داستان زیبای : دختر کوچولو و مادر بیمارش
در مطب دکتر به شدت به صدا درآمد. دکتر گفت: «در را شکستی! بیا تو.»در باز شد و دختر کوچولوی نه سالهای که خیلی پریشان بود، به طرف دکتر دوید: «آقای دکتر! مادرم!» و در حالی که نفس نفس میزد، ادامه داد: «التماس میکنم با من بیایید! مادرم خیلی مریض است.»دکتر گفت: «باید مادرت را اینجا بیاوری، من برای ویزیت به خانه کسی نمیروم.»
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
10 لایک
بدنم مور مور شد😬چقدررررررر زیبا🥲🥺❤
اگه دوست داشتی پارت۴رو بزارم💖
حتما بزار🥺❤
خیلییییییی قشنگ بود 🥺 تنم یخ کرد ... .
ممنونم💗
واو
عاح! حلقه در چشمانم اشک زد•-•🕯
تست عالی و احساسی بود😹💔
لایک گردید
ممنونم💗 فالوت کردم عزیز خودتو معرفی میکنی بشناسمت...
اوه قلبم
کیوتی فالویی بفالو💗 کیوتم
باشه فالویی فالوت کردم