
پارت پنج
_ اا جین میشه یه سوال بپرسم _ بپرس _ چرا فکر میکنید قاتل توی دانشگاهه؟! از زبان ات: یه لحظه وایساد و نگاهم کرد و دوباره به راهش ادامه داد _ قتل ها اکثرا خارج مدرسه بوده اما کسایی که به قتل رسیدن کسانی بودن که توی این دانشگاه اکثرا مورد اذیت قرار میگرفتن و افراد مظلومی بودن، باید حواست به خودت باشه 😏😉 _ ههی کسی نمیتونه منو اذیت کنه 😠 _ بله اون روز تو مدرسه دیدم، تهیونگ و دیواره و عشقم و 😏😏 _ هی تیکه ننداز، اون فرق میکنه خیلی وحشیه هر کاری ازش برمیاد 😠😮💨🫤 _ چی چی گفتی؟. وایساد و برگشت طرفتم و با حیرت نگام کرد _ چیزی نگفتم _ نه گفتی خیلی وحشیه و چی؟_ هر کاری ازش بر میاد _ ات تو نابغه ای 🤩 دنبالم بیا. مچ دستم و گرفت و با عجله به طرف اتاقش رفت _ هی خودمم میتونم بیام نمیخوادمنو بکشی 😠. وارد اتاق شدیم، نشست پشت میزش و منم نشستم روی یه مبل روبروی میزش _ چی شد جین؟ _ خیلی وحشیه و هر کاری ازش بر میاد اونی که من دیدم با اون نگاهای خبیثش ممکنه همون قاتل باشه . یکدفعه گوشی جین زنگ زد _ الو سلام جین _ سلام رئیس _ یه نفر دیگه قربانی شده اینیکی اسمش ابیه، ابی واشنگ _ چییی ابی؟ _ اره ابی همون که یه مدت توی سایت بود _ رئیس من یه هدسایی راجب به قاتل دارم _ واقعا _ بله قربان _ من دارم میام جین همشو باید برام توضیح بدی _ چشم منتظرم رئیس
_ میشه برام توضیح بدی چیشده جین؟_ صبر کن رئیس بیاد برای دوتاتون توضیح میدم(ده دقیقه بعد ) در اتاق باز شد و پدر وارد شد _ جین چی شده؟_ قربان بشینید براتون توضیح بدم. پدر نشست کنار من و جین روبرومون وایساد و شروع کرد به توضیح دادن _ ببینید ات گفت تهیونگ خیلی وحشیه و هر کاری ازش بر میاد منم رفتم و توی دوربینای مدرسه یه چیزای رو دیدم، دقیقا روزی که روزی وان دان لو به قتل رسید توسط تهیونگ تهدید شده بود که اگه بهش سه ملیوت پول نده بلایی سرش میاره که خدا نیدونه و رزی تم قبول نکرد و با ترس فرار کرد، عصر همون روز رزی به قتل رسید، امروز صبح دقیقا ساعت دو که دانشگاه تعطیل میشه تهیونگ با رفیقاش ابیرو ت ابیرون دانشگاه تعقیب میکنن و عصر امروز جنازه ی ابی در یه کوچه بن بست پیدا میشه تمام شواهد نشون میده تهیونگ همون قاتله. پدر از جاش بلند شد و رفت طرف جین _ جین پسرم تو یه نابغه ای افرین بهت افتخار میکنم اگه بتونی این ماموریت رو انجام بدی مطمئن با از سرگرد بودن استفا میدم و تورو سرگرد مجموعه میکنم _ ممنون رئیس _ جین چندتا مامور به طور ناشناس اطراف دانشگاه قرار بده و یه نفرم مامور کن تهیونگ رو بیست و چهار ساعته تعقیب کنه _ چشم _ پدر میخواید من تعقیبش کنم 🤩😎 _ تو خودت احتمالا قربانی بدی ای عزیزم 😂😂😂 _ مسخره نکن جین 😠 بابا نمیخوای یه چیزی بهش بگی _ قربانی بعدی رو خوب اومدی جین 😂😂😂😂 _ بابا 😠
