
سلام بچه ها خب این یه داستان درباره ی بلک پینک و بی تی اس هستش و امیدوارم خوشتون بیاد
از زبان لیسا= داشتم تو پارک قدم میزدم و هم زمان داشتم پستای جدید کوکی رو لایک میکردم که یهو خوردم به یکی و افتادم زمین سرم رو بالا آوردم و دیدم یه آقایی با لباس و ماسک مشکی جلوم بود و خیلی ترسیدم و عذر خواهی کردم که گفت... کوکی=عذر خواهی لازم نیست راستی اسمت چیه؟؟ لیسا= لیسا☺☺ توذهن لیسا= نمیدونستم این کیه ولی چشماش رو که دیدم فهمیدم کوکیه میخواستم داد بزنم که یهو جلو دهنم رو گرفت ..... کوکی= هیس ساکت باش لیسا یهو منو برد تو یه کوچه ی تاریک ازش پرسیدم لیسا= تو جونگ کوکی کوکی= آره لیسا= وایسا ببینم اگه واقعا کوکی هستی ماسکت رو بردار ببینم؟؟ (با لحن بسیار کیوت بچه گونه) کوکی= باشه(برداشتن ماسک) از زبان لیسا = دست خودم نبود یهو پریدم بغلش و گفتم وایی تو عشق منی که یهو به خودم اومدم و مثل لبو سرخ شدم و کوکی هم داشت لبخند لیسا کش میزد یهو لبخندش رو دیدم بعد یهو همه چی سیاه شد.... از زبان کوکی= یهو دیدم لیسا غش کرد وایی من عاشقشم نمیدونستم اونم عاشقمه🤩 سریع بغلش کردم و بردمش تو ماشینم و تا خونه بردمش وقتی وارد خونه شدم جین و شوگا و تهیونگ و آر ام و جیمین و جی هوپ داد زدن لیسا چرا تو بغل توعه؟ گفتم....... کوکی=اولا سلام دوما تو خیابون دیدمش تا منو (تعریف کردن کل ماجرا)....... شوگا= آها پس الان اینجا 2 تا کفتر عاشق داریم👨❤️💋👨 کوکی= حالا میزارید ببرمش تو اتاق تا بهوش بیاد یا میخواید همینطوری نگام کنید؟ جین=باشه بدو ولی بزارش تو اتاق خودت🤣🤣🤣
از زبان کوکی= گفتم باشه و لیسا رو بردم تو اتاقم و گذاشتمش رو تختم و رفتم بیرون تا به رزی زنگ بزنم تا با جنی و جیسو بیان اینجا ...پپ.پ ۱۰ دقیقه بعد از زبان لیسا= چشمام رو باز کردم و دیدم تو یه اتاق هستم که پر از عکسای منه یهو یهو یادم اومد(به یاد آوردن کل ماجرا) ..... از زبان کوکی = داشتم با گوشی ور میرفتم که با خودم فکر کردم نکنه لیسا عکساشو تو اتاق ببینه که یهو از تو اتاق صدای جیغ لیسا رو شنیدم من و بقیه بدو بدو رفتیم و گفتیم چیشده که دیدیم لیسا صورتش مثل گچ سفید شده و گوشه ی اتاق وایساده کوکی=چیشده😱😱😱😱😱 لیسا=سوسک😭😭😭😭😭😭😭 کوکی و بقیه به غیر از تهیونگ = وایی😨😨😨😨 تهیونگ= واقعا که مثلا شما پسرین😑😑😑😑😑😑😑😑😑
از زبان تهیونگ = رفتم یه دمپایی برداشتم و سوسک رو کشتم که یهو لیسا دوباره جیغ زد ..... گفتم تهیونگ = چیشده لیسا= موش😭😭😭😭😭🤢🤢🤢🤢🤢🤮🤮🤮🤮🤮 (لیسا رفت پشت کوکی قایم شد) (موشه در رفت) لیسا= جیغغغغغ......😱😱😱😱من اینجا چیکار میکنم شما اینجا چیکار میکنید من ...... من ........وایسا من فقط تا وقتی بیهوش شدم یادم میاد کوکی= لطفا آرامش خودت رو حفظ کن (تعریف کردن ماجرا) لیسا= خب باشه بای من میرم خونمون کوکی = کجا کجا؟ زنگ زدیم بیان دنبالت لیسا= اوف باشه😑😑😑😑 جی هوپ = حالا ولش کنین بیاین بریم برف بازی و تقسیم بشیم جین= من و جی هوپ باهم تهیونگ= من و جیمین هم باهم آر ام = من و شوگا هم باهم کوکی= خب پس.......(پریدن لیسا وسط حرفش) لیسا= نه نچ نه عمرا من با کوکی هم گروه نمیشم (خلاصه بعد کلی بحث تاز خواستن از اتاق برن بیرون که.....) از زبان لیسا= داشتم از اتاق میومدم بیرون که پام به یه چیزی گیر کرد و افتادم رو کوکی یهو کوکی برگشت دستاش رو دور کمرم حلقه کرد و بقیه اعضا باهم گفتن اعضا= گونه ی کوکی رو ببوس تا ولت کنه....... لیسا= عمرا کوکی= پس من ولت نمیکنم(محکم تر گرفتن لیسا)
