تهیونگ: روی سو پارچه سفید کشیده بودن و دستگاه دیگه هیچ ضربان قلبی رو نشون نمیداد . رفتم پیشش و گفتم سو بیدار شو . تو باید بلند شی، تو قبلا هم منو تنها گذاشتی الان دیگه حق نداری تنهام بزاری . سو تو هنوز خیلی چیزارو نمیدونی . تو باید بیدار شی و ببینی که تو گذشته کی بودی . لطفا اینجا زندگیت رو خاتمه نده بلند شو . 😭 خواهش میکنم. لطفا بلند شو تو هنوز خیلی چیزارو نمیدونی . نکنه میخوای دوباره تنهام بزاری. همینطور که داشتم گریه میکردم و با جسم بی جان و مرده سو صحبت میکردم که یهو احساس کردم که اون کسی که زیر پارچه سفید به ارامش ابدی رسیده داره تکون میخوره . اولش فکر کردم به خاطر فشار روحی روانی دارم توهم میزنم ولی دیدم دوباره سو تکون خورد . پارچه رو از روش کشیدم و انگشت اشاره ام رو گذاشتم روی بینیش و متوجه شدم سو زنده است و داره نفس های ریزی میکشه . از اتاق اومدم بیرون و رفتم به سمت دکتر و با صدایی بلند و هیجان زد گفتم : سو زنده است . دکتر سو زنده ، اون الان داره تکون میخوره . دکتر: امکان نداره . دویدم به سمت اتاق بیماره مرده و رفتم بالای سرش که متوجه شدم اون داره نفس میکشه ولی به زور .
کم بووود
پارت بعدی رو گذاشتم توی برسی هست
ببین پارت بعدیییییییییییییییی
گااااادددددددددد💕💕💕💕💕💕💕🤍🤍🤍
پروفالیت خیلی قشنگه
مرسیی🤍
بینهایت گشنگ:)
ممنونم .
دروددد |:🗿🌑🌸
رمانت عالی بودد |:🗿🌑🌸
به رمان منم سر بزن و نظرتو بگو دربارش |:🗿🌑🌸
𝐅𝐎𝐋𝐋𝐎𝐖➥𝐅𝐎𝐋𝐋𝐎𝐖👣💗🥛
بک بده
چرا وقتی فهمیدم سو زنده است بیشتر از تهیونگ خر ذوق شدم😐💔😂
عرررررررررر بلاخره گذاشتی من دارم خر ذوق میشم
مثل خر هم که بهش تیتاب دادن دارم بالا پایین میپرم 🥳🥳💃💃💃💃💃
پارتتتتتتتت بعدددددددد کیییییییییی میاددددددد؟؟؟؟؟؟؟؟
کی میزاری پارت بعدو؟
فردا ساعت ۱۲:۳۰ میزارمش
ممنون ساعتی که من مدرسم😑
خب ساعت ۱ بزارم؟
نه بزار من اومدم میخونم
گذاشتم توی برسی هست . اجی تو ساعت چند از مدرسه میای
اجی من ساعت دوازده نیم میرم پنج برمیگردم
اها . من ساعت ۸میرم و ۱۲:۳۰ برمیگردم
اعا