10 اسلاید صحیح/غلط توسط: MINJEE.CG انتشار: 4 سال پیش 605 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
آهای کوک لاورا ؟بیایین از کوکی مون حمایت کنیم💜😘😍همین ک داستانو میخونی و نظر میدی بهترین حمایته😊تنکیو سو ماچ🙏 💜🍻
بچه ها اینجا شما یه دختر ۲۲ساله هستین.ک شخصیت اصلی داستانه خب حالا اسمتون ا/ت هس😊و کیوت و خوشملین.پدر و مادرت تو یه کشور دیگن . یه دوستی به نام "مایا"دارین ک یه خونه کرایه گرفتین و اونجا میمونین.و پولش رو هر دوتون میدین.البته مایا از راه خیاطی پول در میاره یعنی کلاس خیاطی داره.و شما هم از راه نقاشی.یعنی یه نقاشین و یه کلاس نقاشی دارین ک اونجا مدادرنگی آموزش میدین:-) خب حالا بریم سراغ داستان💜
مث همیشه تو و مایا سر کارین. چن روز قبل تو مسابقه نقاشی شرکت کردی ک تو بوسان هس رفته بودی (امیدوارم میدونین بوسان کجاس😃)و برنده نفر اول شده بودی. نزدیک غروب بود ، در کلاسو میبندی و به راه می افتی خونت کمی دوره ولی امروزو خواستی کمی پیاده روی کنی. تو یه کوچه خلوت ک داشتی را میرفتی یه نفرو دیدی ک افتاده زمین . اول خواستی کمکش نکنی ولی وجدانت گف ک بری کمکش کنی. از زبون خودت: رفتم کمکش کنم البته چون ماسک داش قیافش معلوم نبود . ولی هنوز زنده بود ، یه تاکسی سوار شدم و مردی ک بیهوش بود رو با خودم بردم خونه».وقتی خونه میرسی مرد آسیب دیده رو میزاری رو تختت ، هنوز مایا خونه نبود چون اون از من دیرتر میومد. بازم از زبون خودت:صورت اون مرد آب پاشیدم. ولی هنوز ماسکشو در نیوورده بودم. وقتی صورتش آب پاشیدم ، چشاشو باز کرد ولی حالش خیلی بد بود ک طاقت نداش حف بزنه. گفتم:سلام میشع بهم بگین ک چتون شده؟من میتونم کمکتون کنم!؟. مرد صداش ضعیف و نامعلوم میومد و گف:م.ن..ک..ج.....م. _چی گفتین؟😶.از دستم گرف و منو بطرف خودش کشوند تا صداشو بشنوم. به گوشم گف:من کجام؟تو کی ...هستی؟. +نگران نباش اینجا خونه منه شما رو تو یه کوچه خلوت بیهوش دیدم و کمکتون کردم،لطفا ماسکتونو در بیارین تا راحت باشین. _نه اینجوری راحترم. بهش غذا دادم ولی نمیدونم چرا ماسکشو در نمی اورد. گفتم :بفرمایین اینو برا شما پختم. مرد: عه م م من من نمیتونم . +ولی چرا؟آهان فهمیدم پیش من راحت نیستین !باش من میرم اون یکی اتاق تا غذا رو تموم کنین. _ممنون. رفتم اتاقم ولی نمیدونم چرا احساس میکنم اونو میشناسم و باید باهاش صمیمی باشم:-) .... . از زبون پسره ک با خودش میگف: دختر دلسوزیه ،خوبه ک کمکم کرد وگرنه... حالا ولش کنم و این غذا رو بخورم ، در حال خوردن بودم و به دور و بر اتاق نگا میکردم، وقتی غذامو تموم کردم سریع ماسکمو بازم برداشتم ، پا شدم و اتاقو نگا کردم ، هممم فک کنم این دختر یه نقاشه چه خوب😃چون اتاقش پر وسایل نقاشی وآرمی بود.
