5 اسلاید صحیح/غلط توسط: ماهور انتشار: 3 سال پیش 100 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام روز و شبتون بخیر
سلام خب این قسمت اوله داستانمه و دلیل دیر گذاشتنم اینه که من میترسم از اینکه داستانمو بزارم هر دفعه هم که میزارم سریع پاکش میکنم😔
و میدونم که داستانم بده مخصوصا چند قشمت اول اما به مرور داره بهتر میشه .
لطفا هر اشکالی داره بگید که درستش کنم.
در سرزمین سایفر ها ماهور همراه یک بیسیم در دستانش ددر حال قدم زدن توی خیابون ها بود و مدام با بیسیمیش صدا ضبط میکرد . ماهور : نظریه من درباره ناظری ابعاد توسط یک سایفر درست بوده و من به دنبال پیدا کردن آن سایفر هستم حتی به خاطرش تا توی سرزمین سایفر ها آمدم و امیدوارم پیداش کنم ، تمام .
ماهور : سلام فکر کنم باید خودمو میعرفی کنم بنده ماهور --------- هستم (بعدا فامیلیشو میفهمید فعلا یک رازه ) شاید بخواهید بدونید که یک انسان مثل من توی سرزمین سایفر ها چیکار میکنه ، خب داستانش طولانیه ولی من فعلا وقت زیاد دارم پس من توی یک سایت برای داستان نوشتن ثبت نام کردم اما خب من هیچی از نویسندگی نمیدانستم برای همین رفتم و خودمو با مطالب درباره نویسندگی خفه کردم و وقتی فهمیدم میتوانم خوب بنویسم با کمبود چیز دیگری مواجه شدم میدونید چی؟ درسته ایده من برای نویسندگی هیچ ایده ای نداشتم برای همین سعی کردم از ذهن بسیار بسیار خلاقم کمک بگیرم و میدونید چی فهمیدم؟ اینو فهمیدم که اونقدرا هم که فکر میکردم مغزم خلاق نیست 🙆🏻♀️ 😑 حالا من دنبال ارباب اعظم بعد ها برم تا داستان حداقل یکی از بعدهاش را بهم بده و من بهش آب اضافه کنم و بدم خدمت مشتری 😶 اِ نه بدم خدمت طرفداران😁
من خیلی خیلی خیلی تحقیق کردم و فهمیدم بله همانطور که کاملا انتظار میرفت ناظر ابعاد یک سایفره و من رد خونشو زدم و هیمت الان دارم دنبالش میرم و با شما صحبت میکنم خب داشتم میگفتم راستش من اولش میخوام به هوای داستان شنیدن برم و بعد انقدر خودمو جلوش خوب جلوه بدم که منو به فرزند خوندگی قبول کنه چون همینطور که میدونید به احتمال خیلی قوی سایفر پیر و بد اخلاقی هست و از من خوشش نمیاد بعد مریض میشه و این وظیفه منه که ازش مثل یک پرستار مراقبت کنم بعد اون حالش خوب میشه و با من مهربون میشه و ما خوب زندگی میکنیم وای فکرشو بکنید . اینطور که معلومه خیلی حرف زدم چون به آدرس خونش رسیدیم .
ماهور دستش را آروم به سمت زنگ برد چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید و در دلش به خودش امید داد زنگ در را فشار داد ، چند ثانیه بیشتر طول نکشید که سایفری در را باز کرد و با خوشحالی جوری که حتی به ماهور اجازه صحبت کردن نداد ماهور را به داخل خانه پرت کرد و در را بر روی او بست . ماهور که از حرکت آن خانم متعجب شده بود فقط با چشمانی گرد به آن سایفر چشم دوخت . سایفری صورتی با خط های سبز لجنی در پایین بدنش و پاپیونی مشکی در بالای سرش (عکس اسلاید) در مقابل بقیه سایفر ها این سایفر چندان زیبا به نظر نمیرسید. اما باز هم خوب بود .
آن سایفر با خوشحالی خود را به ماهور معرفی کرد .
آن سایفر با خوشحالی خود را به ماهور معرفی کرد .