(خلاصه بعد کلی بحث و داد و بیداد بلخره لیسا بوسیدش😘)
از زبان لیسا= رفتیم و کلی سنگر برفی ساختیم با کلی گوله برفی MR(نامجون) = یک دو سه شروع (خلاصه که کلی برفی بازی کردن ) از زبان کوکی= وقتی برف بازی تموم شد یهو جی هوپ با یه گوله برفی زد تو صورت تهیونگ بعدشم دعواشون شدخلاصه که کلی فحش و فحش کار تا که یهو جیسو و جنی و رزی رو دیدیم که دارن گریه میکنن (🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 چه باحال) جیسو=😭😭😭😭😭😭 جنی=😭😭😭😭😭😭😭 رزی=😭😭😭😭😭😭😭 از زبان نامجون= یهو دیدم که جیسو و جنی و رزی گریه میکنن بعد به کوکی گفتم...... نامجون = چرا دارن گریه میکنن؟ کوکی= نمیدونم از زبان رزی= من و جنی و جیسو رسیدیم و دیدیم اونور تهیونگ و جی هوپ دعوا میکنن اونور هم لیسا بیهوش شده بود ما هم مثل بچه ها گریه مون گرفت و.........
و من داد زدم لیساااااااااا........... یهو کوکی لیسا رو دید ماهم بدو بدو رفتیم پیش لیسا کوکی هم اومد بعدش گفت . کوکی= لیسا عشقم ترو خدا بیدار شو ترو خدا 😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭 جنی=لیسا بیدار شو😭😭😭😭پسرای اسکل به جای اینه دعوا کنید بیاید لیسا رو ببرید بیمارستان 😭😭😭😭 جیسو= 😭😭لیسااااااااا بیدار شو 😭😭😭😭😭😭
از زبان کوکی= لیسا رو بغل کردم و با رزی بردیمش بیمارستان بقیه هم تو خونه بودن و لیسا رو بستری کردن و گفتن باید چند روز اینجا بمونه و یکی از شما خانما باید پیشش بمونه که یهو رزی گفت .... رزی=من پیشش میمونم (خلاصه که رزی پیشش موند و بقیه هم به ناچار رفتن خونه ) 2 هفته بعد ............ از زبان رزی= این ۲ هفته خیلی بهمون سخت گذشت لیسا هم حالش خوب شد و زنگ زدم کوکی تا بیان دنبالمون و........
چالش=ناموسن چرا تو پارت اول لیسا بیهوش شد ؟
بای بای😘😘
می دونم خیلی کم بود ولی درک کنید الان ۳ نصفه شبه ایشالا واسه پارت بعد جبران میکنم❤❤❤❤❤❤❤❤❤❤😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍟🍔🍔🍔🍔🍔🍔🍔🌭🌭🌭🌭🌭🌭 چالش= چرا تو همین پارت اول لیسا ۲ بار بیهوش شد؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی چرت بود . کی به تو اجازه داده همچین داستان مسخره ای بسازی
دقیقا
واقعا برات متاسفم اندازه🐄شعور نداری با این کارت داری به فندوم اسیب میزنی😑
خدایی ۳ نصف شب یه دیوونه نمیتونه اینو بسازه ببین تو چی ای🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
عالی بود خیلی خوب بود
واقعاکه😢😢😢
چراکوکی روبالیساشیپ میدی😢😢
برو بابا حاجی
افرینننن. خیلی خوب بود. پارتتتتتتتت بعدیییییی 😍😍❤ بدو الان میمیرم 😂😂😂
پارتای دیگه در حال بررسی هستن
خوشحالم که خوشتون اومده پارت ها درحال بررسی است
ادامه
چشم در حال بررسی است