_ خب دیگه جین ممنونم که از ات مراقبت کردی میتونی برسونیش خونه؟ من یه جلسه مهم دارم _ چشم رئیس _ ممنون، خدافظ ات _ خدافظ پدر . پدر رفت بیرون _ خب ات وسایلت و جمع کن بریم _ بریم من وسایلم جمعه. با جین سوار ماشین شدیم. یه چیزی تو مغزم بودم که دوست داشتم یه یکی بگم پس شروع کردم به حرف زدن، با اینکه نمیدونستم گفتن این چیز جلوی جین زیاده رویه یا نه _ خدایا باورم نمیشه تهیون گقاتل باشه، البته باورم میشه از اون عوضی هیچی بعید نیست، اااا ببین شانس مارو همه دکتر مهندس عاشقشون میشه ما قاتل، اخه اینمشانس بود خدایا گیر یه قاتل افتادیم، پس فردا تو اخبار اعلام میکنن اقای تهیونگ که بزرگترین خلافکار و قاتل دنیان به همراه همسرشون ات که دختر رئیس پلیس سئول هست در زندان های سئول در حال اب خنک خوردن _ خدایا یکم شانس بده به ما والا _ 🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 _نخند دارم راست میگن اخه قاتل؟ قاتل عاشق من شده چرا اخه؟! 😠😠😠 _ 😂🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣 بس کن ات دل درد گرفتم
_ دارم راست میگم 😒. رسیدیم از ماشین پیاده شدم و قبل اینکه در و ببندم سرم و یکم بردم داخل و گفتم_ میشه چیزایی که گفتم پ به کسی نگی؟_ دهن من قرصه 😉 _ مرسی اااا راستی یه چیز دیگه ما الان دوستیم دیگه نه؟_ برو بچه اره دوستیم 😉😉😊 _ خدافظ 😊😊😊🥰 _ خدافظ از زبون جین: تو راه خونه داشتم به حرفای افسر اول فکر میکردم _ خیلی خوشگل بود نه؟_ اره خیلی کیوت و بامزه بود. شاید حق با اوناس، چرا تا حالا به قیافه ی ات دقت نکرده بودم صورت سفید و کیوتش، رایت میگفتن ات خیلی کیوت و بامزه است، من چرا دارم اینارو بت خودن میگم، چرا باید برام مهم باشه ااااه ولش کن. رسیدم خونه ، دیگه شب شده بود، مامان خواب بود. لباسام و عوض کردم و رفتم رو تخت امروز خیلی خسته شدم ولی لااقل یه سر نخ پیدا کردیم. چندبار قلت زدم اما خوابم نمیبرد حرفای ات توی سرم میپیچید _ مردم دکتر مهندس عاشقشون میشه ما قاتل. با حرفش یه لبخند روی لبم اومد و زیر لب گفتم: فکر کنم یه پلیسم عاشقت شده ات و چشمامو بستم و خوابیدم
یعنی حال میده الان تمومش کنماااااا 😂😂😂😂😂😂😜😜😜😜 ولی حالا چون من خیلی مهربون ماسلاید بعد رو از دست ندید 😉
ات: صبح با صدای بلند هیو از خواب بلند شدم _ هی هی پاشو زودباش برات یه خبر دست اول دارم _ چته مریض خوابما ولم کن _ چی چی و یولن کن مطمئنم خیلی خوشحال میشی _ ولم کن بعدا خبرتو بگو _ باش پس نمیخوای بدونی که جین الان پاینه و دارن با بابا راجب یه قضیه مهم صحبت میکنن دیگه 😈😈 _ چیییییییی. شترق از تخت افتادم پایین _ جین اینجاست؟!_ چرا هول کردی خواهرم شایدم ذوق زده شدی 😈😈😜😜😜😂😂😂 _ لوس بی مزه برو بیرون الان خودم میام _ باش خواهر گلم 😈. یعنی راجب چی صحبت میکنن که انقدر مهمه؟
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
محشرهههههههههههههههه
عالیه تو رو خدا پارت بعدی رو بزار
عالیه بی نظیره تو رو خدا پارت بعدی
مطمئنم مث همیشه بینظیره:)🤍
پارت بعد
ادامه بدههههه
عالیییییی