
ناظر جوون منتشر کن که داره جالب میشهه علامت : تهیونگ √ جیمین @ جونگ کوک £ جیهوپ ÷ جین× یونگی π ا/ت _ نامجون+ سوهو & ( شخصیت اضافه میشه) جی وو ¶ یوگیوم¥

یکم رو نیمکت نشستیم تا اینکه دیدم سوهو از ماشین پیاده شد اولش با تعجب نگام کرد ولی بعد سریع خودشو انداخت بغلمم _بریم بازی ؟ &یسسس _😂به به میبینم که زبون دراوردی ، حالا میخام بیام بدزدمت و دنبالش راه افتادم یکم با سوهو بازی کردم تابش دادم و برگشتم طرف نامجون از حالتش خوشم ، سریع دوربینمو دراوردم و ازش عکس گرفتم (عکس بالا) الکی که نیست یه ادم معروفه ، شاید یه روزی لازم شد عکساش ، با فاصله ازش رو نیمکت نشستم واسه اینکه بازی کرده بودم تشنم بود بطری ابو داشتم سر میکشدم که با حرفش اب پرید تو گلوم + بنظرت نباید اجازه بگیری برای عکس گرفتن بعد حرفش چند بار زد پشتم رفت طرف سوهو و قلاده سگو داد دستش ، با دوتا قهوه برگشت یکیو طرف من گرفت و نشست کنارم و زل زد به سوهو و اروم اروم قهوشو میخورد _خب؟ درباره چی میخاستی صحبت کنی؟؟ + من برای حال سوهو روانشناس اوردم ، میگه روزایی که پیش توعه حالش خوبه ،، داره کم کم خوب میشه ، برا همین میخام ترتیب یه مسافرت و بدم و توهم باید باشی
جااان؟؟؟ بااید؟ دیگه چی؟ این چی میگه ؟ مگه الکیه؟ همینجوری خشکی خشکی ؟ + پس چیکار کنم ؟ دستمو کوبیدم تو دهنم _باز بلند فکر کردم؟؟ لبخندی زد و سرشو تکون داد _ممنون از دعوتتون ، ولی نمیتونم درخواستتونو قبول کنم +یادم نمیاد حق انتخاب بهت داده باشم؟ _خوشت میاد همه زیر سُلطه ت باشن؟ منو بگو فراموش کرده بودم که تو هم مثل اینا ارباب زاده ای قهوه رو روی نیمکت گذاشتم و بلند شدم از جلوش داشتم رد میشدم که بند کیفمو گرفت + برای بهتر شدن حال سوهو بیا _ من برای اینکه حالش خوب شه همه کار میکنم ولی تو هی دخالت میکنی همه چیو بهم میریزی بلند شد روبه روم وایستاد + همون قدر که سوهو واسه تو مهمه برای منم مهمهه بفهم اینو و فکر نکن گذاشتم هر چند وقت پیشت باشه میتونی ازم بگیریش با این حرفش دیگه رسما لال شدم _ من همچین قصدی ندارم فقط میخام حالشو خوب کنم + پس تمام تلاشتو بکن و وقتی من یه چیزی میگم حتما فکر همه جاشو هم کردم ، بعدشم منم خوشم نمیاد با یه دختر زبون دراز هم سفرشم ولی بخاطر سوهو همه کار میکنم
بهش تنه زدم و حرکت کردم سمت خونم ، رو مبل نشسته بودم و داشتم کتاب میخوندم که گوشیم پیام اومد +فردا ساعت هفت اماده باش ، سه روز اونجاییم و ادرس هم برام بفرست فردا هم بقیه اعضا هم هستن و خواهر هوسوک هم میاد ،، چه حسی داری که با ادم های معروف داری میری مسافرت؟؟ 😎 چشام از خوندن پیامش چهارتا شد چه مغرووووووور ، اول لوکیشنو براش فرستادم و بعد براش تایپ کردم : _درسته من اندازه شما معروف نیستم ولی اونجوری هم نیستم که با دیدن یه مشت بچه سوسول دست و پام بلرزه 😎 شب خوش جناب کیم نامجون ، فردا منتظرم.... اها اینه فکر کردی فقط خودت بلدی بچزونی ادمووو منم بلدمممم تا اخر شب داشتم وسیله جمع میکردم و همینجوری رو مبل خوابم برد.... صبح با تکون های کسی بیدار شدم ، اه این دیگه کیه ... وایسااا!!! من که تنها زندگی میکنمم ، یهو عین برق گرفته ها نشستم و شروع کردم به جیغ زدن با چشمای بسته ، که یکی شونه هامو گرفت ، اروم چشامو باز کردم دیدم خرمگسه و سوهو جلومن ، اینا اینجا چیکار میکنن؟؟ سوالمو به زبون اوردم
