6 اسلاید صحیح/غلط توسط: ♤army♤ انتشار: 3 سال پیش 960 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام . دوستان عزیز ببخشید که دیروز پارت جدید نذاشتم چون باید برای ازمونم میخواندم و الان دیگه سرم خیلی کمتر شلوغه و یکم بیشتر زمان دارم . شما درستون رو بخوانید که نمره ای خوب بیارید . امیدوارم نه تنها داخل درس بلکه داخل زندگی موفق باشید . بریم سراغ داستان
سو: اونجا ایستاده بودم و به رفتن ماشین اقای کیم خیره شده بودم که یهو ماشین دنده عقب اومد و شیشه ماشین پایین اومد و تهیونگ گفت: بازم میتونم ببینمت؟ . سو: نمیدونم . تهیونگ: باشه . خدانگهدار . شیشه رو اوردم بالا و به راننده گفتم حرکت کنه . سو: سریع رفتم داخل تیمارستان تا به بیمارهای دیگه رسیدگی کنم . زمان شب . سو: رسیدم به خونه ام و در رو باز کردم و رفتم داخل با اون پاهای تقریبا فلجم روی تختم دراز کشیدم و خوابیدم .《 تهیونگ: توی زندگی بعدیتم تو رو پیدا میکنم ملکه من . سو: امیدوارم ..... سو : تهیونگ تو باید فراموشم کنی و به زندگیت ادامه بدی . تهیونگ: من نمیتونم فراموشت کنم ملکه من . سو: باید فراموشم کنی...... تهیونگ: اینقدر زیبایی که گلها هم با دیدن تو حسودیشون میشه . سو: واقعا . تهیونگ: بله . سو: ممنونم ....... سو: ممنونم که برام خاطرات قشنگ و دوست داشتنی ساختی . تهیونگ: نصف این قلب برای توعه و نصف دیگش برای فرزندمونه.》
سو: از خواب پریدم و تند تند نفس میزدم . سرم درد میگرد و ناگهان زدم زیر گریه و گفتم : خدایا! این زندگی کیه که همش داخل خواب منه . این کیه که اینقدر شبیه منه ولی توی . این خوابه یا واقعیت .
*^*^********^*^*^*^*^*^*^*^**^*^*^*
تهیونگ: از خواب پریدم . از خود بی خود شده بودم . رفتم سر کشو لباسام و اون دستبندی که سو برام درستش کرده بود رو برداشتم . دستام میلرزید و همینطور به دستبند نگاه میکردم . از روی زمین بلند شدم و سوئیچ بوگاتی رو برداشتم از خونه زدم بیرون و رفتم سوار ماشینم شدم .
رفتم به موزه تاریخی کره . زنگ زدم به رئیسش و گفتم بیاد اونجا . وقتی اومد در رو برام باز کرد و همینطور که جلو میرفتم لامپ ها روشن میشدن . رئیس موزه: اقای کیم چیشده این وقت شب به اینجا اومدید . تهیونگ: میخوام این موزه رو کامل بگردم اونم بدون هیچ همراهی . رئیس: بله . تهیونگ: از اولین اثار شروع کردم و داشتم نگاهشون میکردم . تمام اثار های باستانی رو نگاه کرده بودم به غیر از یکیشون .
به سمت اخرین قطعه رفتم که وقتی دیدمش سرم تیر کشید و تمام خاطرات اون پادشاه یا زنش اومد داخل ذهنم . تمام خاطرات داخل ذهنم اومد دقیقا مثل یک فیلم .
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سو: میترسیدم حتی چشمام یک لحظه روی هم بره . تا صبح اصلا نخوابیدم و ساعت ۶ هم رفتم سرکار .
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
رئیس: اقای کیم من نمیتونم این اثار باستانی رو بهتون بدم . تهیونگ: بهتون قول میدم که حتما براتون میارمش اونم بدون هیچ خش و خمی . رئیس: من به شما اطمینان کامل دارم ولی...ولی من اینطوری دارم به کشورم خیانت میکنم . تهیونگ: الان موقع وطن پرستی نیست . شما باید این گیره سر رو بهم بدید . رئیس: من متاسفم اقای کیم . تهیونگ: اگر برای مدت کوتاهی این گیر سر رو بهم بدی بهت قول میدم که حتما برات جبران میکنم . ولی اگر ندادی تو رو از سِمَتت خلع میکنم و ممنوع خروجت میکنم نمیزارم با خانواده ات از کشور خارج بشید . رئیس: من پدر مادرم در ایران زندگی میکنند . برای همین هر چند وقت یکبار از کشور خارج میشم
تهیونگ: این دیگه بستگی داره به تصمیم تو . رئیس: قبوله ولی برای مدت کمی بهتون میدمش . تهیونگ: باشه ولی بهت خبر میدم که کی میخوامش .
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
سو: وارد تیمارستان شدم و رفتم به اتاق رئیس مین . سلام . رئیس: سلام چی شده دخترم . اون برگه چیه تو دستت . سو: رئیس من میخوام استفاء بدم . رئیس: میخوای استفاء بدی . سو: بله . رئیس: من نمیزارم تو استفاء بدی . تو یکی از بهترین دکتر ها و پرستارهای این تیمارستان هستی . سو: این زندگی شخصی منه و من دوست ندارم دیگران جای من تصمیم بگیرن . من امضاش کردم و الان شما باید امضاش کنید . رئیس: این بیمارها به تو احتیاج دارن . سو: رئیس من خودم الان روح و روان خوبی ندارم که بخوام از یک روانی مواظبت کنم . رئیس: خیلی خب تو خودت اینو میخوای و من مجبورم بپذیرمش ولی هروقت خواستی برگرد . سو: ممنونم . برگه رو گذاشتم جلوش و برام امضا کرد و ادای احترام کردم و گفتم : رئیس دلم براتون تنگ میشه . رئیس: منم همینطور دخترم . سو: از اتاق بیرون اومدم و بدون هیچ خداحافظی خواستم برم که یهو یک نفر مانع من شدم . برگشتم دیدم......
خب این پارت هم به پایان رسید .
شرط نداریم . ولی نتیجه چالش داریم
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
99 لایک
عالی بود اونی🥺🩰🎟
فقط این تیکش شبیه قسمت اخر عاشقان ماه شد😄😄⚘
تهیونگ: توی زندگی بعدیتم تو رو پیدا میکنم ملکه من .
واقعا😅😅😅😅😅😅
میدونی چقدر فکر کردم تا به این جمله رسیدم🤣🤣🤣🤣🤣
ایول به ذهنت افراااننن😄😄😄🎟
جچ:🥲✨🌸😐
😍😍
😐
گلب بنپچ
وایییی عاجییییی
چی شده
عالیییی بوددددد
اها😁
عاااا حتمننن دارههه زندگيييى قبلييشوننن يادددشونن مياااد
دقیقا . افرین به تو
ج چ:😐🗿😹
اينارو ميدوصم•-•☁️🥂
🥰😍😘
عالی بود لطفا پارت بعد رو زودتر بزار ج چ: 😭😂
چشم
پارت بعد کی میاددددد
امروز . همین الان میزارمش
دستت درد نکنه
سرت درد نکنه
عالییییییی ج چ : 😂💔این دوتا کناره هم😂💔
😂😂
جچ=🤝😐
عر عر عر عر الان بعنی جفت زندگی گذشته شون یادشون مویادددد:)
ایده داستانت خیلیی متفاوته عالیههه
همینجوری ادامه بده:)🤍
خیلی ممنونم . خوشحالم که داری متوجه میشی