خبخببچههابالاخرهپارتسومرسید🫠💜 ناظر ترو خدا منتشر کن🥺💞
استاد وارد کلاس شد.داشت یه توضیحاتی درباره امتحانی که قرار بود برگذار بشه صحبت میکرد.
داشتم مطالب رو مینوشتم که پسره یه برگه گذاشت روی دفترم.
برگه رو برداشتم وبازش کردم، چیزی درونش نوشته شده بود:(زنگ بعدی کارت دارم)
با تعجب یه نگاهی به طرف کردم، با خودم گفتم یعنی چیکارم داره؟
همینطوری که توی خیالات خودم بودم که صدایی به گوشم رسید_خانم کاملیا! اصلا حواستون به من هست؟ دارم درس مهمی رو بهتون توضیح میدم اگر توی امتحان این سوال هارو توی امتحان اشتباه بنویسید حتما رد میشید.+خیلی ببخشید، قول میدم تکرار نشه.
و بعد یه تعضیم کوچکی کردم و سرم رو توی دفترم بردم
صدای خنده های کلاس به گوشم میرسید، سعی میکردم بهشون توجه نکنم رو روی درس تمرکز کنم.
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
25 لایک
پارت چهار بزار
حتما🫠💜🌸💜
بچه ها بازم ببخشید کیبوردم بعضی از جاها به خوبی کار نکرد😐😂🌸💜
عابی بود
ممنونم عزیزم💜💖
عه سلام اجی خوبی؟ 💕
داستانت خیلی معروف شده ها😂🌸
😅😅😅
استاد وارد کلاس شد.داشت یه توضیحاتی درباره امتحانی که قرار بود برگذار بشه صحبت میکرد.
(داستانت عالی بود خوشم اومد فقط انگار پرش افکار داری چونکه جملاتت باهم نمیخونه مثلا جمله ی بالایی البته برای اینکه داستانت بهتر بشه گفتم قصدم هیت دادن نیست💓)
سلام اجی . خوبی
من نویسنده داستان تهیونگ و دختر رزمی پوش هستم . یادت اومد؟
نه بابا بیشتر خیلی کمکم کردی، سعی میکنم بهتر بنویسم😂💖💜💞