دیالوگ های مانکن

مانکنی ها بیان

کاوه: چیکار کنم که فراموشم کنی؟ همتا: کاوه... نه می‌بخشمت؛ نه فراموشت می‌کنم.​

همتا: من دیگه اون همتای سابق نیستم کاوه کاوه: می‌دونستی چشات هیچ موقع نمی‌تونن دروغ بگن همتا: برعکس تو​

برای یک مرد قانون، پول فقط یک عنصر فرعی پیش برنده‌است؛ عنصر اصلی صاحب پول که بهش ارزش و بها میده​

همتا: روزگاره دیگه، آدما عوض می‌شن، همیشه اونجوری که تو می‌خوای نمی‌شه!​

کتایون: نه عزیز من ... دنیا حساب و کتاب داره! نمیتونی که همینطوری عاشق کنی و بری​

اخگر: مهرها باید تا آخر بازی، باید چیزی برای از دست دادن داشته باشن...​

کاوه : تو خلوت خودت بشین و چند تا جمله رو با خودت تکرار کن، به خودت بگو من خودم رو فروختم تا بابام رو آزاد کنم​

کار من اجرای عدالته؛ یکی زده یکی بزن |اخگر|​

با کسی که باهات بازی می‌کنه، بازی کن! |کاوه|​

بهرام: معامله با نامرد خودش نامردیه؛ ولی اینکه زیر حرفمون بزنیم، باز خودش نامردیه

آدم های باهوش می‌تونند جلوی چشمت قایم بشن، آدم های احمق فرار می کنند. |کتایون|​

ژیلا:طعمه های اخگر همیشه از خودش ضعیف ترن برای اینکه له کردنشون بی صدا بمونه

کاوه:اره داری شلوغش میکنی همتا اگه اینجاست دلیل داره دلیلشم خودت میدونی کتی:همه ی اونایی که خیانت میکنن دلیل دارن دلیلشون هم خودشون میدونن ولی هیچ دلیلی خیانت رو توجیه نمیکنه

کاوه:فقط بگو اینو از ته دلت میگی همتا:از ترسم میگم