وااای این یه آرمیه😍😍😍چون منو کشیده نقاشیشم چقد خوبه اووو پس بایسش منم.(بله بچه ها جونگکوک بود چون نمیخواس کسی قیافشو ببینه برا همین ماسکشو در نمی اورد😘😍). ... جونگکوک ک به نقاشی یای ا/ت زل زده بود یهو ا/ت اومد و گف:به نقاشیام نگا میکردین؟اینا رو میشناسی؟راستی اسمتون چیه؟ +نقاشیاتون خیلی خوبه ولی این پسرارو انگار خیلی دوس داری؟(جونگکوک حرفو به هم زد ک اسمشو نگه)_البته ک دوسشون دارم اونا هفتا فرشتن ولی بال ندارن و فرشته زمینی ان ، من عاشقشونم جونمو هم براشون فدا میکنم،بایسم جونگ کوک😘. جونگکوک داش زیر ماسک میخندید و خوشال شد. ا/ت متوجه شد ک کوک داره زیر ماسک میخنده. +هِی تو داری میخندی؟منو ب مسخره گرفتی؟ _نه نه همینجوری خندم اومد😅. +ولی چرا ماسکتو در نمیاری؟علت خاصی وجود داره؟ . جونگ کوک سرخ شد و داش فک میکرد ک چی بگه... یهو فکری سرش اومد و گف:عه... عم..چیزه.من یه بیماری دارم ک ممکن براتون منتقل بشه. +چییی😱منظورت کروناس؟_نه نه نترس یه بیماری دیگس. +اوهوم😰😳. یهو ا/ت دست کوک رو دید (همون ک دستاش نوشته آرمی و ...)و گف:ت....تو؟! دستات!؟! _هاااان؟😨چی شد؟منو ترسوندی؟ (جونگکوک صداشو تغییر داده بود ک ا/ت نشناسه ولی الان ک فریاد زد صداش معلوم شد). ا/ت با تعجب زیاد:تو جونگ کوک هستی.باورم نمیشه!!!!!😍😘💜. جونگ کوک ماسکشو در اورد و گف:بله😅اول خواستم از دستت فرار کنم ولی تو دختر زرنگی هستی،نتونستم😅😅😅. +جونگ کوک عزیزم بهت چی شده بود ک تو کوچه بیهوش بودی!؟ _نگران نباش سرم گیج رف و بیهوش شدم😊😅راستی نقاشیات خعلی خوبه یه چن تاشو واسم کادو میدی؟😅. +عه کوک اون چه حرفیه برام جای افتخاره ک بهت کادو بدم من اتفاقا آرزوم همین بود😍😃. _واقعااااا راس میگی آرزوت دیدن من بود؟!😊💜+بله چرا ک نه این آرزوی همه آرمی هاس😍:-) 💜
کوک میگم اول یه امضا بده بعدش یه سلفی بگیریم😍😍😍💜🙏. _اوکی🐰. ............ . کمی بعد... . بعد اینکه سلفی گرفتیم جونگ کوک گف:ا/ت من باید برم ،از دیدنت خوشال شدم:-) .ا/ت:نههه:-( جونگ کوک خیلی زوده من بدبخت بعد چندین سال به آرزوم رسیدم ولی حالا تو میری؟!نه جونگکوک باید حداقل یه هفته بمونی✌😃 جونگکوک اول خواس بگه ک نمیتونه ولی دید ک دس بردار نیستم و گف باش ا/ت. داشتم با کوک حف میزدم ک مایا از سرکار اومد ، چشاش گرد شد و گف😐😨این پسره دیگ کیه؟! بلن شدم و گفتم : هی دیوونه ساکت باش این همون جونگ کوکه. جونگ کوک هم با تعجب داش گوش میکرد.مایا:هاان فهمیدم اونی ک نقاشیاشو میکشی اینه؟خب آقا جونگ کوک گوش کن دارم چی میگم،تو کم مونده خدای ا/ت شی😒. من از خجالت اب شدم. جونگ کوک : ببخش نفهمیدم چی میگی؟خداش؟ مایا:بله کم مونده تو رو پرستش کنه ، این دختر عاشقته هر روز عکساتو نگا میکنه و میبوسه😒😲. من از خجالت تبدیل ب مایع شدم😨 و زمینو نگا میکردم ک دیدم جونگ کوک با خنده کوچیک داره نیگام میکنه و خوشال میشه. مایا :باش حالا من میرم اتاقم. خب فردای اون روز.
اتاق کوک جدا بود و من و مایا تو یه اتاق بودیم.صب بود پاشدم تا برم دسشویی ،دیدم کوک هم از اتاقش بیرون اومد و با همون خنده کوچیکش داره نیگام میکنه ، منم بهش نگا کردم و گفتم:صب بخیر،راحت خوابیدی؟ _صب بخیر،بله خعلی راحتم ،ممنون. مایا هم بیدار شد و گف:وای بچه ها من امروز میرم یه شهر دیگ چون سفارش دارم میرم انجامش میدم و بعد ۸روز میام. ... با مایا خدافظی کردیم و مایا رف. من وکوک تو خونه تنها بودیم منم برا کوک این هف روزو تعطیل کردم تا سرکار نرم. رفتم حموم کردم ،حولمو برداشتم و رفتم اتاق لباسامو پوشیدم .هنوز هودیمو نپوشیده بودم و میخواستم هودی مو تنم کنم ک کوکی یهو درو باز کرد و اومد تو..😨وای سینه هامو دید!😱😐🙊فقد یه لباس زیر داشتم🙊😨، از زبون کوک :وااااو این دیگ چیه 😐چشام گرد شد ، فقد یه لباس زیر داره ، ولی جذابههه😍✌. سریع سرمو پایین گرفتم و گفتم:عم .. ببخش ا/ت من نمیدونستم ک... . ا/ت : باش مشکلی نیس🙊. از زبون ا/ت:کوکی درو بس و رف، اوفففف وای من از خجالت آب شدم🙊. لباسامو پوشیدم و رفتم پیش جونگ کوک. کوکی:ا/ت ببخش ک من بدون اینکه درو بزنم وارد اتاقت شدم. ا/ت:باش کوک عیبی نداره✌😃ما دوستیم😊.
