
اینم پارت سوم

(بچه ها مدریشون تموم شد و رفتن خونه )ات: _ سلام مامان _ سلام عزیزم _ ناهار چیه من گشنمه _ پاستا، بردار بخور منم دارم میرم خونه عمت مهمونیه زنونس _ مامان من تنها حوصلم سر میره._ زود میام عزیزم خدافظ _ خدافظ 😒 رفتم لباسامو عوض کردم، ناهارم و کشیدم و نشستم جلوی تلوزیون، شزوع کردم به گشتن کانالا ااا هری پارت داره اخ جون نشستم به دیدن و خوردن غذام که تموم شد گذاشتمش رو میز و ادامه ی فیلممو تماشا کردم کم کم چشام سنگین شدن و خوابم برد. جین: گوشیم زنگ خورد، هیو بود _ سلام _ سلام سرهنگ چطوری _ خوبم _ چیه عصاب نداری _ سر همین پروژه قتل و اینا خیلی سردرگمم _ چرا من که یه حدسیات دارم _ جدی!؟ _ اره یه سری تپ مدرسه خیلی مشکوک میزنن _ ایول همین الان قرار بزاریم یه جایی همو ببینیم کلشو برام تعریف کن _ اوکی من دارم میزم خونمون بیام دنبالت بریم خونه ما؟ بعدشم یه دست ps5 بزنیم؟ _ اوکیه داداش بیا _ اماده. باش خدافظ _ خدافظ. باورم نمیشه هیو یه چیزایی پیدا کرده باید همشو بدونم البته منم یکم رو تهیونگ شک دارم ولی مطمئن نیستم. در کمدم و باز کرد میه یه لباس خوب از توش در اوردم و پوشیدم (عکس اسلاید لباس جین ) رفتم دم در و منتظر هیو شدم _ سلام سرهنگ سوار شو
_ سلام، هیو صدبار بهت نگفتم از این لقب سرهنگ استفاده نکن بدم میاد _ باش 😂😂 ولی بهت میادا 😂😂 _ لازم نکرده 😂 _ بگو امروز کیو دیدم _ کیو؟ _ ابی _ ابی؟! تو دانشگاه؟!_ اره سال اخرش گفت بعد تموم شدن دانشگاش میخواد دوباره بیاد سایت _ من که دلم براش تنگ شده خدایی مامور خوبی بود _ اره منم دلم براش تنگ شده بود. رسیدیم و پیاده شدیم. هیو در خونه رو باز کرد و ما وارد شدیم اما با صحنه ای که دیدم زد مزیر خنده هیو هم همینطور _ این چرا اینجا خوابیده 😂😂😂 _ خواهر توعه من از کجا بدونم. 😂😂😂 _خیلی خوب بریم بالا تو اتاق م ن😂😂 _بریم 😂 رفتیم بالا، ولی چقد ات ناز خوابیده بود تو خواب خیلی کیوت بود. ات: با صدای سر و صدای چند نفر از خواب پاشدم و چشمامو مالیدم. هری پاتر تموم شده بود و داشت یه سریال ایرانی پخش میکرد. تلوزیون و خاموش کردم و به ساعت نگاه کردم ساعت شیش بود از جام بلند شدم، سر و صداها از اتاق هیو بود فکر کنم باز رفیقاشو برداشته اورده خوش گذرونی، خواستم برم تو اتاقش و بهشون تشر بزنم که یاد قیافم افتاد اوه اوه سریع رفتم تو اتاقم وموهامو شونه کردم، صورتمو شستم و لباسم و صاف و صوف کرم و رفتم در اتاق هیو رو زدم._ هیییی چتونه خونه رو گذاشتید رو سرتون هیو بیا بیرون ببینم _ سلام علیکم ساعت خواب خانم . و پشت سرش اون رفیقش که قسافش معلوم نبود یه نک خنده ای کرد _ هی نخند تو هم تیکه ننداز خودت که از همه بدتری همش داری با رفیقات ول میگردی و یکم به اون سایت بدبخت توجه نمیکنی اخه ولگرد اخه بی وصرف اخه ولو چقد تو رفیق بازی این بابای بدبخت از دستت سکته میکنه. ها _ بابا یه لحظه نفس بگیر پس نیوفتی رگباری داری فوش میدیا اولن ررفیق باز خودتی که رفییت از یک ساعت پیش تا الان سی و شیش بار به گوشیت زنگ زده که شما خواب بودی بعدشم ولو کجا بود من دیگه ادم شدم الانم دایرن با سرهنگ روی نقشه کار میکنیم
