پارت اخر روزی با ته.

تهیونگ رفت لباستو اورد تمیزش کرد چون روش خاک بود از جچدی:لباسمو پوشیدم و رفتم دم در بیمارستان...بکه تهیونگ پولو حساب کنه. تهیونگ اومد گفت الووو اومدم جودی از تهیونگ:عزیزم حالا چیکار کنیم گفتم به من چه ؟؟🤐ته گفت پس بریم یه شام بخوریم بریم خونه

گفتم باشه و تهیونگ گفت بریم که رفتیم من رفتم سمته ماشین کع تهیو.نگ درو برام باز کرد....بعدش راه افتادیم تهیونگ یهو گفت عزیزم گفتم بله گفتم میدونستی من خیلی دوست دارم گفتم آره یعنی نمیدونم بعدش یهوییدستت رفت لای شیشه ی ماشین و دستت رو برید💉 یه جیغ بنفش کشیدی گفتی ایییییییی ته گفت چیه چی شده😱😮گفتم چراا من بدبختم چرا امروز روزه نحسیه نهههههه چرا چرا تهیونگ ماشینو نگه داشت و گفت اشکال نداره بیبی جونم بیار دستتو روش یه پارچه ببندم🥰👥

ناظر جان هر کسی رد نکن زحمت کشیدم..بعدش که دستتو بست کم کم شب شد و رفتین رستوران تهیونگ گفت برامون پیتزا بیارین بعدش گارسون پیتزا رو اورد و خوردین اخر غذا که داشتی تیکه اخر پیتزا رو میخوردی پرید تو گلوت صدات کلفت شد و تهیونگ بدو بدو امود گفت چی شد چی شد گارسون یه لیوان اب بیار زود باش لعنتی بعدش تو اب خ.ردیو خوب شدی و رفتین خونه

رفتین خونه و رسیدین و تو خودتو انداختی رو مبل و خوابت برد تهیونگ لباس خواب پوشید و لباسای تو رو هم پوشوند رد نکن ناظر جان بعدش بغلت کرد و گذاشت رو تخت خودش تا با هم بخوابین تهیونگ موهاتو نوازش کردو برس زد بعدش لباتو به طرف خودش چسبوندو گفت دوستت دارم تا اخر با من باش بعدش سفت بغلت کردو خوابیدین...

پایان👥👥👥👥

ناظر می دونم زیادی عاشقانه بود ولی رد نکن