
..........
جی هیون سریع لباس هاشو پوشید و به سمت ادرسی که تهیونگ واسش فرستاده بود حرکت کرد و بعد 20 دقیقه به یه پارک خیلی بزرگ رسید که تهیونگ اونجا بود جی هیون: سلام تهیونگ: سلام جی هیون: خوبی? تهیونگ: نه نیستم😖 جی هیون: چیشده تهیونگ: بعد مدرسه رفتم ، سراغ می چا و ازش خواستم جیمین رو فراموش کنه و با من باشه ولی اون بهم سیلی زد و بهم گفت هم از خودش هم از جیمین فاصله بگیرم جی هیون: می چا هر روز بیشتر از روز قبل میره رو مخم تهیونگ : یه سوال داشتم جی هیون: بپرس تهیونگ: چرا از می چا خوشت نمیاد ?
جی هیون: راستش من از هر کسی خوشم نمیاد نمیدونم چرا ولی دست خودم نیست ، ولی دلیل اصلیش اینه که از وقتی اومده جیمین دیگه کلا منو فراموش کرده ، قبلا تنها کسی که هوامو داشت جیمین بود ولی الان اون منو دشمن خودش میبینه ، من فقط دوست دارم با برادرم یه زندگی اروم داشته باشم ولی می چا نمیزاره ، تهیونگ من کلا بچگی خوبی نداشتم ، از همون بچگی هیچکس منو دوست نداشت حتی پدر و مادر خودم ، مادرم که فقط به جیمین اهمیت میداد پدرم هم همش توی سفر کاری بود وقتی بر میگشت کلی اسباب بازی و لباس فقط واسه جیمین می اورد اصلا نمیگفتن اینم دخترمونه یکم بهش اهمیت بدیم ، توی کلاس نهم هم پدرم از دنیا رفت تهیونگ: تو خوبه حالا پدرتو دیدی من فقط تا 3 سالگی دیدمش بعد از دنیا رفت و مادرم با یه مرد بی رحم ازدواج کرد اون مرد حتی حاضر نشد من رو فقط تا دبیرستان تحمل کنه از همون بچگی من رو از مادرم جدا کرد و فرستادم پیش مادر بزرگم کلا من هم کودکی خوبی نداشتم اون شب جی هیون و تهیونگ کلی باهم حرف زدن و بعد به خونه هاشون رفتن
جی هیون: می چا فکر کردی زندت میزارم ، من تورو همین امشب میکشم جی هیون گوشی جیمین رو یواشکی بر میداره و به می چا پیام میده پیام: سلام می چا امیدوارم حالت خوب باشه ، ببخشید یه کار مهمی باهات دارم میشه ساعت11 به انبار نزدیک مدرسه بری جی هیون بعد پیام از اتاق جیمین خارج میشه و وارد اتاق خودش میشه ******* از زبان می چا: داشتم به این فکر میکردم که باید عصبانیتم رو کنترل کنم که دیدم جیمین واسم پیام فرستاده ، توی پیامش نوشته بود باهام کار مهم داره ساعت 11 شب برم به انبار نزدیک مدرسه و الان فقط 10 دقیقه مونده تا ساعت 11 شب پس سری لباس پوشیدم و به انبار نزدیک مدرسه رفتم ************** می چا: جیمین کجایی? کسی اینجا هست? جی هیون: دنبال جیمین میگردی می چا: جی هیون?? تو اینجا چیکار میکنی ?? جی هیون: خب باهات کار دارم دیگه😒 می چا: پس چرا جیمین بهم پیام داد 😐 جی هیون: وایی فکر کردم با گوشی خودم بهت پیام دادم نگو گوشی جیمین بوده😏😂 می چا: تو دیگه چجور ادمی هستی چرا انقدر بدجنس و موذی هستی جی هیون: خودم هم نمیدونم، ولش کن بریم سر اصل مطلب می چا: چی میخوای بگی جی هیون: جیمین رو فراموش کن می چا: تو خواب ببینی جی هیون: پس همین الان میکشمت و بعد ا.س.ل.ح.ه داخل کیفش رو در میاره می چا: نه نه اینکارو نکن، خواهش میکنم جی هیون: ببخشید نمی تونم و بعد شلیک میکنه بعد از 5 دقیقه صدای اژیر پلیس و امبولانس میاد جیمین و تهیونگ هم وارد انبار میشن بران کارد میارن و می چا رو روش میزارن و پلیسا هم جی هیون رو دستگیر میکنن تهیونگ: چرا همچین کاری کردی جی هیون: متاسفم جیمین: هیچوقت نمیبخشمت جی هیون: عیب نداره اینم سر بدبختی های من
**** بیمارستان**** جیمین: تو چرا اومدی تهیونگ: نگران می چام ، تو نمی خوای خواهرت رو توی اداره ی پلیس ببینی جیمین: نه نمی خوام تهیونگ: اما اون خواهرته جیمین: میدونم ولی دیگه واقعا حوصلش رو ندارم، میگم تو هنوز عاشق می چائی? تهیونگ: راستش اره ، ولی فهمیدم می چا تورو بیشتر دوست داره واسه همین دیگه نمی خوام به زور عاشقم بشه جیمین: خوبه ، الان باید به فکر می چا باشیم که داخل اتاق عمله تهیونگ: درسته ************** تهیونگ: جیمین دکتر از اتاق عمل بیرون اومد جیمین: دکتر حال می چا خوبه? دکتر: خداروشکر حال بیمارمون خوبه ، عمل خوب پیش رفت تهیونگ: میتونیم ببینیمش دکتر: هر موقع به هوش اومد میتونید ببینیدشون جیمین: کی به هوش میاد? دکتر: فردا ، با اجازتون من برم به بقیه ی بیمار ها رسیدگی کنم جیمین: موفق باشید دکتر: ممنون جیمین: خیالم راحت شد تهیونگ: منم همینطور
کمیسر( پلیس ) : چرا به کانگ می چا شلیک کردید جی هیون: چون در حد مرگ ازش متنفر بودم کمیسر: چرا در حد مرگ ازش متنفر بودید جی هیون: چون میونه من و برادرم رو خراب کرد کمیسر: نمی خواید از خودتون دفاع کنید جی هیون: نه کمیسر: پس فعلا به بازداشتگاه فرستاده میشید + کمیسر نتیجه ازمایش پارک جی هیون معلوم شد کمیسر: خیلی خب الان میام ، شما پارک جی هیون رو بفرستید بازداشتگاه + چشم کمیسر
ببخشید من حواسم نبود پارت 5 دنیای عشق رو پاک کردم دیگه مجبور شدم دوباره بنویسمش یکم خلاصه بود پس بازم ببخشید😔 ناظر عزیز لطفا منتشر کن تا من سریعتر پارت 6 رو بنویسم
اها راستی راجب داستان بازگشت هم راستش تصمیم گرفتم حذفش کنم چون هیچ ایده ای واسش ندارم ببخشید همینجوری منتظرتون گذاشتم ولی قول میدم داستان دنیای عشق و داستان هایی که در اینده مینویسم رو خیلی مرتب ادامه بدم بازم از همگی عذر میخوام ، ناظر عزیز لطفا منتشر کن و شخصیش نکن ❣️💕
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خداااااااااااااااااایاااااا
بزاررررررردیهههههههههه
چراپارتبعدنمیاد؟؟
بزودی مینویسمش
لطفازودبنویس
پارت بعد
باشه گلم😘
عالی