10 اسلاید صحیح/غلط توسط: 👑محسن👑 انتشار: 4 سال پیش 460 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام دوستان من اومدم با قسمت ۱۶الان که دارم اینو مینویسم ۹۹/۱۱/۲۷هستش ساعت ۸شب و تا الان تا قسمت ۱۱داستانم منتشر شده خب بریم سراغ داستان😇😇راستی کامنت یادتون نره
انچه گذشت:به ادرین گفتم بره و جعبه معجزه گر ها را بیارم.......... وقتی تبدیل شدم کت گفت وای لیدی جونم تو که میدونی قلبم ضعیغه😍😍..................از لایلا پرسیدم چرا دروغ میگه.............. مرینت مراقب باش............................وقتی خوابیدیم صبح روژ بعد:
خب بریم سراغ داستان:
(از زبان مرینته)صبح وقتی از خواب بیدار شدم دیدم ادرین منو تو بغل خودش گرفته و خوابه صداش زدم تا بریم مدرسه وقتی بیدار شد گفت عشقم چرا بیدارم کردی داشتم خواب ازدواجمون را می دیدم گفتم چیزی نیست به بودی تو واقغیت میبینی گفت راست میگیا گفتم بیا بریم ما هم اون دو تا بزغاله را که دیشب مچ ما را گرفتن ما هم مچشون را بگیریم گفت اره موافقم رفتیم سمت اتاق مارسل وقتی رفتیم تو دیدیم خوابن وقتی درو بستیم دیدم صدای پچ پچ میاد خیلی زود درو باز کردم دیدم دارن همو💏💏💏💏💏 قیافه ادرین😠😠😏قیافه من😲😲😍قیافه اون دو تا😮😮😲ادرین گفت ادرینا دیدی ما هم مچ شما ها رو گرفتیم؟!..از زبان مارسل چند دقیقه قبل:از خواب بیدار شدم دیدم ادرینا جونم بیدار شده گفتم عزیزم چرا تو فکری گفت تو فکر دیروزم دیدی نشد داداشم از مرینت خواستگاری کنه و بعدش مرد؟گفتم اره اول عوضش لایلا ادم شد گفت اره عشقم گفتم حالا بیا تو بغلم عزیزم و اونم اومد تو بغلم داشتیم می رفتیم جلو که دیدم صدای پا میاد به خاطر همین خودمون را زدیم به خواب که دیدم در بسته شد دوباره رفتیم جلو و وقتی همو💏💏💏دیدم ادرین و مرینت دارن ما رو نگاه میکنن(بقیشو دیگه میدونید)....
از زبان مرینت:بعد با مارسل و ادرین و ادرینا رفتیم پایین و صبحانه خوردیم و رفتیم مدرسه وقتی رفتیم تو دیدم بچه های مدرسه به جز کلاس خودمون اومدن سمت من و دخترا منو بغل کردن و گفتن خیلی ناراحت شدیم وقتی فهمیدیم تو به خاطر مردم جونتو از دست دادی گفتم چیزی نبود که این کار همیشم بود اما دیگه خبری از لیدی ماث نیست اما با لایلا هم دوست باشید گفتن باشه بعد رفتم و با بچه ها یکم حرف زدم و زنگ خورد و رفتیم تو کلاس که دیدم خانم مندلیف گفت مرینت حالت خوبه گفتم ممنون خوبم چطور؟!گفت چون من دیدم تو مردی گفتم اما بعد زنده شدم گفت باشه ممنونم که بخاطر ما جونتو از دست دادی گفتم کاری نکردم که..بعداز درس از زبان ادرین(چه عجب از زبان ادرین شد/خب تو نمیایی از زبان من بنویسی/اصلا یادم نبود تو هم هستی/😐😐😐)بعداز کلاس رفتم پیش مرینت و گفتم چون دیروز نشد که بریم تالار شهر به جاش امروز میریم اما یادت نره خوشگل نکنی گفت چرا؟!گفتم چون همینطوری هم خوشگلی گفت به خاطر تو هم شده باشه خوشگل میکنم😜😜گفتم عه پس منم تیپ میزنم و دختز دور خودم جمع میکنم گفت پس منم دلبری میکنم و پسر دور خودم جمع میکنم و چون معروف هم هستم دورم پر میشه گفتم باشه هرجور راحتی گفت چطوره لباس مجلسی مثل لباس ابر قهرمانیمون بپوشیم من گفتم باشه اما چطوری که دیدم تیکی اومد و گفت میشه اما باید برید تو عصا و یویو خودتون بزنید لباس کجایی و بعد تبدیل میشید گفتم مگه میشه گفت اره میشه..بعداز مدرسه از زبان مرینت:دم در مدرسه با مارسل از ادرین و آدرینا خداحافظی کردیم و رفتیم خونه بعد از سلام و احوالپرسی ناهار خوردیم و رفتیم خوابیدیم..از زبان ادرین:.....
