توجه این داستان برای افراد زیر۱۲ سال مناسب نمیباشد زیرا چیز هایی در داستان گفته است که هم برای سن های پایین تر مناسب نمیباشد و هم منظور آن را نمیفهمند توجه کنید داستان اکشن است و عاشقانه هم هست.
آدرین:بعد انجام چالش که ساعت ۱۲ شب شده بود بچه ها اومدن به مدرسه کسایی که باقی مونده بودن لایلا-مرینت-کلویی-رز-کیم-الکس-میلن-خودم
مرینت:یعنی ما داخل این دو ۱۵ نفر بودیم و فقط ۸ نفر باقی موندیم
باورم نمیشه هنوز زمانی که به مرگ آلیا فکر میکنم سرم درد میکشه اون با جدا شدن اعضای بدن به قتل رسید ولی از من بعد مرگش ۲ تا خواهش کرد اولین خواهشش این بود که عشقت رو به آدرین بگو و همون موقع ۲ دستش از جا کنده شد و جیغ کشید و منم نمیتونستم کاری بکنم واسه ی همین با گریه فقط نگاه میکردم و در بغلم گرفته بودمش همین طور که ازش خون میرفت آخرش گفت زنده بمون و همون موقع کله اش ...
من آلیا رو در بغل گرفته بودم و زار زار گریه میکردم باورم نمیشه که یک روز باید مرگ دوست صمیمیم رو به این صورت ببینم😭
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
داستانت جالب بود ها ولی😐
زود تر پارت بعدی رو بزار دارم دق می کنم
عالییییی بعدی رو بزار که دارم دق می کنم
فالویی بک بده
لایک شد
بهترین داستانی بود که توی عمرم خوندم😭😭😭
توروووووووووو خدااااا پارت بعدی رو بزارررررررر دارم دیونههه میشم
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی
واییییییی چیشد من دووم نمیارم
عالی بود
عالی بود لطفا بعدی رو فردا بزار
فالویی بفالو