کوکی:ا/ت بیشتر اوقاتت چیکار میکنی؟ +😃😆نقاشی تورو میکشم و عکساتو نگا میکنم. جونگ کوک بازم با همون خنده کوچیکش بهم نگا کرد و گف: تو خیلی دوسم داری ا/ت😊. منم یه خنده کوچیک بهش زدم و سرمو به علامت بله تکون دادم. کوک:ا/ت بنظرت خوبه الان آشپزی کنیم؟ +هوو هووو یس✌😉. تصمیم گرفتیم یه پیتزا درس کنیم😆. تو:کوکی از بالا آرد و بده. _ولی اون خعلی بالاس دستم نمیرسه. +فهمیدم،تو منو بلن کن من بردارم. کوکی:اوک:-) .کوکی منو بغلش گرف و بلندم کرد تا آرد و از اون بالا بردارم،همین ک آرد و برداشتم درش باز شد و آرد ریخت کلمون😂😂😂😅قیافمون عین روح شده بود ✌😂. آرد رف تو چشم کوک و افتاد زمین😂من ک بغلش بودم همراهش افتادم زمین😂😂😅کوکی:وای ا/ت چیکار کردی😨😅قیافتم عین روح شد😨😂😂😂. ا/ت:وای ببخشید تقسیر من بود😅. +باش من میرم حموم.
کوکی حموم کرد و لباساشو پوشید. اومد دید من پیتزا رو حاضر کردم. نشس پیشم و شروع ب خوردن کردیم. در حال خوردن بودیم ک کوک گف:ببشید ا/ت فضولی نشه دوس پسر داری؟منظور دیگ ای ندارم همینجوری میپرسم. کمی مکث کردم و تو فک رفتم😢. و بی صدا گریع کردم. کوک با تعجب و نگرانی دستمو گرف و گف:هی!چی شد؟برا چی گریه میکنی؟من حرف بدی گفتم؟!؟من:نه کوک تو حف بدی نزدی،من قبلا دوس پسر داشتم ک خعلی دوسش داشتم ولی... کوک:چی؟ولی... چی؟. +از دس دادمش😢😖😫😔._چطور یعنی؟ترکت کرد؟ +نه اون اصلا اینکارو نمیکرد، اون مشکل قلبی داش،تو یه روز ک باهم قرار گزاشته بودیم،چن ساعت منتظر موندم چون میدونستم اون فرد خوش قولی هس و راستگوِ،ولی دیدم تلفنامو جواب نمیده ، نگران شدم و رفتم خونش درو باز کردم دیدم لباساش تنشه و کنار در ایست قلبی کرده😭😫دیدم جیبش یه چیزی هس برداشتم دیدم...برام یه انگشتر خریده ک هدیه بده😭نمیدونی جونگ کوک چقد قلبم شکس💔حتی نتونسته بهم انگشترو بده و همینجوری مرده،اولین باری بود که ب قولش عمل نکرد،اون آدم خیلی مهربونی بود،اون نتونسته منو ببینه و باهام خداحافظی کنه...این اتفاق مال دو سال قبله😭و منم دوساله ک آرمی شدم. از زبون کوکی: خعلی دلم بهش سوخت ، خیلی ناراحت شدم،خواستم بهش دلداری بدم ولی چی بگم.میخواستم یه جوری خوشالش کنم چون دلم بهش می سوخت،اون خیلی سختی کشیده. گفتم:ناراحت نباش ا/ت!تو قوی هستی،راهی وجود نداره😢 فقط باید اون اتفاقو فراموش کنی و ب زندگیت ادامه بدی.