+ انگار خواب مونده بودی ، هر چقدر در اپارتمانو زدیم باز نکردی سوهو که رمز درو میدونست درب و باز کرد واومدیم ، حالا اگه قانع شدی پاشو حاضر شو که دیر کردیم ، بخاطر شما دیرمون شد حرصی نگاهی بهش کردم و بلند شدم رفتم لباسامو عوض کردم ، من ا/ت نیستم اگه اینکارو تلافی نکنممم.. یکم بعد جلوی در اپارتمان بودیم دوتا ون با یه ماشین شاسی بلند (عاقا اینجا یه چیزی بگممم، بیاید فکر کنیم نامجون رانندگی بلده 😂😂ما که همه چیمون فیکه حیفه نامجون رانندگی بلد نباشه😂) در ونا باز شدن و یه ایل ادم ریختن بیرون ، ماشالااا چه سلبریتی هاییی میبینم من ،، دونه دونه اومدن باهام دست دادن قبلش گفتم _احتیاج به معرفی نیست😂کیه که شمارو نشناسع ×و صورت هندسامه منو دستمو بردم بالا که باهم بزنیم قدش ولی یهو یه دختر پرید جلوم ، چون حرکتش یهویی بود از ترسم دو قدم رفتم عقب که خوردم به چمدون و داشتم کلع ملق میشدم که یهوووو
کفشم از پام دراومد و تلپ افتادم رو چمدون ها (هاا چیه فکر کردی نامجون میاد بغلش کنه؟؟ هنوز زوده برای کارای غیر اسلامی 😂😂 ) خدایی وضعیت خنده داری بود ، همشون قیافه هاشون درحال ترکیدن بود ولی جلوی خودشونو گرفته بودن _راحت باشین و حرفم مصادف با منفجر شدن خنده هاشون شد همون دختره اومد دستمو گرفت ¶خوبی؟؟ ببخشید ترسوندمت من جی وو هستم خواهر هوسوک با لبخند حوابشو دادم _خوشبختم ، منم ا/ت هستم خالع ی سوهو ¶تعریفتو زیاد شنیدم _😂همش بلوفه +بیاید راه بیوفتیم دیر میشه πکی با کی بره؟؟؟ _من سوهو و جی وو رو با خودم میبرم +مگه تو ماشین داری؟؟ _ماشین دوستمو قرض گرفتم ،، خیالت راحت هواسم به سوهو هست ÷خواهر من چی؟؟ _مراقبشممم ، چیه نگرانی؟ میخای توهم بیای؟؟ تا هوسوک خواست حرف بزنه خرمگس یهو پرید وسط
+نه پس شما از وسط ماشین ها بیاین _اکی رو کردم سمت سوهو و جی وو _پ شما وایستین تا من برم ماشینو بیارم سریع رفتم تو پارکینگ و ماشین و دراوردم ، خداکنه نزنم ماشین طرفو داغون نکنم که دیگع زندم نمیزاره😂 جلوشون زدم رو ترمز اهنگم تا اخر زیاد بود _برو بچ بپرین بالا سوهو و جی وو سوار شدن £اووووو ، میخای ماهم بیایم؟؟ _خیررر ورود اقایون ممنوع &اععع خاله من چیم پ با خنده لپشو کشیدم _تو فرق داری تو پسر خوشتیپ منی + خب سوارشین بریم نامجون اومد طرف پنجرم اروم طوری که فقط خودم بشنوم +ببین ا/ت لطفا تو این سفر لج بازی نکن با من نزار کوفتمون شه ، الان ما فقط هدفمون خوب شدن سوهو عه _باوشه بابا تو ماشین شاسی بلند نامجون و جین و شوگا بودن که جلو رفتن بعدش من بودم و پشتم ون که توش جیمین و جیهوپ و جونگ کوک و تهیونگ بودن بودن اون یکی ونو هم انگار پس فرستادن پشت فرمون جین نشسته بود دو ساعت راه رفته بودیم که نامجون زنگ زد گفت میریم ناهار جلوی یه رستوران نگه داشتن و همه ریختن پایین
از ماشین که اومدم پایین به بدنم کش قوسی دادم که چشمم خورد یه ون مشکی ابرو هام بالا پرید تهیونگ رد نگاهمو دنبال کرد √اونا برای محافظت از ما میان _اوووو چه باحال √صدات اشناعه _😂😂واقعا؟؟ چشمکی زدم و ادامه دادم _یکم فکر کن وارد رستوران شدیم و غذامونو سفارش دادیم من رفتم دستامو بشورم روبه روم نامجون بود بغلم سوهو چون سر میز بودیم سمت چپم خالی بود خواستم بشینم که +گوشیت چندبار زنگ خورد _اع؟ کی بود؟؟ با حالت مشکوکانه گفت+ مینهو با ذوق گوشیو برداشتم تا بهش زنگ زدم یکم باهاش که صحبت کردم و با انرژی زیاد برگشتم سر میز _ببخشید ، ببخشید یه تلفن ضروری بود £مرد یا زن؟ _😂😈 هر کی که بود از تماسش خوشحال شدم همه باهم اوووو کشیدن_وایسا استپ استپ فکر بد نکنین ¶عیب نداره ما درکت میکنیم _نه اما... +بسه غذاتونو بخورین √هیونگ بداخلاق شدی با سلقمه ای که جیهوپ زد ساکت شد ، دیگه تا اخر غذا کسی حرفی نزد و همه حرکت کردن سمت ماشیناشون
