
ناظر عزیز لطفا لطفا لطفا منتشر کن و شخصی نکن💛💕❤💕💕❤
گفتم: ناتالی چی داره میشه؟! ناتالی : خودت میبینی... لیدی باگ : پس از چند ثانیه اسانسور مخفی ایستاد و پیاده شدیم انگار یه باغ مخفی بود.. پس زیر زمینی که کت نوار میگفت اینه😐 به ناتالی نگاه کردم که سوار اسانسور شد و رفت 😐 گفتم: اهاییی کجا میری؟!.. ولی رفت😐 به رو به روم نگاه کردم تونستم کت نوار رو ببینم! 😃 گفتم: کت نوار؟ اینجا چه خبره؟! از زبان لیدی باگ : گفتم: امم... کت نوار؟.. ولی روش اونور بود! اروم اروم بهش نزدیک شدم ولی هرچی صداش میزدم جوابم رو نمیداد اخر سر داد زدم: کــــــــــــت؟! یکدفعه سرش رو اونور کرد و گفت: بهتره منو شدو نوار صدا کنی😈 ( بچه ها شدو نوار یعنی ترکیب معجزه گر های پروانه، طاووس و گربه، یه جورایی الان گابریل شبیه قسمت زودگذر شده با این تفاوت که معجزه گر طاووس رو هم داره ) لیدی باگ : با تعجب و ترس به شدو نوار نگاه کردم! نه... من دارم خواب میبینم؟!!! زبونم بند اومده بود و نمیتونستم چیزی بگم! کت ماث : چیشده؟ زبونت بند اومده؟ لیدی باگ : ولی.. این چه.. چه طوری ممکنه؟! شدو نوار : اون گربه ی ب.ز.د.ل.ی که مثلا خیلی بهش اعتماد داشتی تورو فروخت😈 لیدی باگ : نه نه کت نوار.. هیچ.. هیچوقت به من خ.ی.ا.نت نمیکنه! شدو نوار: حالا میبینی که کرده😏.. و به سمت جلو حرکت کرد
لیدی باگ : اروم عقب عقب رفتم و یویوم رو سپر خودم کردم.. راستش اگه تلاش میکردم میتونستم باهاش بجنگم ولی چون از کاری که کت نوار کرده بود بهت زده بودم دست و پام بسته بود شدو نوار : دستم رو به سمتش دراز کردم و گفتم: معجزه گر رو رد کن بیاد لیدی باگ : نه نه من همچین کاری نمیکنم!! شدو نوار: یه نگاه به دور و برت کن! کت نوار رو میبینی؟! نهه! اون به من تسلیم شد و معجزه گرش رو داد حالا تو چرا نمیدی؟ معجزه گر ساختن بدون معجزه گر نابودی که بهش کمک میکرد هیچی نیستتت! لیدی باگ : اگه کت نوار معجزه گرش رو بهت داده حتماا دلیل قانع کننده ای داشته! شدو نوار : فریاد کشیدم و گفتم: من کاری به این حرفا ندارم! معجزه گررر رو بدههه اخرین بارهه ک دارم با زبون خوش بهت میگم😡 لیدی باگ : یههه بار بهت گفتم نههه! پس نهه! 😠 شدو نوار : پس راه دیگه ای برام نذاشتی! 😡 .. کاتاکلیزم💫 !.. و به سمت لیدی باگ حمله کردم لیدی باگ : به سمتم حمله کرد منم سریع جاخالی دادم و دستش رو به سمت بوته ی گلی که کنار پام بوم کشیدم! بوته گل هم از بین رفت! شدو نوار: این دفعهه شانس اوردیی!! .. و بلند و شد و با عصاش حمله کرد! لیدی باگ : همینجوری پشت سر هم با عصاش بهم ضربه میزد و منم با یویوم دفاع میکردم یکدفعه پام به یه سنگ که نمیدونم اونجا چیکار میکرد خورد و از پشت افتادمم! یویوم هم چند قدم اونور ترم افتاد! شدو نوار: کارت تمومههه👿.. و با عصاش رو بالا برد تا ضربه محکمی بزنه! لیدی باگ : سریع چشمام رو بستم و منتظر ضربش بودم ولی چند ثانیه گذشت و هیچ اتفاقی نیوفتاد!
