
لایک کامنت یادتون نره💜
که دیدم یه صدایی از اتاق بازی بچه ها میاد درو باز کردم دیدم بله آدرینا نشسته داذه تاب بازی میکنه ☆تو اینجا چیکار میکنی ♡اومدم تاب بازی کنم ☆اخه الان باید کودک درونت فعال بشه ♡چیکار کنم نتونستم جلوی خودمو بگیرم اومدم ☆میدونی چند ساعته دارم دنبالت میگردم ♡وای نگرانم شدی😂 ☆باشه حالا بیا بریم الان باید بریم سوار هواپیما بشیم ♡باشه بریم پرواز مارو اعلام کردن و رفتیم سوار شدیم درست تو ردیف آخر بودیم ☆من نمیخوام تو ردیف آخر باشم ♡چاره ای نداریم باسد عادت کنی ☆باشه نشستیم سر جاهامون بعد کلی کتک کاری و خوابیدن و یه عالمه کار دیگه رسیدیم (این آدرینا و سابرینا خلاقن تو هواپیما هم بازی پیدا کردن) از هواپیما پیاده شدیم ☆یهو دیدم آدرینا نمیاد ☆چی شد چرا نمیای ♡گوشیم نیست ☆گوشیت نمیدونم کجاست 😁 ♡من این قیافه رو میشماسم کجا گذاشتی ☆نه چرا من؟ ♡زود باش بده ☆اگه میتونی بیا بگیر ♡وایسا تا دم در اون فرار کرد منم دنبالش یهو دیدم وایسا آهان بلاخره وایسادی چیه چرا هنگ کردی ☆اونجا رو ببین
♡کجا ☆اونجا نگاه کردم دیدم جیمین و کوک و تهیونگ اونجا وایسادن البته خودشونو یه جوری پوشونده بودم که کسی نفهمه (ولی خب آدرینا و سابرینا هر جوری هم اونا خدشونو بپوشونن میشناسن اونارو) ♡سابرینا ☆ها ♡منو بگیر دارم از حال میرم ☆یکی میخواد خود منو بگیره ♡وای دارن اینورو نگاه میکنن خدا ☆من دیگه دارم از حال میرم ♡منم نمیتونم خودمو نگه دارم از زبان آدرینا: خیلی هیجان زده بودم واسه همین فکر کردم دیگه نمیتونم چشامو نگه دارم و از حال رفتم سابرینا هم همینطور از حال رفت (اشکالی نداره واسه یه آرمی کاملا موضوع طبیعی هست) ♡چشامو باز کردم دیدم تو یه اتاقم اونجا بیمارستان بود سابرینا هنوز بیدار نشده بود ☆سرم خیلی درد میکرد کم کم چشامو باز کردم دیدم تو بیمارستانم ☆آدرینا بیدار شدی ♡اره کی مارو آورد اینجا ☆نمیدونم شاید جیمین و کوک و تهیونگ آورده ♡نه بابا همچین چیزی اصلا امکان نداره ☆راست میگی بابا دارم چرت و پرت میگم همینطوری حرف میزدیم که پرستار اومد &بیدار شدین حالتون خوبه ☆♡بله ما خوبیم ♡میتونیم بریم &بله الان همراه هاتون رو صدا میزنم ☆♡همراه &بله یهو در باز شد
یهو در باز شد جیمین و کوک و تهیونگ اومدن تو ♡من دیگه قلبم داشت کم کم وایمیساد (علامت جیمین٪)(علامت کوک~)(علامت تهیونگ*) ٪*~سلام ☆♡سل..ام (بیچاره ها نمیتونن حرف بزنن) ٪چرا نمیتونین حرف بزنیم *نکنه آرمی هستین ♡☆خب اره ~واقعا 😳 مارو چطوری شناختین ♡خب ما شمارو هرکجا ببینیم میشناسیم ٪آخه ما کامل خودمونو پوشونده بودیم چظوری شناختین ☆هرچقدر هم خودتونو بپوشونین واسه ما فرقی نداره چون میشناسیمتون ~آفرین *حالا چرا از حال رفتین ٪نکنه چون مارو دیدین (آفرین موچی دقیقا به خاطر همین از حال رفتن) ☆♡خب اره ~الان حالتون خوبه ☆♡اره خوبیم ٪ما کارهای ترخیص رو انجام دادیم میتونید برید ☆♡ممنون ~ببخشید ما یه کاری داریم یکم عجله داریم باید بریم ☆بله بفرمایید ببخشید شمارو هم تا اینحا کشوندیم ٪نه خواهش میکنم ~٪* خداحافظ ☆♡خداحافظ رفتن بیرون ☆وای من دیگه قلبم داشت وایمیستاد ♡وای اره پاشو بریم از اینجا ☆اره بریم
بلند شدیم رفتیم بیرون ♡دیگه بریم هتل ☆اره بریم رفتیم هتل خیلی جای قشنگی بود همه جا نورانی بود ♡انقدر چرخیدم دور خودم داشتم میوفتادم ☆خیلی جای قشنگی ☆خوبه حالا نزاشتیم رئیس برامون هتل بگیره وگرنه بدترین هتل رو گرفته بود ♡اره خوب شد خودمون انتخاب کردیم ☆بریم یه چیزی بخوریم ♡اول بریم این چمدون هارو تو اتاق بزاریم چون خیلی سنگینن کل اتاقو با خودمون آوردیم رفتیم سوار آسانسور بشیم هر کاری کردیم آسانسور نیومد مجبور شدیم از پله ها بریم سابرینا از من جلو بود داشتم یواش یواش میرفتم چمدون هامون خیلی سنگین دوتامون داشتیم از حال میرفتیم سابرینا: همینطوری آروم آروم داشتم میرفتم که دیدم آدرینا جیغ کشید چمدون ها رو ول کردم یه جوری داشتم میرفتم افتادم زمین از پله ها مثل توپ قل خوردم بلاخره به آدرینا رسیدم
ببخشید این پارت رو دیر گذاشتم منتظر پارت بعدی باشین
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
تست عالی بود!
لایکیدم!
پینم میکنی؟^^
عالییی
بد تر از چلفتین 😐
عالی بود آجی😂♥👌🏻
مرسی اجی🥰♥
اااااااا پارت بعدیییی
به زودی میزارم❤
ok
فالویی بفالو
تست آخرم خوشحال میشم سر بزنید