون که داشت بهم نزدیک تر میشد رو میشنیدم سرجام وایسادم چشمامو بستم باخودم زمزمه کردم وقت تموم شدن بدبختی هاست چیزی نمونده دیگه.....یهو یه نفر از پشت دستمو کشید و پرت شدم اونور خیابون لعنتی دقیقا رو دستی که زخم شده بود نقش بر زمین شدم دردو توی تموم بدنم حس میکردم برگشتم سمت چپم همون آقایی که دستمو کشید از رو زمین بلند شد و اومد بالای سرم میخواستم قیافه شو ببینم اما چشمام تار میدید چندبار پلک زدم اما نمیتونستم درست قیافشو ببینم بعد از چند ثانیه کاملا بیهوش شدم....
(((خب خب شرطم واسه پارت بعد10لایک و10کامنت))
(((خب خب شرطم واسه پارت بعد10لایک و10کامنت))
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
36 لایک
مگح گشنگ تر از اینم حس؟
حقیقتا نح🌚😹💜
عالییییییییی
تنکص لاوم💕
چرا انقدر خوشم اومد.،؟ 😹🌸
💕
عالی بوددددد
عالی بود💜
مرسی💜
بیا برات کردمش 10کامنت حالا فقط لایک مونده
وای جررررر😹😹😹
میدونم زود گزاشتی ولی چاره ای نیست بزااار
اسپویل کنم؟ 😂😂😂😂زود باش بزار
بدووووو
خیلی خوب بوووود