اروم چشمام رو باز کردم و به جلوم نگاه کردم!! ادرین با یه چوب بیسبال که دستش بود جلوم بود و داشت جلوی ضربه شدو نوار رو میگرفت!! گفتم: ادریــــــــــــــن؟! تو.. تو اینجا چیکار میکنییی؟! ادرین : همه چی رو برات توضیح میدم لیدی باگ! شدو نوار : ادرین؟! تو اینجا چیکار میکنی؟! مگه نگفتم بری تو اتاقتتت؟! ادرین : وقتی می دونستم ممکنه به لیدی صدمه بزنی چجوری میتونستم برم تو اتاقمم؟! 😠 پدر تو بهم قول دادی! قول دادی که به لیدی باگ صدمه ای نزنییی! من واسه همین معجزه گرم رو بهت دادمم😠 لیدی باگ : چیییی؟! پدر؟! معجزه گررر؟! اینجا چههه خبرهه؟! ادرین : همه چیز رو برات توضیح میدم! شدو نوار: ادرین! از اینجا برووو! ادرین : نههه من از اینجا نمیرممم.. یکدفعه در اسانسور باز شد و ناتالی اومد بیرون ناتالی : وای ادرین تو اینجایی؟! چطوری تونستی بری؟.. یالا باید بریم بالا ادرین : قبلا به پدر گفتم نهه به تو هممم میگم نهههههه لیدی باگ : اینجا چهه خبرهه؟! شدو نوار : ادریننن! من این کارو برای زنده کردن مادرت میکنم بعد تو از این لیدی باگ دفاع میکنی 😠 ادرین : چون.. چون لیدی باگ کسی که تموم زندگیم بهش وابستههه است😠 و نمیزارم بهش اسیب بزنی!! لیدی باگ : نا خود اگاه مغزم شروع کرد به تجزیه و تحلیل.. ادرین به شدو نوار میگفت بابا.. میگفت قبول کردم معجزه گر رو بدم.. زنده کردن مادرت.. یکدفعه متوجه تموم چیز ها شدممم! شدوماث همون گابریل اگرست بود! و برای زنده کردن امیلی به معجزه گر ها نیاز داشت! و... و ادرین.. هم کت نوار بود!! 🤯 یعنی کسی که همیشه بهش سر کوفت میزدم همون.. کسی بود که د.و.س.ت.ش داشتم!
از زبان شدو نوار : دیگه خسته شده بودم فریاد زدم : بسههه دیگههه.. و با لگد محکمی به ادرین زدم که باعث شد پرت بشه اونور! لیدی باگ : ادرینننننننن!! ناتالی: گابریلللل چیکار کردیییی؟ گابریل : من چند سال تلاش کردم که امیلی رو از توی کما در بیارم و بالاخره این فرصت نصیبم شدهه😡 نمیزارم عقاید یه پسر بچه 15 ساله جلوی هدفم رو بگیره 😡 لیدی باگ : بلند شدم و یویوم رو برداشتم و گفتم: ادرین حالت خوبه؟ ادرین : یکم پشت گردنم رو م.ا.س.اژ دادم و گفتم: اره خوبم لیدی باگ : گابریل! اقای اگرست! گوش کنید این کاری که شما دارین میکنید حماقت محضهه😠 شدو نوار : گوشواره هات رو بده! لیدی باگ : نه نمیدممم.. تو فقط به فکر اینی که امیلی رو از توی کما دربیاری! اما به عواقب بعد از اون توجه نمیکنی😠 اگه الان معجزه گر های نابودی و ساختن رو باهم ترکیب کنی جهان مون از بین میرهه و همه چی از اول ساخته میشه اون موقع نه تو هستی نهه ادرین فقط فقط امیلی هست!! شدو نوار : اصلا برامم مهم نیست فقط امیلی باشههمن باید کاری... کاری که کردم رو جب.. جبران کنم😖 ادرین : ولی.. ولی چه کاری؟ شدو نوار : این به شما دو نفر ربطی نداره😠 لیدی باگ.. دارم بهت هشدار میدم اگه معجزه گرت رو ندی برات بد میشه 😡 لیدی باگ : ببینید اقای اگرست ما شاید بتونیم کمکتون کنیم اگه معجزه گر ادرین رو بهش بدین ما... قول میدیم که یه راهی برای نجات امیلی پیدا کنیم! فقط معجزه گر ها نیستن که باعث میشه ارزوی فردی بر اورده بشه بلکه راه های دیگه ای هم تو کتاب معجزه گر ها نوشته! شدو نوار : اما من تموم کتاب های افسانه کفشدوزک و گربه سیاه رو چندین هزار بار خوندم 😡 و هیچ راهی نیست جز ترکیب دو معجزه گر نابودی و ساختن😑 لیدی باگ : نه نه تو اون کتاب ها چیزی نیست! وقتی نگهبان شدم یه کتاب از استاد فو نگهبان قبلی معجزه گر ها بهم رسید! که همچی توی اون نوشته!
