توروخدا ردش نکن همه چی هم رعایت کردم
◇ پارت سوم ◇
توی راهروی خالی اورژانس سرشو برد جلو کنار گوش کنیا گفت دوست دارم و عقب کشید و بلافاصله دویید و رفت و کنیای شوکرو داخل راهرو تنها گزاشت . 🙄😳
بعد از غیب شدن نامجون از جلوش همون جایی که وایساده بود نشست و به جلوش نگاه کرد یعنی اونم دوسش داشت ؟ حسش یه طرفه نبود ؟ نمیدونست چند دیقست یا ساعته که اونجا نشسته و داره فکر میکنه که با صدای مین هی به خودش اومد .
+ هی چرا وسط اورژانس نشستی؟
با این سوال سریع پاشد و دست مین هی رو گرفت و کشید سمت دفترش ؛ ۵ دیقه ا ی بود که همه چی رو به مین هی گفته بود و مین هی در شوک کار دکتر کیم نامجون متخصص قلب و پزشک و جراح عمومی 👨⚕️🫀 مونده بود ! بعد از ۵ دیقه از حالت شوک در اومد و با شَک رو به کنیا پرسید :
+ هی اونی ... نکنه از سر عشقش توهمی شدی؟ توهم نزدی که گفت دوست دارم ؟ 🧐😅
کنیا : نه خیرم 😤 خودت توهمی من توهم نزدم مطمئنم واقعی بود 🙄😐
+ خو چی بگم ... باید باهاش حرف بزنی
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)