
خب خب.بنده نکتورم.همون تام.ببینین این یچیزی تو مایه های پرنس اسلیترینی عه ولی خب بهتر!تو هاگوارتز نیست این یکی.بخونین قوللللل میدم خوشتون میاد.قول میدمممم.خب دیگه بزن بریممم😃
خب ببینین این داستان توی بریتانیاس.توی مدرسه خصوصی که فقط برای افراد ثروتمنده.شخصیت اصلی اسمش اریکه.موهاش مشکیه.چشماش طوسی.مث پسریه که عکسش رو کاوره.خب امروز سر کلاس: اریک:ببخشید ولی این درس مال هفته پیشه.معلم:اینو مطمئنین آقای پیترز؟(فامیلی اریک)اریک:اوم آره آقا.معلم:اوه درسته.اریک:گفتم که.معلم:خب درس بعد رو میبینیم.آقای پیترز؟شما میتونین توضیح بدین؟ اریک:اووو...خب... معلم:اوه عالیه بیاین.اریک:اما... معلم:بیا اریک.اریک:اوم خب...توی ریاضی...ما خب...توی اینجور سوالات...ما خب...ماشین حسابو از جیبش در آورد:خب... زیر ل.ب یچیزایی زمزمه کرد.معلم اومد بالا سرش روی شونه اریک آروم زد و گفت:آقای پیترز؟من گفته بودم این مباحث رو کار کنین.ولی شما؟اریک:ببخشید پروفسور.بعدکلاس: اریک رفت و چن تا قهوه خرید و آورد تا با دوستاش بخورن.تو جمعشون دوتا دختر بود و سه تا پسر: اریک بعد از نشستن درحالی که ادای معلمو در میاورد گفت:آقای پیترز.من گفته بودم این مباحثو کار کنین اما شما چی؟انقد پیره که دیگع مغزشم از کار افتاده.همه خندیدن.اریک با قیافه ی متنفرانه ای گفت:اوه اوه.اون کیه.همه به سمتی که اریک نگاه میکرد برگشتن.دختری با کیف کهنه ای داشت راه میرفت.اریک:اینو چجوری را دادن؟هوی دختر؟تو اینجاچیکار میکنی؟ اون دختر:مـ..من؟ اریک:فقط یکی مث تو تو مدرسه س دیگه.دختر:خب من...با بورسیه اومدم اینجا.اریک:هوم...حدس زدم.این جمله رو با پوسخند گفت:تو اگه پول داشتی یه کیف نو میخریدی.بهتره بدونی.اینجا جای افراد ثروتمندی مث ماست.اینجا باید جزو بهترینا باشی.فهمیدی.بهتره خودت بری.وگرنه خودم یکاری میکنم بری.دختر:تو حق تو...هین به منو نداری.اریک:مراقب حرف زدنت باش.هرچی باشه من از تو بالاترم.دختر:دهنتو ببند عو.ضی! اریک داشت بلند میشد که رابرت(دوستش) جلوشو گرفت و گفت:ولش کن داداش.ارزششو نداره.اریک دستشو کشید و گفت:دختره دی.وونه.