وقتی از عشقم و مارسل خدافظی کردیم رفتیم خونه و سلام کردیم و رفتیم لباس هامون را عوض کردیم بعد رفتیم ناهار بخوریم به ادرینا گفتم ابجی حلقت کو گفت سر جاشه گفتم امروز عصر باید بری و دست مارسل کنی😝😝تا اینو گفتم دوید و دنبالم کرد وقتی داشتم می دویدم از اتاق خودم یه صحنه را دیدم که یه لحظه ایستادم که ادرینا چون داشت میدوید دنبالم با سر بهم خورد و افتاد زمین اون صحنه ای را که دیدم،دیدم پلگ و تیکی تو بغل هم خوابشون برده من رفتم پایین و چند تا پنیر و ماکارون تو ظرف گذاشتم و بردم تو اتاقم گذاشتم کنارشون تا وقتی که بیدار شدن بخورن بعد رفتم سر می و ناهار خوردیم بعد هم رفتم بخوابم..از زبان مرینت:وقتی از خواب بیدار شدم رفتم پایین دیدم مارسل بیدار شده و لباس پوشیده مامان و بابام هم همینطور گفتم چیشده گفتن داریم میریم حلقه ازدواج برای تو و مارسل بخریم (نمیدونم رفتن خریده ان اما حالا میرن بخرن اونا ولش کنید البته اگه نوشته بودم)گفتم وایسید تا منم حاضر بشم و رفتم تو اتاقم و خوشگل کردم و اومدم پایین بعد رفتیم یکی از طلا فروشی های بزرگ پاریس و دو تا حلقه خریدیم و رفتیم خونه وقتی رفتیم یه نگاه به ساعت کردم و دیدم تا شروع مهمونی نیم ساعت بیشتر نمونده رفتم حموم و مو هامو خشک کردم و گوجه ای بالا سرم بستم بعد خواستم تبدیل بشم که دیدم تیکی نیست زنگ زدم به ادرین و گفتم تیکی گم شده گفت نه نده تو خونه ما بغل یارشه گفتم یارش؟!اها تو بغل پلگه گفت اره گفتم صداش بزن چون مهمونی داره دیر میشه گفت آی گفتی یادم رفته بود گفتم زود باش گفت باشه و قطع کرد....
بعد از چند دقیقه دیدم تیکی اومد تو گفتم خوش گذشت؟!دیدم قرمز تر از همیشه شد و گفت اره بعد گفتم خیله خب باید تبدیل بشیم گفت باشه گفتم تیکی اسپاتس ان و تبدیل شدم رفتم تو یویو و زدم لباس مجلسس که دیدم لباسم عوض شد(مثل یکی از عکسهای این پارت)وقتی رفتم پایین مامانم و پدرم و مارسل گفتن واو چقدر خوشگل شدی مارسل گفت من از این لباسا موخام که منم گفتم فقط من و عشقم میتونیم اینطوری باشیم دیدم مارسل گفت باشه بابا تو ام گفتم زود باشید دیر شد چون میخوریم ادرین و ادرینا را غافلگیری کنیم مامانم گفت معمولا پسرا از دخترا خواستگاری میکنن نه دخترا از پسرا گفتم مامان کاملا تابلو عه ادرین می خواد ازم خواستگاری کنه از رفتار هاش هم معلومه پدرم گفت تاکسی اومد رفتیم سوار شدیم و به سمت تالار شهر رفتیم...از زبان ادرین:رفتم حموم و موهام رو خشک کردم بعد گفتم بزار ببینم تو لباس جدید چطوری میشم گفتم پلگ کلاوز اَت بعد از تبدیل رفتم تو تنظیمات عصام بعد زدم رو گزینه لباس دیدم اوه ه ه ه چقدر لباس هستش که دیدم نوشته لباس کجایی زدم روش که دیدم لباسم عوض شد(مثل یکی از عکس های پارت که با مرینت هستن)رفتم پایین دیدم ادرینا و مامانم و بابام منتظر من هستن و تا دیدنم چشماشون برق زد گفتم شما ها برید منم میام مامانم گفت نه خیرم من میرم دنبال عروسم گفتم مامان اونا کِی بود رفتن بابام گفت راست میگی؟! گفتم اره زود باشید پس منم با شما ها میام زود برید تو ماشین رفتیم و ماشین و به سمت تالار شهر راه افتادیم وقتی رسیدیم از ماشین پیاده شدیم و رفتیم تو تا اینکه.......
