
(ببخشید دیرشد مریض شده بودم🙏) به خودم تو اینه نگاه کردم ..زیر چشمام پف افتاده دیشب اصلا نتونستم بخوابم...هی خدا به کمد نگاه کردم بهتر یه لباس مرتب بپوشم بدکه نمیشه...یه تیشرت سفید با شروار لی یه کت صورتی هم روش موهامو گجیی کردم یه رژ هلویی هم زدم ..اینم از این ...رفتم طبقه پایین _دخترم صبحانه نمیخوری؟_نه!بدو بدو رفتم تو ماشین نشستم ...از وقتی که حرفاشون شنیدم نمیتونم بهشون نگاه کنم!انگاره الانه که بفهمن من از یه چیزیی بو بردم!(دخترمون زده به سرش😐)سوئیچ چرخوندم ماشین روشن شدم از پارکینگ اومدم بیرون رفتم سمت شرکت...ماشین من زاد مدلش بالانیست ولی اصلا مهم نیست.حدود یک ربع تو راه بودم تا بالاخره رسیدم به سازمان...پایده شدم رفتم داخل ولی نسبت به دیروز شلوغ شده بود..خیلی شلوغ:/ الیا برام دست تکون داد رفتم طرفش .._سلام،اینجا چه خبره؟_سلام،فکر کردی فقط خودت لینجا کار میکنی؟_چی کار؟ ولی من که مراحل پشت سر نزاشتم!_اره ولی استخدام شدی فقط باید ازمایش بدی دبروز امتحانتو دادی..._واقعا؟_اره سرگرد گفت امتحانت کنسله.._خب باشه پن الان کجابرم برای ازمایش؟_وایستا بزار نینو صداکنم تورو ببره...نینو!_بلههههه_بیا._اومدم بابا.(اینم نینو😐😂)
بله کاری داشتی؟_کارت داشتم صدات زدم دیگه:/ _ خوب کارتو بگو.._رزیتا ببر ازمایش بده.._سلام من رزیتا تسون هستم._سلام...باشه پس ما رفتیم..از این طرف.دنبالش راه افتادم از اسانسور نمیتونستم بریم اخه جای سوسن انداختن نبود پس..تا طبقه ۷ از پله ها رفتیم:/(نمردی که؟)تا رسیدیم خودمون رو صندلی پرت کردیم.._وای ۷ طبقه خیلیه.._اره خوب پاشو بریم ازمایشگاه همیشه خلوته..باهم رفتیم تا در ازمایشگاه باز کرد ....احساس کردم روم سطل اب یخ ریختن..نینو خودش هنگ کرده بود..من قسم میخورم با این سنم از مایشگاه به اون شلوغی ندیده بودم:/_ام خلوت شما اینه؟اینتوری من باید تا شب وایستم که!_حرفی ندارم! باشه پس..موفق باشی!_هی صبر کن!بی عدب سریع فرار کرد هیی حالا تا کی باید وایستم خدا میدونه...(بریم ساعت ۴😂😂)..بالاخره..بالاخره تموم شددددد..خدایا تورا شکر میگویم!از پله ها رفتم پایین که یه دختر با مو های سرمه ای جلوم سبز شد..صورتش بیروح بود رنگ چشماشم خرمایی هم رنگ چشمای بابام بود ولی..هیچ روحی نداشت...انگار یه مره جلوم وایستاده بود! پشت چشم برام نازک کردن با صدای نازک گفت:میشه از سر راهم بری کنار؟_ها..باشه..رفتم کنار که رد بشه بهم تنه زد رفت..وا مردم این دروره زمونه چشونه؟
که صدای اشنایی اومد._رزیتا!_کلویی.._وای تو روز اول با کاگامی برخوردی..واقعا متاسفم._چی اون نامزد...؟_بله نامزد سرگرد بود ..رک بهت بگم چشم نداره هیچ کسو ببینه فقط با ادرین خوبه..._عجب..بریم یه جایی که مت دارم میمیرم ..ناشتاهم اومدم بدتر.._باشه بریم یکم کیک قهوه بخوریم..باهم رفتیم طبقه ۳ که کافه رستوران بود کمی که فهوه کیک خوردیم صدای الیا اومد.._سلام میشه بشینم؟رزیتا (مرینت):اره بشین..کمی بعد گارسون برای الیا چای اورد الیاهم که همونجور که داشت چای شو هم میزد شردع کرد حرف زدن.._این نامزد سرگرد خیلی نچسبه..کلویی:وای باید حرکتی که پیش رزیتا زد میدیدی.._چی جان من روز اول باهش برخورد کردی؟بابا خیلی بدشانسی....حالا چی شد؟_بگو چی نشد پرو مرو میگه برو کنار بعد تنه هم میزنه..رزیتا:حالا چیزی نشده که.._وا رزیتا تو تازه واردی همه از کاگامی بد دارن بیشتر وقتا بحس اونه.._عجب..کمی قهوه خوردم به کلویی نگاه کردم عجیب بود امروز خیلی بر خلاف بیشتر وقتا ارایش کرده بود..با اکرار گفتم:کلویی باکسی قرار دار؟_نه بابا امروز زود میرم مهمون داریم به خودم مثلا رسیدم! خندم گرفته بود معلوم بود کلافست
از بان ادرین:تسمیم داشتم امروز شرکت نیام ولی خاله آملی گفت که خودش مراقب مامانه..خداروشکر دیشب مامان به هوش اومد ولی ..دیروز خیلی بد بود..(میگید چرا خوب انگار فلش بک نیاز داریم میریم به دیروز وقتی مرینت یا همون رزیتا با مامانش میاد خونه ببینیم تو بیمارستان چه اتفاقی افتاده!)
خوب من کات میدم شاید فرجی بشه لایک کنید😐 شوخی کردم🤗😂برید نتیجه چالشششش
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالیییییییییییی
ج چ: خودت تصمیم بگیر اما معجزه گر نیار چون خیای تکراری و مسخره میشه
نه نمیارم چوبدستی میارم🤪
جچ،،[هرجور خودت دوس داری]-
ممنونن
بعدیدیییی
چشمممم
عاااااالی -
مرسییییییییییییی
تزنزنزننینیکیکط-
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
ج چ: از نظرم خوب میشه ولی هر جور خودت مایلی
داستانت واقعا خیلی قشنگه
خودتم صد برابر قشنگی
مرسی قشنگم♥️
سلام کیوتی🫐
ما Icy dreamهستیم🌨
به فن هامون میگیمdream🍀🌸
گروهمون تشکیل شده از ۴ عضو کیوته 🧁
شیائوتینگ🦋
باهیه🦋
یوری🦋
یونا🦋
لطفا فنمون شو به حمایت نیاز داریم❄💙
اگر dreamهستی بیا به نظرسنجی و به بایست رای بده🌱🌵