سر کلاس بعدی قبل از اومدن معلم: اریک:هنوزم اینجایی احم.ق. دختر:ببین حوصله تو رو ندارمااا.دختر جلوییط:ولش کن دورین.اریک از جاش بلند شد همه با وح.ش.ت به اون نگاه میکردن.اریک به سمت میز اون دختر رفت.آروم از جیبش 30 پوند در آورد و توی کیف دورین که زیپش باز بود انداخت.دورین با نف.رت به اون نگاه میکرد و برای همین متوجه نشد.اریک گفت:پس نمیخوای بری؟ و مو.ذیانه برگشت.معلم وارد شد: اریک:رابرت پولمو ندیدی؟ رابرت:تو جیبت بـ... اریک چشم غره ای به اون رفت: رابرت:نمیدونم داداش احتمالا کسی برداشته.وقتی داشتم قهوه میگرفتم این دختره برداشت.و به دورین اشاره کرد.معلم:مطمئنی اریک؟ اریک:آره.آره اون موقع پولم یکم بیرون از جیبم بود مطئنم اون برداشته.دورین:درو.غ میگه آقا.من اصلا قهوه نخریدم.اریک:باشه پس بزار کیفتو نگا کنم.معلم:اما ممکنه وسایل شخصیش تو اون باشه. اریک به دختری اشاره کردو گفت: تو برو نگاه کن الیزا.الیزا سمت اون رفتو کیفشو نگاه کرد.30 پوند رو پیروزمندانه برداشت و با خنده ی نف.رت انگیزی رو به همه پولو نشون داد.اریک هم با خنده ی شی.طانی ای نگاه کرد.الیزا:بفرمایین.کار خودش بود.اریک قیافه ش فورا تغییر کرد و با حالت مظلومانه ای گفت:من که گفتم. معلم:این راسته دورین؟ دورین:نه آقا اینا نمیخوان من تو مدرسه باشم.معلم:بعد از کلاس بامدیر حرف میزنم.اریک با همون قیافه ی مظلوم:ممنون از توجهتون آقای رونرف.و با نگاه مرموزی به به دورین نگاه کرد و زیر زیرکی خندید.
بعد کلاس: دورین:وای تو چقد مظلومی.اریک:نیسم؟اگه نبودم نمیزاشتم پولمو بد.زدی. دورین:ببین یچیزی بهت میگما.اریک:جرات داری بگو.دورین با نگاه تر.سناکی به سمت اریک رفت.اریک با تر.س عقب عقب رفت.دورین:جرات داری یچیزی بگو.اریک با تر.س عقب عقب رفت تا خورد به معلم:امم ببخشید.(این همون معلمیه که قرار بود بره پیش مدیر) معلم:از اونجایی که پول به اریک برگشته شده میتونیم چشم پوشی کنیم.اریک:چیییی.دورین:ممنون آقا.فعلا.بعد رفتن معلم:اریک:من نمیتونم اینو هروزتحمل کنمممم.رابرت:مجبوری داداش.بیا بریم.و برگشتن به خونه ی اریک اینا.(راستی اینا ۱۶ سالشونه)
چالش:چطور بود؟ چالش۲:پارت بعد بیشترر باشه؟
بااییییی لطفا تا نتیجه برو ثبت بشه☺
ناظر جون توروخدا منتشر کن بخدا چیزی خلاف قوانین نبود.توروخداااااا😢😢😢😢😢😢😢😢
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
من دوست داشتم خیلی قشنگ بود
مرسی عزیزممممم واقعا لطف داری💚💚💚💚💚💚💚😍😍😍😍😍
داستانت عالی بود
پ.ن: و واقعا هم این جور داستانا کم پیدا میشه خیلی خاصه
مرسی عزیزم واقعا لطف داری💚💚💚💚💚
نظر لطفته عزیزم.اینجوریام نیست😅💚💚💚💚
من یه اکانت دارم به اسم:Tom
اون اکانت اصلیمه.اگه دوست داشتی بهش سر بزن تو اون چند تا داستان دارم💚💚💚💚💚💚
از عکس انیمه ای داستان خیلی خوشم اومد
واقعا عالیه
امروزه از این داستانا کم پیدا میشه
برای پارت اول واقعا خوب بود و عالی شروع شد
شروع یکم پر دردسر ولی باحال بود
لطفا ادامه بده
مرسیییی واقعا لطف داری💚💚💚💚💚
اکانت اصلیم اسمش اینه:Tom
اون اکانت اصلیمه تو اون چند تا داستان دیگه ام دارم اگه دوست داشتین سر بزنین☺💚💚💚💚💚
حتما :)
💚💚💚💚💚💚
داستان قشنگ و جالبیه
مرسییییی💚
گود نبود عالی بود
مرسی عزیزمممممم😍😍😍😍😍😘😘😘😘
فالوویی بفالوو:))
حتمااااا😍😍😍😍😍😍