بعد رفت تو اتاقش و نشست رو صندلی کارش و اونوقت بود که قیافه سرهنگ جین پیدا شد و بنده مثل گوجه سرخ شدم، هردوشون زدن زیر خنده و پخش زمین شدن _ 😂😂😂😂😂 _😂😂😂😂😂 _ مرض نخندید اه خوب تو اگه قبلا ادم بودی الان فکر نمیکردم اون رفیقای الدلنگت اینجان 😒 _ سلامت و خوردی دختر عمو 😏 و دوباره هردوشون پخش زمین شدن._ مسخره های لوس اصلا من رفتم... وایسا ببینم گوشی منو از کجا چک کردی که فهمیدی سوجو بهم زنگ زده 😠😠😠😠👿👿👿👿 _ گوشیت رو اپن اشپزخونه بود. در و بستم و رفتم پایین و گوشی رو برداشتم تا خواستم زنگ بزنم یه سوجو زنگ خونه به صدا در اومد _ زییییییییییینگ زیییییییییینگ _ امون بده اومدم. در و باز کردم بعله حلال زاده بود. سوجو دوید اومد تو ودر و بست _ خوبی چیزیت شده چرا گوشیتو جواب نمیدی دزد زده به خونت _ به قول هیو نفس بگیر پس نیفتی خواب بودم بابا 😂😂😂😂😂 _ ات شی من داشتم از نگرانی میمردم اونوقت تو میگی خواب بودم اگه دستم بهت برسه تیکه تیکت میکنم 👿👿👿👿👿👿وایسا _ غلط کردم سوجو جان شما به کرم خودت ببخشی. و شروع کردم دویدن مژمئن بودم اگه دستش بهم برسه من ومیکشه _ وایسا ات وایسا ببینم 👿😠😠😠😠👿 _ وایسم که منو میکشی اخه. وای نزدیکه من وبگیره بدبخت شدم که یه فکری به سرم زدم دویدم از پله ها بالا و در اتاق هیو رو گرومب باز کردم و پریدم توش سوجو هم همچنان دنبالم 😂😂😂😂
جین: داشتیم روی نقش محل های قتل رو برسی نیکردیم که یکدفعه در اتاق گروووووومب باز شد ات پرید تو اتاق و یه دختر دیگه هم که همو نرفیق ات بودکه تو دانشگاه دیدمش هم با عصبانیت دنبالش میکرد _ وایسا ات دستم بهت برسه تیکه تیکت میکنم جون به لب شدم بچه👿👿👿._ اولن خودت بچه ای دومن من که از قصد نکردم خواب موندم خوب چی کار کنم 😶😶😶😐😐 یکدفعه صدای هیو در اومد _ هی هی اینجا چه خبره چرا عین گودزیلا درو وا میکنی میای تو، تو چرا دنبال اینی ما خیر سرمو نداریم کار مهم انجام میدیما _ به به ات پسر عموتم که اینجاست وایسا ببینم 😈😈👿👿👿 _ تورو خدا هیو یه کاری کن این دستش به من برسه نابودم میکنه ها _ بهتر از دستت راحت میشیم بیا، بیا 😂😂😂 _ ای نامرد همه داداش دارن ماهم داداش داریم _ هی هی بسه برید بیرو ندعوا کنید اینجا داشتیم بحث فکری میکردیم 😒 _ جین من برم بیرون این منو سر به نیست میکنه 😥😥😥 _ بیا بیرو نات جان بیا دوست عزیزم 😏😏😈😈😈 _ جییییییییییییییییغ غلط کردم قول میدم دیگه گوشی جواب بدم باشه ولم کن جان مادرت ولم کن سوجو _ جلو این دوتا قول دادیا _ باش تو فقط بیخیال من شو _ خیای خوب بیا بریم بیرون. و ات و رفیقش رفتن بیرون _ خدا شفاشون بده _ الهی امین ات: با سوجو رفتیم بیرون _ سوجو میای بریم خرید؟ 😍😍 _ معلومه 😍 ولی توکه مامانت اجازه نمیده تنهایی بریم خرید؟_ خوب تنها نمیریم 😈