جونگ کوک میدونم باید فراموشش کنم ولی سخته، و از این اتفاق هیشکی خبر نداره حتی پدر مادرم!.من اینو فقط ب تو گفتم چون میدونم هیشکی نمیتونه آرومم کنه. کوک سرشو به نشونه بیا تکون داد و گف:بیا ا/ت بیا،بیا آغوشم تا آرومت کنم:-) ...وای آغوشش چقد گرمه!تو آغوشش میتونم همه ناراحتی هامو فراموش کنم .کوکی:دیدی!من میتونم آرومت کنم، ناراحت نباش تو یه روزی همه اینارو فراموش میکنی. من:کوک من تو آغوشت همه رو فراموش میکنم . +ا/ت واقعا؟_آره جونگ کوک آغوشت خیلی گرمه تا حالا کسی نتونسته بود به این اندازه آرومم کنه،ممنون. از زبون جونگ کوک: ا/ت منو خعلی دوس داره...یعنی فقط من میتونم آرومش کنم. در مورد یه چیز دیگ باید حف بزنم تا یادش بره. کوک:ا/ت مایا کی میاد؟ +بعد یه هفته. _ا/ت بنظرت خوبه ک بریم یه بستنی بخوریم؟ +هوو هووو خعلی خوب میش کوکی😊✌.
رفتیم یه بستنی خوردیم، کوکی:هی ا/ت؟اون چیه؟ +چیههه؟😨چی شد؟عنکبوته ؟😨😰 +یاع😂😂یاع یاع😂😂😂از عنکبوت میترسی؟ +ترس دیگ چیه؟ اگ ببینم بیهوش میشم😨کجاس؟؟! _نه باو نترس عنکبوت نیس ولی تو چرا سیبیل داری ا/ت؟؟؟😂😂😂 +چییی؟ من؟ای شیطون؟😂😂این بستنیه🍦🍧😂😂سیبیل نیس😂😂😂هههههه😂😂ترکیدم از خنده👌😂+ا/ت انگار سیبیل قهوه ای رنگ داشتی!😂👌ولی بمولا ریش و سیبیل بهت خیلی میاد👌👌😂😂😂😅ینی قیافت عین اون پسرای خز بود😂👌😂😂✌. ا/ت:کوککککک😠😠😅من خعلی خوشملم بیا منم بهت با بستنی وانیلی یه سیبیل سفید درس کنم پیرمرد باش ببینم قیافه خودت چطور میش😂😂👌. _😂ن خیر من هر طور ک باش جذابم👌👌😂. +ای بی تربیت ینی میگی ک من زشتم😠؟ _ن باو شوخی کردم لاوم😅✌💜💜. +💜💜💜✌😂اوک.
برا کوک لاورا همونطور ک قول داده بودم این فیک و واس کوکی لاورامون نوشتم✌💜😊پارت اولش بید🍦✌🐰اگ خوشتون اومد ادامه دم🍫نیاز ب حمایتتون دارم😍پس حتما نظر بدین و تو داستانا یا تستا معرفیم کن بیب💋💜🍪خعلی دوستون دارم . واس دوستاتون ک فیک دوس دارن منو معرفی کن لاوم✌😽مومنون😻🙏.اگ تست یا داستانی دارین بهم بگین ک حمایت کنم😻💜🐾🍩🍻
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
32 لایک
عشقم کوکیه این بانی کوچولو منه❤️🥲💕🌺✨🥰🐰🐰
عالیییییی بود💜💜💜🥺
وااااایی😻💜خیلی عالی بود🥺❤
لطفا پارت های بعد رو هم بزار کیوتم🙂🍀
عالی بود خسته نباشی
میشه ادامه بدی
خیلی قشنگه
لطفا پارت بعدی رو بزاری
عاجول دنبالم بوکول دیگه😭😭😭
عاااااالی بید❤️❤️❤️❤️
عالیییییی بود یه لحظه اغگوشش کوک رو خواستم
شاعر: دلم گرمای اغوش کوک را میخواد
ذهن شاعر: با من غلط میکنه ساعت ۳شب نشسته اول نیخنده بعد گریه میکنه الانم اغوش میخواد برو بخواب مریض
شاعر: من ماندم تنهای تنهااااااااا
ذهن شاعر: مدر سگ بروووو بخواب😶😶😶😶😶😶😶
شاعر: بزار تموم کنم بعد مزاحم😶😶😶
عالیییی بوددددددددددددد🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩🤩پارت بعدی پیلیزز😊😊😊😊😊😊😊😊🤩🤩🤩🤩💃💃💃💃💃💃💃💃💃
دمت گرم آیلین کلییی خندیدم😹😹😹😹😹😹😹
یاع یاع یاع یاع یاع😹💜
عشقم گذاشتم تو بررسیه✌😊
بعد چن روز دیگع میاد💋
می تو💜💜💜💜💜💜
چه داستان قشنگی بود😍😍😍 تو حتما یه نویسنده ی عالی میشی خیلی خوشم اومد حتما ادامه بده🤩🌺🐣
ویییییی من نویسنده😻💜هوو هووو ممنون🍋 لاولی پارت بعد تو بررسیه
عاجی من تست عشق و آتیش رو می خوام
اصلا خودت کجایی حوصلم سر رفت
تو خعلی کیوتی عاجی💜😊تنکیو💜گزاشتم صف بررسیه