چشمم به مرینت افتاد خیلی خوشگل شده بود البته خوشگل بود امانه به اندازه الان رفتم پیشش و گفتم مگه قرار نبود خوشگل نکنی گفت به من چه تو این لباس خوشگل شده ام گفتم ارا واقعا خوشگل شده ای گفت تو هم مگه قرار نبود تیپ نزنی گفتم منم تو این لباسه این شکلی شده ام گفت ولش کن بیا بریم گفتم باشه بریم...از زبان مرینت:رفتیم پیش امیلی و گابریل و خانواده خودم امیلی تا منو دید دوید سمتم و منو تو بغل خودش گرفت و گفت عروس خودم چقدر خوشگل شدی گفتم ممنون دیدم بابام ادرینو کنار خودش کشید و گفت به به شادوماد میبینم تیپ زده ای گفتم بابا ادرین همیشه تیپ میزنه گفت اره راست میگی امیلی گفت مرینت اخرش کار دست ادرین میدی تو گفتم چرا؟!گفت چون انقدر خوشگلی میترسم قلبش یهو وایسه گفتم نترسید اگه اون منو دق نده ول نمیکنه...داشتیم حرف میزدیم که دیدم نینو یه آهنگ رمانتیک گذاشت و خودش و الیا و ناتانائیل و الکس و کلویی و جک و مارسل و ادرینا رفتن وسط ادرین گفت بانوی من افتخار میدهید؟!گفتم با کمال میل و ما هم رفتیم وسط و رقصیدیم بعد که اهنگ تموم شد همه همدیگرو.......
💏💏💏💏💏💏بعد از چند دقیقه از هم جدا شدیم که دیدیم مارسل و ادرینا هنوز دارن همو💏💏بعد اونها هم از هم جدا شدن و دیدن ما داریم اونها را نگاه میکنیم مثل🍅🍅 شدن بعد رفتیم پیش پدر و مادر هامون اونا گفتن شما ها خیلی به هم میاین که من و ادرین گفتیم معلومه که به هم میایم و زدیم زیر خنده بعد مارسل و ادرینا اومدن و گفتن ما میخواهیم به شما ها یه چیزی بگیم گفتیم بگین اونا گفتن ما دیدیم که یه پسره اومد و رفت پیش لایلا بعد اونهل تا همدیگرو دیدن چشماشون برق زد و قرمز شدن من گفتم الان با الیا استین بالا میزنیم ادرینا گفت منم هستم گفتم باشه بعد با ادرینا رفتیم پیش الیا و نینو و قضیه را بهشون گفتیم الیا هم قبول کرد و سه تایی رفتیم پیش لایلا گفتم لایلا تو از اون پسره خوشت میاد؟!گفت ام..آآآ..آره گفتم خب پس کله بعد رفتم پیش پسره وقتی نزدیکش شدم برگشت تا دیدمش شوکه شدم اون پسره فلیکس بود گفتم سلام گفت سلام گفتم فلیکس تو از لایلا خوشت میاد با خجالت گفت اره گفتم چه خوب پس به هم میاین گفت چی؟یعنی اون هم از من خوشش میاد؟!گفتم اره گفت پس من میرم و بر میکردم گفتم باشه و رفتم پیش لایلا و بقیه گفتم حله میدونید اون کی بود؟ اون فلیکس بود لایلا گفت فلیکس کیه من گفتم پسر خاله ادرین هستش الیا گفت پس مبارکه لایلا قرمز شد و گفت اونم از من خوشش میاد؟!گفتم معلومه خودش گفت لایلا گفت باشه من رفتم گفتم باشه برو بعد به الیا و ادرینا گفتم فکر کنم فلیکس رفا حلقه ای چیزی بخره ادرینا گفت حلقه ورزشی گفتم نه خنگول حلقه ازدواج الیا گفت اینا از ادرینا و مارسل هم سریعتر میخوان ازدواج کنن دیدم ادرینا 🍅🍅🍅🍅🍅 شد گفتم چیزی نیست که یهو......
