بچه برای اینکه هیجانی بشه مجبور شدم یه کاری توش انجام بدم پارت بعدی از دست ندید چون خیلی هیجانی میشه
در حال خوردن بودم گریم در اومد ولی انقدر خوشمزه بود نتونستم دست بکشم . دست گذاشت رو سرم و موهام رو نوازش کرد . سرم رو اوردم و عقب و به گردنش نگاه کردم بغض کردم دستم رو گذاشتم رو صورتم . کوران سرم رو بوس کرد و گفت : گریه نکن . گفتم : نمی تونم چطور تونستم این کار رو باهات بکنم ؟ ... من الان یه خ و ن آ ش ا م شدم . کوران اشکم رو پاک کرد و گفت: مهم نیست . گفتم : یعنی چی مهم نیست ممکنه تا اخر خون آشام بمونم ... بهش فکرم میکنم همه تنم میلرزه . کوران دستم رو گرفت و گفت: تو همه جور مال خودمی نگران هیچی نباش . گفتم : ت... تو میتونی کاری کنی ؟ من نمی خوام خ و ن آ ش ا م بمونم . کوران گفت : الان ساعت یازده و نیمه تا نیمه شب باید بخوابی برای اینکه فردا با طلوع خورشید اثر خ و ن آ ش ا م شدنت از بین بره . گفتم : یعنی اگه تا قبل دوازده بخوابم فردا مثل همیشه میشوم ؟ کوران سرش رو به علامت تایید تکون داد . رفتم روی پاهاش نشستم و سرم رو گذاشتم رو شونه اش و چشمام رو بستم . خیلی آرامش خوبی بهم می داد . کوران بغلم کرد و گفت : شبت بخیر . بوسش کردم و رفتم بالا تو اتاق
پتو رو کشیدم رو خودم و خوابیدم . فردا با سر و صدای بچه ها از خواب بیدار شدم . به ناخن هام نگاه کردم مثل همیشه بود رفتم جلوی آینه و درست مثل همیشه شده بودم . در اتاق رو باز کردم و گفتم : چه خبره ؟ یوهی یه متکا پرت کرد طرفم و گفت : بالاخره بیدار شدی تنبل . متکا رو پرت کردم طرف و گفتم : مگه ساعت چنده ؟ دوین داشت موهاشو شونه می کرد گفت : ساعت هشت و نیمه . گفتم : وای باید ۶ بیدار میشدم . کاترین از روی مبل بلند شد و گفت : نگران نباش ساعت ۹ میان دنبالت . نفس راحتی کشیدم و رفتم دست و صورتم رو شستم . روی مبل نشستم و به سقف نگاه کردم . هلن گفت : هوی پاشو برو آماده شو . گفتم : آماده چی ؟ دوین گفت : نکنه می خوای با لباس خواب ببرنت ارایشگاه ؟ خندیدم و گفتم : باشه اول یه چی بدین بخورم بعد برم . نیلا هنزفیری شو در اورد و اومد نزدیکم و یه ساندویچ داد و گفت : بفرما حالا برو آماده شو . گفتم : چه اصراری دارید که زود حاضر شم ؟ هانی گفت : عروس خانوم انقدر بیخیال نباش پاشو تا خودم دست به کار نشدم. ساندویچ رو گرفتم از روی مبل بلند شدم و گفتم : باش رفتم .
لباسم رو عوض کردم و نشستم رو صندلی و ساندویچ رو خوردم . بلند شدم رفتم سمت میز و دولا شدم و خورده شیشه های عطرم رو جمع کردم . در اتاق رو باز کردم و گفتم : من آماده شدم . هانی : دختر اصلا خوشحال نیستی . گفتم : نه خوشحالم ولی نمی دونم چطور بدم بیرون 😐😂 . دوین جلوی خندش رو گرفت . نیلا گفت : از منم بیخیال تره . کاترین بالشت رو پرت کرد سمت نیلا گفت : تو هم پاشو ازت غافل شدم فقط داری آهنگ گوش میدی پاشو . خندیدم و رفتم سمت آشپزخونه که در زدن . دوین گفت : خواهران گلم همه ساکت باشید . رفت در رو باز کرد. یکی از بادیگارد ها بود . گفت : بانو یوکی اگه آماده هستن لطفا تشریف بیارن . دوین سر تکون داد و اومدم طرفم و گفت : تاج خوشگل انتخاب کنی ها . بعد منوهل داد بیرون و در رو بست .
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
27 لایک
اجهجونتوهممیخواهیمثلکیانایاحدیثهماروبکشی
دِبزاردیگهروزیصدبارسرمیزنمولینیستکهنیس
خودمم خسته شدم میام هی سر میزنم میبینم هنوز منتشر نشده 😐☹
سلام
ببخشید الان دیدم چند روز میگذره؟
دنیل or ایدو
واییییییی دو هفته شد...
تستچی ترو خدا...
اوففففف دوهفته شد...
تستچی ترو خدا زود تر منتشر کن من دارم می میرم
سلام منم همونی که دختر خون اشام نوشت و اومدم داستان خوندم ووعالی بود
چالیش : اون اوید بود یا دنیل که امیدوارم دنیل نباشه😐😐
پس بعدی چی شد؟؟؟
یک هفته هست تو برسی
و با این روند کند تستچی یه یه هفته دیگه باید تو برسی بمونه
نیلی بوده😐
اه باز این نیلی🤒
دلم نمیخواد تموم شه اخه دوست دارم پچه یوکی هم ببینم
هوم خودمم دارم بهش فک میکنم شاید تا اونجا ببرم
دنیل ایدو نیلی یا مان بابای یوکی
میشه اول عاشقانه فراطبیعی رو ادامه بدی🥺
البته