تقریبا نیم ساعت از حرکتمون گذشته بود چون از وقتی که با مینهو حرف زدم انرژیم چند برابر شده بود که فکر شیطانی زد به سرم ضبطو کم کردم _خب خب ، حاضرین ازشون جلو بزنیم؟ یه مشت پیر مرد ریختن تو ماشین جلویی ¶وایی خطرناک نباشه؟؟ _سوهو؟؟ جواب از بین صندلیا خودشو جلو کشید &خالم عاشقع خطره _😂بفرما ¶ولی من جونمو دوس دارم😂 _نگران نباش هواتو دارم سفت بچسبین از وسط ماشینا دراومدم جاده خلوت بود چند دقیقه پیش لوکیشنو از تهیونگ گرفته بودم تا اونجا حدود یک ساعت دیگه راه بود همین که از جلوی ماشین نامجون رد شدم بوق زدم و دست تکون داد و پامو گذاشتم رو گاز حدود یه ربع با سرعت بالا رانندگی کردم و اینا هم جیغ میزدن و نامجون صدبار زنگ زده بود بهمون ،، دیگع وقتی کرمم خوابید زدم یه گوشه ¶واییی دختر عالی بووود ، چطور رانندگیت انقدر خوبه؟؟ _😂😂راستش من رانندگیم افتضاحه و اینم شانسی بود با قیافه سکته ای نگام کرد _حالا که بخیر گذشت ، فکر نکنم اینا هم حالا حالا ها برسن ، بیاین ما زودتر بریم اونجا و دوباره شروع کردم به راه افتادن ¶میگم میخای من بشینم؟
¶میگم میخای من بشینم؟ _😂😂نه دیگه انقدر هم بد نیستم نیم ساعت بعد جلوی در بودیم _این ویلای کیه؟؟ ¶برای ماعه سوتی زدم و ادامه دادم _چه خرپولین😂😂 ¶اره😂 حالا بیا بریم تو ماشینو تو باغ پارک کردم ، سوهو که خواب بودو بغل کردم و وارد سالن شدن _چه قصری ¶برو تو یکی از اتاقا بزار سوهو رو در اولین اتاقو باز کردم و سوهو رو گذاشتم داخلش اروم از اتاق اومدم بیرون که دیدم جی وو کلش تو یخچاله _چیه؟ ¶هیچی خونه خالیه ، هیچ خوراکی نیست _اع پ من میرم خرید ¶نمیخاد میگم پسرا بگیرن _نه بابا خودم میخام برم یه دور بزنم این اطراف سوییچ ماشینو برداشتم و رفتم بیرون کارم تا یه ساعت طول کشید
دستامو پره پلاستیک بود وارد سالن که شدم دیدم همه اومدن با لبخند گفتم _اععع اومدین ؟؟ رفتم خورا.... با سیلی که خوردم حرفم تو دهنم موند @هیووونگ + دختره احمق اون چه طرز رانندگی بود؟؟؟ نمیگی بلایی سرتون میومد؟؟ خودت هیچی مگه این دوتا امانت نبودن ×بسه نامجون ناباور سرمو چرخوندم طرف نامجون ، چشام پر از اشک شد اون.. اون همچین حقی نداشت با نفرت زل زدم بهش و وسایلو همونجا پرت کردم و داد زدم _خییلیییی خییلییی اشغالیییی، حالم ازت بهم میخورههههه و سریع از سالن زدم بیرون از ویلا تا لب ساحل راه زیادی نبود پیاده رفتم تا از عصبانیتم کم بشه گوشیم تو جیبم درحال زنگ خوردن بود در اوردم وخاموشش کردم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پیلیززز:))
مایا ب گذاشتن پارت بعد؟:)
بعدی میخوامممم
نیلو اگه پارت جدید بزاری بازدید پروفتو تا200 مییرم
لامصب رو مخخخخ بزار دیگه
بخدا دارم داستانو اسپویل میکنم، کم مونده بنویسمش
پس چرا نیومدههههههه
حاجی پشمام نمیخای پارت بدییو بزاری
داستانت واقعا عالی
میشه پارت بعدی را بذاری
عاالی بود پارت بعد هم زودتر بزار
بخدا دارم میم*یرم بزار پارت بعدی رو
یه اخلاقی دارم اینه که کسی دیر پارت بعدی رو بزاره همش خودم تخیل به خرج میدم
حالا فعلا نمیر😂 پیش خودتم داستانو اسپویل نکن
گذاشتم منتشر بشه