سایفر : سلام عزیزم اسم من آیل هست من سایفر آشپز هستم تو برای غذای من به اینجا اومدی درست نمیگم؟
ماهور که نمیدانست چه بگوید گفت : اِم فکر کنم . و آیل که از این حرف ماهور چشمانش ستاره باران شد و با عجله و بدون هیچ وقفه ای درباره غذا و کیک ها و انواع دسر هایی که بلد بود درست کند صحبت میکرد و ماهور که هیچ کدام از حرف هایش را متوجه نمیشد فقط سرش را به بالا و پایین خم میکرد.
در ذهن ماهور : چیکار کنم؟ چقدر چرت و پرت میگه آیل دیگه چه اسمیه؟ چقدر زشته وای چجوری از دستش فرار کنم خدایا من و هویج کن
ماهور در همین فکر ها بود که ناگهان سایفر بنفش رنگی درحالی که چشمانش را میمالید از راه پله به طبقه پایین خانه اومد و وارد آشپزخانه شد .
نیل ( سایفر بنفش رنگ) : وای مامان سرم رفت چیشده؟
(عکس اسلاید عکس نیل)
که ناگهان چشمش به ماهور افتاد . و در جالی که چشمانش روی ماهور قفل شده بود از آیل پرسید : این اسکل اینجا چیکار میکنه؟
ماهور که مشخص بود از این حرف نیل اعصبانی شده جلو رفت و با صدایی که سعی در کنترل کردنش داشت پرسید منظورت از اسکل با کی بود؟
نیل که خوب ماهور را میشناخت و از شدت وحشی گری او خبر داشت لبخند خجولی زد و گفت هیچی با خودم بودم ، به جون خودم😁
آیل که از این حرف سایفرکش (فرزند سایفر کوچکش😂) تعجب کرده بود با لحنی مادرانه گفت بهتره شما برید طبقه بالا تا من غذاهایی که تو (به ماهور اشاره کرد) خواستی را بهت بدم .
ماهور : اما من که غذای نخواستم!
آیل : خواستی عزیزم خواستی😊 فقط خودت نمیدونی
و بعد آیل ، نیل و ماهور را به سرعت به طبقه بالا برد و در را روی آن دو بست .
میدونم خیلی مسخره بود ولی قسمت های بعدی بهتر میشه
لطفا نظرتون را راجب این داستان بگید🙏🏻
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
19 لایک
عالی بود آفرین ادامه بده
عاليييييييييييييييييييبييييييييييييييييييييييييبيببببييييييييييييييييييييييييييييييييييييييى❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی❤❤😂
مرسيييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييييي تر❤️❤️❤️❤️❤️😂
به نظرم خیلی قشنگ و جالب بود موضوعی که انتخواب کردی خیلی قشنگ بود ولی ی چیزی رو بهت بگم باید توی انتخواب کردن عکس های تست یا داستان بیشتر دقت کنی چون اون عکسی که تو میزاری نشون دهنده لحظه ایه که اتفاق میفته و باید ی چیزمناسب پیدا کنی این بر اساس تجربیات خودم میگم چون عکس تست خیلی مخاطب رو جذب میکن
مرسی عزیزم❤ ممنون از توصیه ات💖
خواهش امیدوارم موفق باشی
ماهور چرا ادامه نمیدی؟(اگه دلیل بجز امتحانات داشته باشه به هشتاد روش سامورایی با ا.ر.ه .ب.ر.ق.یم از وسط ___ میدم)
یا خدااااااااا😶😶😶😶
ادامشو نمیزاری؟
شرمندم تا هفته دیگه امتحانات میان ترم دارم ماشالله ماشالله همه معلمامونم همه مشقاشون ۴-۵ صفحه است🙆🏻♀️
اره واقعا منم نمیتونم فعالیت کنم🥲💔
زیبا بود😊💛
ممنون❤
قلم خوبی داری ادامه بده😹💔
تست بی دلیل لایک گردید🗿📿
مرسییییییییییی💖
و درضمن اگه پاکش کنی با چ.ا.ق.و شایدم ا.ر.ه برقی میفتم دنبالت فرزندم😐☕
😂😂
نه اصلا چ.ر.ت نبود، خیلی هم جالب بود و واقعا ازش خوشم امد، ایدت واقعا جذابه پس لطفا ادامش بده، و درضمن می خوام یه چیزی رو جدا از این مسئله بهت بگم، به ذهن و خلاقیت، توانایی ها و نبوغ خودت اعتماد کن، شاید اولش خوب پیش نره ولی به مرور زمان همه چیز بهتر میشه:)
مرسیییییییییییییییییی😊💖