همین طور که گفتم پارت رو گذاشتم
تو کامنت ها هست
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
همین طور که گفتم پارت رو گذاشتم
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.
باشه خداحافظ رفتم خونه و به گوشیم نگاه کردم دیدم ۷ تا تماس بی پاسخ از یون وو دارم سریع بهش زنگ زدم بعد از ۳ تا بوق جواب داد ....
سلام شکلات بنفشام تو پست بعد عکس تمام شخصیت ها رو می زارم
اون کوچه برد بیرون رو بهم کرد و گفت حالت خوبه سری به معنا آره تکون دادم روز اول دانشگاه خودش رو معرفی کرده بود یعنی فقط فامیلش رو گفت فامیلش آکرمن بود گفتم :ممنون استاد گفت : جکسون گفتم : چی گفت : اسمم جکسون هست میتونی بیرون از دانشگاه جکسون صدام کنی گفتم باشه جکسون گفت : خوبه من دیگه می رم گفتم :
بودم شروع کردم به جیغ زدن و کمک خواستن با جیغ من مرده بیشتر لمسم میکرد این حالم رو بهم میزد که یهو دیگه کسی لمسم نمی کرد یه خودم اومدم مردی رو دیدم که داشت مرد مست رو کتک میزد بعد یه کت کاری حسابی رو به من کرد و من تونستم قیافش رو ببینم اون شکه شدم اون استاد دانشگاه بود خدای من دستم رو گرفت و منو از
یه کم دیت پاچه شد ولی زود خودشو جمع و جور کرد و گفت : شرکت تولید ماشین دارن گفتم : آها که یهو به خونه رسیدم از یون وو خداحافظی کردم و رفتم تو خیلی خسته بودم یه دوش گرفتم و رفتم یه نودل درست کردم و خوردم وقتی رفتم حموم درجا خوابم پرید و حوصلم سر رفت رفتم ژاکت سیاهم رو پوشیدم و رفتم بیرون قدم بزنم که
ندارم برای همین از دستشون فرار کردم گفت: پس تو هم مثل منی گفتم : تو هم خوانواده خودت رو ول کردی گفت : آره گفتم با تو چیکار کردن گفت : اونا میخواستن من راه پدر و پدر بزرگم رو ادامه بدم ولی من نمی خواستم من می خواستم خودم تلاش کنم و برای خودم زندگی خوب و ساده ای بسازم گفتم : راه پدر و پدر بزرگت چی بود
بریم خونه گفتم : یون وو بخشید یادم رفت بیا از اینجا به بعد رو باهم بریم گفت : باشه بریم تو راه بودیم که ازم پرسید : آنی پدر مادر تو توی کدوم شهر کره هستن گفتم : تو کره نیستن گفت : پس کجا هستن گفتم : تو آمریکا گفت : تو چرا اینجایی پس تو آمریکا که دانشگاه های بهتری هستن گفتم : با پدر مادرم رابطه خوبی
از استادت تعریف کنی به خودم اومدم دیدم درس رو شروع کرده ( چند ساعت بعد ) دانشگاه امروز تموم شد خدای من معلوم نبود داره طراحی درس میده یا ریاضی اوف خسته شدم میرفتم تو خونه طراحی یاد میگرفتم کارم آسون تر بود آه ولش یهو یه نفر اسمم رو صدا زد برگشتم دیدم یون وو بود اومد طرفم گفت : مگه قرار نبود باهم
خب فردا شد من و یون وو رفتیم به دانشگاه رشته من طراحی بود و رشته اون مهندسی شهر من خیلی هیجان داشتم نمی دونستم چیکار کنم از خوشحالی رفتم تو کلاس نشستم ( چند مین بعد ) استاد اومد خدای من چقدر جذاب بود کره ای نبود به قیافش میخورد مثل من آمریکایی باشه خدای من خیلی جذاب بود وایسا ببینم دختر تو اومدی نه