شدو نوار : داری دروغغغ میگی😡 لیدی باگ : واقعا دارم راست میگم! الان.. شما.. معجزه گر گربه ی سیاه رو به ادرین بدید منم با معجزه گر اسب پورتال میکنم و کتاب رو.. از.. از اتاقم میارم! ناتالی : گابریل.. به نظرم بهتره بهش اعتماد کنی! شدو نوار : چی میگی تو؟! من به حرف این گوش کنم؟! این کسی که هزار بار جلوی منو گرفته و گولم زده حالا تو انتظار داری بهش گوش کنممم؟! لیدی باگ : به خدا کلک نمیزنم دارم راستشو میگممم شدو نوار : یکم مکث کردم و گفتم: باشه معجزه گر رو میدم.. ولی اگه به قولت عمل نکنی برات گرون تموم میشه😡 ... نورو، دوسو، پلگ جدا بشید!.. پلگ : وای.. اینجا چه خبره؟ ادرین.. ادرین اینجایی خوبی؟! ادرین : من خوبم پلگ نورو : چه اتفاقی افتاده؟ گابریل : فضولیش به تو نیومده.. و انگشتر رو دراورد د داد به ادرین ادرین: پلگ کلوزت 💫.. لیدی باگ : خوبه.. معجزه گر اسب رو از توی یویوم در اوردم و گذاشتم و گفتم: کالکی،تیکی ترکیب بشین! از زبان پگا باگ : پورتال 💫 .. و وارد اتاقم شدم! به ساعت نگاه کردم ساعت تقریبا 4 صبح بود! 😐 وای کی این همه گذشت؟ شانس اوردم فردا یکشنبه است! ( روز تعطیل توی هفته برای ما جمعه است برای خارجی ها یکشنبه) یکدفعه کوامی ها اومدن سس : چه اتفاقی افتاده؟! ما دیدیم که معجزه گر کالکی رو برداشتی ولی نمیدونستیم واسه چی میخوایش پگا باگ : تموم ماجرا هارو برای کوامی ها تعریف کردم... تریکس : یا خدا بارک: ادرین همون کت نوارهههه؟! سس : و گابریل اگرست همون شدوماثه!.. مرینت.. میخوای زمان رو به عقب برگردونیم؟ پگا باگ: نمیشه چون وقتی اون اتفاق ها افتاد معجزه گر مار رو نداشتم ! واسه همین نمیشه کاریش کرد سس : ولی.. من میتونم همه چیز رو به عقب برگردونم! پگا باگ : میدونم ولی اینجوری ممکنه یه خرابی بار بیاد! و برای همین نمیتونم! یادتونه تیکی برای اون شیرینی ها چیکار کرد؟! یه خرابی بزرگ به بار اومده بود! ترجیح میدم اوضاع همینجور باشه تا یه فکری به حال خودمون کنیم!
سس : باشه پس.. پگا باگ : به سمت کشوی میزم رفتم و کتاب معجزه گر ها رو در اوردم و وارد پورتال شدم.. گابریل : چه قدر دیر کردی؟! پگا باگ : ببخشیدا داشتم با کوامی ها حرف میزدم :/ گابریل : کارتو شروع کن! پگا باگ : تیکی، کالکی جدا بشید!.. از زبان لیدی باگ : روی زمین نشستم و صفحات کتاب رو ورق زدم.. هیچ جا ننوشته بود چطوری میشه با ادقام معجزه گر ها ( به جز نابودی و ساختن) تونست کسی رو زنده کرد... به گابریل نگاه کردم که با قیافه ای اخمو و عصبانی داشت نگاهم میکرد.. بعد به کت نوار نگاه کردم که با قیافه ای ناراحت داشت تابوت امیلی خانم رو نگاه میکرد.. و اخر سر ناتالی که معلوم نبود حواسش اصلا کجاست! اروم تو دلم گفتم: خداکنه یه موضوع راجب این باشه وگرنه بیچاره میشیم :/ سریع تر صفحات کتاب رو ورق زدم.... تا به صفحه مورد نظرم رسیدم...
