سلام به همگی خوب هستید؟ لطفا داستان رو ادامه بدید، من ازتون خواهش میکنم لطفا ادامه بدید، داستان تازه شروع شده، شما هنوز به لحظات حساس نزدیک نشدید
لطفا اول بالا رو بخونید)داشتم گریه میکردم
که یه سایه نزاشت لامپ پارک به صورتم بخوره، سرم رو بالا آوردم یه مرد قد بلند بالای سرم ایستاده بود، به دور و برم نگاه کردم، هیچ کس نبود، یه دفعه دستش رو به طرفم دراز کرد، نگاه کردم یه بستنی داخل دستش بود . ناشناس: بخور . هانی: ممنونم ولی من نیازی به بستنی شما ندارم مامانم داره برام میخره . ناشناس: مادرت همین الان فرار کرد، فکر کردی نمیدونم چرا داری گریه میکنی . هانی: بستنی رو از
دستش گرفتم و شروع کردم به خوردن، یه
دفعه صدای گریه هام شدت گرفت، مرده کنارم نشست . ناشناس: نباید داخل این شرایط گریه کنی . هانی:خواستم حرف بزنم که چند تا سگ بزرگ اومدن طرفم، روی نیمکت ایستادم و شروع کردم به جیغ
کشیدن، به مرده نگاه کردم اما هیچ کاری نکرد، رفتم پشت سرش وایسادم، جوری بود که داشت ازیت میشد، اما کاری نکرد، یه دفعه شروع کرد به نوازش کردن اون سگ ها. چیکار میکنی آقا اونا خیلی ترسناکن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
41 لایک
ادامه نمیدی؟
*بدون محتوا:/
عالییی بود عاج
پارت بعدی کی میزاری؟؟
الان میرم بزارمش💕💕💕
💜💜💜
تنس💞
کی میزاری پارت بعدی شو🙁
داستانت قشنگه ادامش بده
ممنونم عزیزم چشم حتما ادامه میدم💕💕💕
فقط بعضی از جاها یکم قاطی میشه که از زبون کیه اگه قبلش بنویسی که کی داره اینا رو میگه خوب میشه🙃
عزیزم خب مینویسم کی این ها رو میگه وقتی که داخل ذهنش حرف میزنه (.)از این استفاده میکنم
عالی بعدی بعدی
چشم💕💕💕
من داستان تو دنبال می کنم عزیزم
عالی بود فقط زود زود بزار تو رو خدا 💚💕
چشم میزارمش💕💕💕💕
اجی پنیر پارت جدید داستان رو گذاشتم💕💕💕
توی نظر سنجیم شرکت کنید و بگید میخواید یه خلاصه بزارن یا نع
باییییی
عالی
بشدت منتظر پارت بعدم🌚💜
ممنونم عزیزم چشم پارت بعدی هم میزارم💕💕💕
مرصی😗❤️