مارسل و ادرین و نینو اومدن گفتن چی شد؟!گفتم ادرین میدونی اون پسره کی بوده؟!گفت نه کی بوده گفتم فلیکس گفت فلیکس؟!گفتم اره گفت مگه اونم قلب داره؟!گفتم وا ادرین اونم یه انسانه و عاشق میشه دیگه اونم عاشق لایلا شده گفت من ازش خوشم نمیاد مگه یادت رفته اونروز رو گفتم اره یادمه اما اون پسر خالته گفت باشه چون تو میگی من باهاش داشتی میکنم گفتم افرین مارسل گفت فلیکس کیه گفتم این همه مدت داشتم توضیح می دادم تو کجا بودی؟!گفت من با عشقم حرف میزدم گفتم اون پسر خاله عشقته گفت پسر خاله ادرینا؟! گفتم اره..بعد رفتیم پیش پدر مادرامون امیلی گفت اون کی بوده؟!موفق شدین؟!گفتم معلومه که موفق شدیم مگه میشه من و الیا موفق نشیم که ادرینا گفت اوهوم گفتم ادرینا هم بود گفت خب نگفتید کی بود اون پسره گفتم پسر خواهر شما گفت فلیکس؟گفتم اره و الانم رفته یه چیزی بخره گفت چی گفتم نمیدونم اما گفت زود بر میکردم گابریل گفت اون دفعه که اومد ازش دل خوشی ندارم امیلی گفت چرا؟!گابریل گفت چون او حلقه من را دزدید امیلی گفت خب اون حلقه مال خواهران دو قلو بوده و اون مال مادرش را پس گرفته گابریل گفت من چی بگم از دست تو😁😁😁امیلی😁😁😁 داشتیم حرف میزدیم که دوباره....
نینو اهنگ گذاشت اما این اهنگ فرق داشت این همون اهنگی بود که تو مهمونی کلویی بود من و ادرین رفتیم وسط از زبان مارسل:(چه عجب یادی از ما کردی/دیدم یه بارم تو این قسمت نیومده ام پیشتم حالا اومدم پیشت/برو پیش همون مرینت جونت/نمیخوام ،ادرینا را میخواهی بکشم راحت شی؟!/نه ببخشید غلط کردم/اها حالا شدی بچه ی خوب)رفتم دست ادرینا را گرفتم و بردمش وسط و با هم رقصیدیم از زبان لایلا:وقتی نینو اهنگ گذاشت همه رفتن وسط و من تنها موندم که دیدم فلیکس اومد و گفت افتخار میدید؟!گفتم البته و رفتیم وسط و با هم رقصیدیم...از زبان مرینت:وقتی اهنگ تموم شد دیدم فلیکس جلو لایلا زانو زد و ازش خواستگاری کرد لایلا هم جواب مثبت داد بعد دیدم مارسل جلو ادرینا زانو زد و ازش خواستگاری کرد و اونم جواب بله داد و بعد نینو از الیا خواستگاری کرد و ناتانائیل هم از الکس وقتی همه جواب بله را دادن که یهو......
خب دوستان این قسمت هم تموم شد اما بزنید بعدی کارتون دارم راستی نمیدونم چرا این تست دیر منتشر شد😢😢
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
عالی بود محسن
و من از داستانت خوشم اومد و لایک هم کردم
راستی اگه دوست داشتی داستان منو هم بخون
ممنون
چشم میرم میخونم
سلام پارت بعدی کی منتشر میشه بریم بخونم مردم از استرس
داستانت خوبه 😇😊💕
ممنون که نظر دادی
قسمت بعد امشب یا فردا شب منتشر میشه
سلام محسن داستانت خیلی عالیه من همیشه دنبال میکنم فقط یه چیزی مطمعنا تو داستان کوروش رو میخونی لطفا تو هر تست نظر بده من اسم داستانت رو یادم میره اونجا نظر بده 100 درصد میبینم و میام میخونم
من همیشه نظر میدم ولی چون تعداد نظرات داستان هاش زیاده شاید نمیبینیشون☺
عالیییییییییییییییییییی بود عالیییییییییییییییییییی بعدی زود بیاد😭😭
اینش دیگه دست من نیست😁😁
وات دا .... چه خواستگاری تو خواستگاری شد تازه میدونم نوشتی یهو ادرین زانو زد و خواستگاری کرد و یهو(😜😜چه جمله اشنایی😁😁) عالی بود و بعدی را بزار
عالییی بود.
ممنون داستان های تو هم عالین
من همه داستان های تو را خونده ام عالین
داستانهای نازنین هم همینطور
ممنون از همگی
مثل همیشه عالییییییییییی!!!!!
راستی دوستان شما می دونید یک تست چند روز طول می کشه تا بررسی شه ؟(در بهترین حالت و بدترین حالت)؟
منظورم اینه که اگه زیاد طول بکشه چند روز اگر هم خیلی کم باشه چند روز؟
من دو تست ثبت کردم ندیدم چند روز شد
اگر این بحث را پیش کشیدم ببخشید
زود زودش ۱۰روزه ولی این هستم ۱۵روز شد
عالی بود محسن جان زودتر پارت بعدی رو بزار♥🌹🌹🌹🌹🌹♥♥😘😘😘😘😘😍😍❤❤😍😍
مثل همیشه عالی افرین عالی عالی بود هرچی بگم کمه