تموم❤❤ واقعا ببخشید که انقدر دیر گذاشتم خودتونم میدونین امتحان ها خستمون کردن همین امروز هم دوباره امتحان ریاضی داشتمممم 😐😣 برای جبران هم 6 اسلاید براتون گذاشتم ناظر قشنگم توروخدا منتشر کن💕 تا نتیجه برین چالش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
های لیدی/مستر🌻💕امیدوارم خوب باشی💜✨
من بورا ام 🌸🌪️
یک سولوییست تازه کار🙃💙
به فنا کیوتم 𝚙𝚒𝚗𝚔𝚒 میگم🧡🔥 𝙿𝚒𝚗𝚔𝚒میشی لاوم؟🫠💛
________💜🫰🏻________
صاری بابت تب🧚🏻♀️💕
ادمین پین؟🫶🏻💖
سلامثمینتستتعالیبود
جچ:۵و۱۴و۱۷
منهمکلاسیوعاجیزهرا(♡کاملیا♡)هستم🌚❤
طفلکیگوشیشخرابشدهنمیتونهبیادتستچیوایمیلشروهمفراموشکرده😹🌚🍭
اماداستانترودنبالمیکنهوهنوزمعاشقاینداستانته🍭🌚
راستیداستانتهمازنظرمنکهچندپارتشروخوندمفوقالعادهست❤🌚🍭
ممنونم
1 _ راستیتش ندارم :) ( تو تستچی نه ها)
2_ مرگ😐😂
3 _ برم هاگوارتز 🥺😂
وای.. زهرا خیلی وقته باهم حرف نزدیم :|
خداکنه زودتر ایمیلش یادش بیاد :/
واقعا؟ ☺ چه خوب☺
ممنونم💓
❤❤🌚🍭
حس ششم ميگه مي خواي منو بكشي تا پارت بعد رو بدي 😐😂
نه اجو به خدا هر روز امتحان دارم دارم دیوونههه میشم 😐😭
فقط میتونم اخر هفته ها پارت بدم ک یا امروز یا فردا😂💜
راستی یه پایانی برای داستان در نظر گرفتم ک اگه بفهمین کلیی فح*ش و نفری*نم میکنید😂😂
اجو به خدا اگه پايان بد بدي من تو رو ميكشمممممممممممممممممممممم 😢😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱😱 بزار حدس بزنم به احتمال ٩٩ درصد ادرين مي ميره 😐😂
اجو الان گفتي پايان بد داره يه اهنگ گرشا رضايي ماهي رو زدم دارم گريه مي كنم 😐😂🤝
نع بابا نترس هیچکی نمی*میره 😐😂
راستی پایانش هم بد نیس😐😂
یعنی.. جوری ک شما انتظار دارین نیس😂💜
😂😂😂😂
پس ميريم فرضيه دوم به هم نميرسن ؟ 😂
نمیدونم 😂😜
فالویی بفالو
فالویی
واییی عالی بود بلاخره هویت همو فهمیدن😂💜
ج چ: حست به من چیه؟😐😂
خواننده مورد علاقت؟🎶 ( البته خارجی😁 )
بهترینننن حسسس دنیااا😂😍 ( ببخشید جو گرفتم 😐😂)
بیلی ایلیش :] 🦄
😍😍😍😍😍💜😂
واااای چقد حساس شددددد😱😱😱
😂🤌🏼
عالی بود اجی 😍
چه عجب لیدی جان فهمید تو سر کی یویو میزده😂😐😑
ج چ :قدت ؟
وزنت ؟
حست نسبت به من چیه 😏؟
ممنونم💕
1 _ 153
2 _ 48
3 _ عالیییی 😍😂
راستی میخوام اخلاقت هم توضیح بدم😂
تو ادم مهربونی هستی و به دیگران توجه میکنی ولی بعضی وقتا یکمم سرد رفتار میکنی 😐😂
بل بل 😂
۱ امید
۲ ۱۴
۳ ۱.۹۰
👌🏼
۱۶:نه
۱۷: سلامتی،کنسرت بی تی اس
۱۸:علوم
۱۹:هیچ کدوم😑
۲۰:جین، جیمین،رزی،جنی
تمام😐
😂😐
الان دارم اهنگ بلک پینک رو گوش میدم الان داستانتو خوندم اصلا نفهمیدم اهنگ چی گفت😐😐😐 چالش:
۱:ملیکا
۲: ۱۴
۳: ۱۶۴
۴: ۴۳
۵: دنیز
۶: قهوه ای روشن
۷:عمرا
۸: بی تی اس و بلک پینگ
۹:شیر،گربه،پلنگ
۱۰: فصل ۵ میراکلس بیاد
۱۱: قهوه ای
۱۲:خیر
۱۳: کونگ فو
۱۴: جن و روح و موجودات فضایی و ترسناک
۱۵:عالی
😂👌🏼
عه اجی منو و تو هم قدیم 😂😐
رزیتا مطمئنی تو 11 سالته؟! 😐😂
عه😅😅