دویدم طرف پله ها و دوبره گرومب در اتاق هیو رو وا کردم _ هیو داداشی میشه یه خواهشی بکنم _ خواهشی یکن م ودرد نمیبینی داریم کار میکنیم برای بار سوم مزاحم میشی ای بابا 😠😠😠 _ بببخشید 😥 توروخدا _ چیه خواهشت 😒 _ میای بریم خرید. ایندفعه دیگه صدای جینم در اومد _ چی چی و بریم خرید ما کار مهم داریم برو بچه مزاحم نشو _ اذیت نکنین دیگه میدونی مامان اجازه نمیده ما تنها بریم خرید تورو خدا داداشی خواهش میکنم _ خدایا صبر عطا بفرما مگه نمیبینی داریم کار میکنم خواهر من برو بیرون _ تورو خدا خواهشذمیکن ممگه شما دوتا لباس نمیخواین تازه تو راهم میتونید باهم در باره ی اون کارای مزخرف پلیسیتون حرف بزنید _ جین نظرت چیه؟ _ نظری نذارم _ مرسیییییی داداشی😍😍😍😍😍😘😘😘😘😘 من برم اماده بشم. دویدم طرف سوجو _ موفق شدم راضی شدن😁😁😁😍😍 _ دمت گرم چطوری رازیشون کردی _ دیگه دیگه با راز های خودم 😎😎 صدای جین پشت سرم گفت _ خام مراز الود ما ده دقیقه بیشتر صبر نمیکنیم بدو _ چششششششششم😍 رفتم تو اتاقمو. یه لباس خوشگل پوشیدم (عکس اسلاید ) موهامو وا گذاشتم و یه میکاپ ریز در حد رژ و ریمل و رژگونه زدم و دویدم بیرون جین و هیو و سوجو دم ذر منتظر بودن. گوشیمو از روی اپن برداشتم و دویدم طرفشون من امادم
_ من امادم _ خیلی خوب بریم جین: ات اومد و ما هم راه افتادیم خدایا دارم میرم خرید باورم نمیشه از چهارسالگیم دیگه خرید نرفتم البته خرید لباس زنونه که بخوا مبا یکی برم بخره. رسیدیم به پاساژ ها و پیاده شدیم ات و سوجپ جلوی ما بودن من و هیو پشتشون راه میرفتیم، اونام هی زرت و زرت لز این مغازه به اون مغازه مسئله اینجا بود هیچی هم نمیخردن فقط میگفتن این خوشگله نه اونیکی خوشگله نه خوشگلترم پیدا میشه_ ای بابا یه چی بخرید دیگه تا الان نصف پاساژ و گشتیم شما در کل یدونه بستنی قیفی خریدید که پول اونم هیو بدبخت داد، یه چی بخرید دیگه _ اخه میدونی ممکنه خوشگلتر هم باشه. قیافه من اون لحظه دقیقا این بود🤦♂️ ببعخره خانما رازی شدن برن تویه مغازه و یه چیزی بگیرن (بچه ها الان ساعت یازده شب شده و ات و سوجو هم کلی خرید کردن ) دستم داره میشکنه هرچی خریپ باد دادن من بدبخت _ هیو مثلا ات خواهر توعه ها چرا من دارم خریداشو میارم؟_ چون تو هم پسر عموشی و یه چشمک زد😜 _ مرض _ 😂😂😂😜😜 _ خانما بس نیست؟_ نه _ باشه پس من دیگه خریداتونو نمیارم دارم میرم سوار ماشین شم و برگردم _ خیلی لوسی جین _ من لوس نیستم ات فقط خسته شدم _ اه خیلی خوب برگردیم 😒 بلعخره خانما رضایت دادن و برگشتیم خونه خریدارو گذاشتیم و خداحافظی کردم و هرکی رفت خونه خودش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیه ولی یه جا چشام ده تا شد که گفتی سریال ایرانی پخش کرد جر خوردم از خندخ
بهترین داستانیه که خوندم
عالیییییییییییییییییییییییی
عالیههعع
ولی پارت دوم رو یافت نمکنم 🥺
فالوم کنین بک میدم
فالوم کنین بک میدم
فالوم کنین بک میدم
فالوم کنین بک میدم
ادمین پینم کول🐛😐
بوس به کلت🐛😐
زیر ۱ دقیقه بک مدم قول🐛😐
البت اگ آن باشم🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐
فالو=بک🐛😐