کاراکتر ها در ایران😐p2

رفتیم به شیرینی فروشی اصغر و صغرا😐دازای:اینجا که شیرینی فروشیه؛-؛ ا/ت:انتظار داشتی گل و بلبل فروشی باشه؟-_-(از زبان نویسنده)ناگهان گوجو از ناکجا اباد ظهور میکند:>گوجو:به به شیرینیییییی چویا:هیس داد نزن(شرمنده نمیتونم‌ چیز دیگری بگم)ا/ت با شتاب به سمت گوجو میرود ا/ت:شهلای چشم اقیانوسی تو کجا بودی اخه؟+-+ گوجو:بله بله شهلا تشریف دارم ا/ت:خب عزیزان من پول ندارم:)گوجو جونم حساب میکنی دیگه؟

گوجو:نانای اصغر...چی من؟ زیروتو:حس هویج بودن دارم...-_- ا/ت:اره دیگه تو گوجو با هزار بدبختی حساب کرد و اومدن بیرون که یهو...باکوگو:اههههه من چرا باید با تو یه جا بیام اصلاااااااا ن؟ف؟leeeeeee؟میدوریا:اروم باش کاچان ا/ت:عرررررر کاراملی و بروکلیییی و میپرد رو سر باکوگو:/ باکوگو:ایش برو اونور ن؟ف؟له میدوریا:ام...سلام ا/ت:یووووو ناگهان گوشی ا/ت زنگ میخورد...ا/ت:موشی...چیزه نه الو؟د/ا(دوست ا/ت):خواعرم پیدات نیست... ا/ت:چیزه...کجایی؟ د/ا:دم خونتون ا/ت:شاید اومدم دیدنت(شایدااااا😐)د/ا:دستت درد نکنه-_- ا/ت:....سرم شلوغه خب باکوگو:این یارو کیهههههههه؟ چویا:هیسس ساکت شو دو دقیقههههه زیروتو:ای گوشمم دازای:هورا اب فروشی*-*برم خودمو غ؟r?ق کنمممم

ا/ت:حالا میا یه سری بهت میزنم فقط...اومدم دیدنت جیغ نزن د/ت:معلوم نیست داری چیکار میکنی باشه حالا بیااا خدافظ ا/ت:باش بای خب بچه ها بدویین داریم میریم یه جایی باکوگو:من با توی ...جایی نمیام چویا:همینی که این گفت دازای:اوههه بانوی من من میامممم گوجو:اگه برام شیرینی بگیری زیروتو:میخوام برگردم خونه... ا/ت:پس تصمیم گرفته شدددد بزنین بریممممممم

وایییی حواسم نبود....شیش تا اسلاید گذاشتممممممممم

خبببب ممنون که همراه بودین پارت بعدی از کیا باشه؟

بایییی