ت: جونگ کوک چرا داری منو نادیده میگیری
( تا چند دقیقه نادیده ات میگیره و بعد یهو میگه)
جونگکوک : نمیخوام با هم دوست باشیم
( ناراحت میشی و چیزی نمیگی میری دستشویی)
جیمین: داری چیکار میکنی کوکی میدونی که ناراحت میشه
یونگی: جیمین راست میگه میدونی که اخرش قضیه جدی میشه بهتره زود تر بهش بگی
تهیونگ: اگه واقعیتو نگی من بهش میگما
جونگکوک: بیخیال بزارید اول یکم اذیتش کنم بعد بهش میگم
( یهو میای و سکوت میشه)
ت: تهیونگ میخوای با هم قرار بزاریم
( تهیونگ میخنده)
جونگکوک: تو جدی هستی الان داری منو با تهیونگ جایگزین میکنی؟ به همین زودی جایگزین برام پیدا کردی وای باورم نمیشه چه جرئتی!!!
ت: نه بابا تو خودت گفتی نمیخوای باهام دوست باشی
جونگکوک: میدونی چرا این حرفو بهت گفتم چون از تو خوشم اومده خواستم قبلش بهت اعتراف کنم ولی خانم چیکار کردی منو با یه نفر دیگه جایگزین کردی یعنی من کلا آدم مهمی تو زندگیت نیستم!
ت: باشه بیا بریم با هم شام بخوریم چون منم از تو خوشم میاد
( بعد جونگ کوک میخنده و تو هم بهش میخندی و بلند میشه و میگه )
جونگکوک: باشه چه خوب بیا بریم
هعب گود:/🍓👐🏾