4 اسلاید صحیح/غلط توسط: Yektaa10 انتشار: 3 سال پیش 67 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
چون میخوام همه همزمان بزارم امیدوارم این زوتر وز قبلی منتشر نشه
حق با توئه
من نتونستم با مادرم بجنگم و چیزی که میخوام بگم
حق با توئه
چون من مدیر یک شرکتم و از ازدواج زورکی ترسیدم
حق با توئه چون نباید ولت میکردم و میزاشتم ازم دور شی
همش حق با توئه
اما امروز دیگه کافیه دیگه میخوام به همه چیز خاتمه بدم
میخوام ازت خواهش کنم امروز من و مادرمو تنها بزاری تا حرفامو بزنم
دیگه نمیخوام ترسو باشم و بترسم
جینا مونده بود چی بگه لکنت گرفت
م ..م ...من ... من ...
ها هیچی باشه دیگه پس من میرم ولی یادت نره هر چی شد بهم بگی
رفت دم در
_ بابت این چند وقت ازت ممنونم جینا
تو دوست خیلی خوبی هستی
شایدم تنها دوستم!
جینا بغض کرده بود
_ بیچاره چقدر متاسف شدم
کاش میتونستم براش کاری کنم یا بغلش کنم بهش آرامش میداد
جینا _ باید جسور باشم
در زد تا جئون درو باز کرد رفت بغلش همون دم در
جونگ کوک لحضه ای هنگ کرد😳
جینا _ اینو جا گذاشتم
بعد جینا رفت
اما این بار کوک دستشو گرفت کشید توی بغلش
مدتی طول کشید بعد جینا رفت توی خونه
مادر جئون اومد
جونگ کوک با روی لبخند درو باز کرد
سلام مامان خوش اومدی بعد مامانشو بغل کرد مامانش اومد نشست روی مبل
_ اووو سانگ فو چطوری
چرا جینا رو نمیبینم جینا کجاست؟
_ خونش دقیقا واحد روبه رو
_ چی واحد رو به رو رو دادی به جینا ؟ مگه نباید با هم زندگی کنین
_ مستاجر خانم سول دوست جینا ، جینا الان خونه ی دوستشه
_ اها پس یعنی باید منتظر بمونیم تا برگرده
جونگ کوک ؛ نه مامان اون برنمیگرده من فقط رییسشم که اون روز ناخواسته جلوی جنیسو اسم کارمندم رو آوردم هیچ عشقی وجود نداره من فقط نمیخوام با کسی که دوسش ندارم ازدواج کنم و جنیسو دقیقا همون شخصه
مادرش _ یعنی الان مادرتو فریب دادی؟
میبینم احمق شدی چرا یادت میره من مادرتم و بدون من و دارایی هام هیچی نیستی
_ بسه دیگه تا کِی میخوای این بازی های کثیف رو ادامه بدی ؟
من عروسک دست تو نیستم من فقط پسرتم که الان بزرگ شده و میخواد خودش تصمیم بگیره
صدا ها رو میبرن بالا
اصلا کدوم مادری با بچش این کارو میکنه
که مادر جئون زد توی گوشش
_ ببین ببین مامان چه بلایی سر رابطمون اومده
خخ پسر رییس شرکت بزرگ ام اچ که چی بشه
اگر اینقدر میخوای بابتش سرم منت بزاری هیچوقت نمیخوامش
مادرش چیزی نگفت بلند شد و رفت
جینا هم داشت از چشمی خونش نگاه میکرد منتظر یک اتفاق بود که دید مادر کوک از در اومد بیرون
وقتی دور تر شد جینا از جونش اومد بیرون دید در خونه جونگ کوک روی همه
در زد و رفت داخل
جونگ کوک داشت گریه میکرد و زانو بغل گرفته بود
جینا هم گریش در اومد رفت کنارش نشست سرشم گذاشت روی شونه اش و آروم نوازشش کرد
بعد از مدتی کوک آروم شد
_ بریم یک چیزی بخوریم؟
جینا _ راستش منم چیزی نخوردم
کوک _ منتظرم باش تا برم لباس بپوشم و برگردم
رفته بودن غذا رو خوردن
جینا منتظر بود که بفهمه اون تو چه اتفاقی افتاده
اما نمیتونست بپرسه مخصوصا وقتی صحنه گریه کوک رو دیده بود
کوک _ بخور
وسط خوردن بودن
جینا _ رییس تا حالا کسیو دوست داشتی ؟
کوک با غذای توی دهنش لحضه ای مکث کرد
_ اره یکی رو دوست داشتم
_ جدی؟!!!
خب پس ...
چرا با همون نموندی
_ چون اون خودش دوست پسر داشت اما بعدش که دوست پسرش بهش خیانت کرد خواست برگرده پیش من اما دیگه ردش کردم
جینا_ چون یکبار تو رو رد کرده بود؟
_ نه بخاطر اینکه فهمیدم عجول بودم و ما مال هم نیستیم
_ آ که این این طور
بعد غذا رفتن زیر پل چوبی بالای رود خونه
داشتن به رود خونه نگاه میکردن
جینا _ اما..... دیگه نخواستی با کس دیگه ای وارد رابطه بشی
مثلا با کی؟ درضمن این روزا دختری که واقعا عاشقت بشه کم پیدا میشه
جینا با شجاعت داشته و نداشته اش گفت
این طور نیست
بعد دست جئون رو گرفت
چرا نمیای پیش من
باور کن من دوست دارم چرا اینو نمیفهمی
این همه سعی کردم همش مشورت کردم ، کمکت کردم اخه چرا متوجهش نمیشی ( گریش در اومد)
تو بهتر اونی که بخوای زندگی سخت منو تحمل کنی
_ اشتباه نکن من اگر با تو نباشم زندگی سخت تری رو تحمل میکنم
کوک_ پس یکی از سختی ها رو الان تحمل کن
کوک آروم آروم جلو اومد و ( دیگ خودتون میدونید )
بای.........
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
6 لایک
کوجاییییی
عالییی چییی بگم
نظر لطفته🥺