
سلام پارت قبل هیچ حمایتی نشد💔 اما بازم میزارم🥲
از زبون جیمین:الان ۵ روز گذشته و ما خیلی اوضامون خوب نیست همه خسته ایم و امیدمونو از دست دادیم 💔 بی صدا ها هنوز هیچکاری نکردن و این منو بیشتر نگران میکنه از اول صبح که بیدار شدم سر گیجه داشتم 💔 همش حالم بد بود نمیدونم چیشده بود ولی اینو میدونستم که به صرق(برعکس) نیاز دارم💔 همه بیدار شدن و داشتیم حرف میزدیم اما هیچی نمیفهمیدم هوپی هیونگ صدام کرد : جیمین ... که دیگه فقط سیاهی رو دیدم (بیهوش شد) . . . از زبون جیهوپ:جیمین خیلی تو خودش بود و اینروزا خیلی کم حرف میزد خواستم یکم باهاش حرف بزنم که یهو بیهوش شد همه دست و پامونو گم کرده بودیم که در همین لحظه... (اسلاید بعدی
که همون لحظه(بعد از یه مدت کرم نریخت الان میریزم😂💔 برو اسلاید بع... نهههه نریاااا شوخی کردم😂💔) در اتاق باز شد و بی صدا ها اومدن بردنمون من و جی کی جیمینو بلد کردیم یعنی... یعنی الان میخوان قدرت و صدامونو... ازمون بگیرن؟ کوک زد زیر گریه اما آروم و بی صدا اشک میریخت دلم واسش کباب شد اما حال خودمم خوب نبود... از پایگاه اومدیم بیرون... واتتتتتت این ... اینجاااا
ما تو چه سیاره ایم؟ اینجا زمین نیس💔 یک سفینه بزرگ بود که ما رو بردن توش و باسرعت نور شروع کرد حرکت کردن در همین حین که سفینه حرکت میکرد بیصدا ها به جیمین میرسیدند یکم بعد جیمین بهوش اومد و سفینه وایساد .... از دید جیمین:بهوش که اومدم دیدم تو یک سفینه ام هوپی هیونگ اومد کنارم و کمکم کرد بلند شم و گفت بعدا همچیو برات تعریف میکنن الان خودمم گیجم... واتتتت؟ ما که... چه قدر پاپاراتزی! جلوی در دادگاه موسیقی بودیم💔 از اونطرف اما هم دستاش بسته بود و میا رو دیدم..... حالش اصلا خوب نبود... رنگش مثل گچ سفید بود و چشماشم پف کرده بود... اینجا چه خبره؟ بقیه بچه هام نمیدونستن مثل من
«فلش بک از زبون نویسنده» (فلش بک به یک روز پیش...) میا اما رو بیهوش کرد و برد سمت دادگاه موسیقی چون اونجا درگیر تحقیقات برای پسرا بودن وقتی رسیدن اما بهوش اومد که دست و پاهاش توسط میا بسته شده بود میا بلندش کرد و بردش به سالن نگهبانا شوک شدند و میخواستن جلوشو بگیرن که میا گفت: مربوط به پرونده ی بی تی اسه نگهبانا هیچ کاری نکردن و گذاشتن بره داخل اما رو به داخل یک سالن بردن و اون رو مجبور به اعتراف کردن اون گفت:من اینکارو کردم چون میخواستم بی صدا ها اونا رو از بین ببرند چون من ازشون متنفرم بخاطر اینکه اونا دوست صمیمیو که از خواهر بهم نزدیک تره ازم دزدیدن 💔 میا میشنید مو به موی حرفاشو🥲 حالش دگرگون بود اما رو بردن به زندان دادگاه تا مجازاتش در دادگاه با بی تی اس مشخص بشه
از زبون میا: از دادگاه زدم بیرون و رفتم سمت خونه... همه بچه ها ۱۰۰ بار بهم زنگ زده بودن اما جوابشونو ندادم🥲 نمیخواستم با هیچ کس حرف بزنم... (فردا باز هم از زبون میا) صبح لباسامو عوض کردم و فقط یک قهوه خوردم چون دیشب تا دیر وقت داشتم گریه میکردم💔 یک م، س، ک، ن، م خوردم و حاضر شدم برای دادگاه ... آرمی ها و بقیه خواننده ها هم بودن. . . زندگی سخته نه؟ اینکه بین یک دوراهی بمونی که یک طرفش ناجی های دنیا از شر بیصدا ها و زندگی رفیقت که باعث بهم ریختن کارات شده ،شما کدومو انتخاب میکنید؟ ... به دادگاه رسیدم و پسرا رو دیدم جیمین صورتش پف کرده بود و حالش زیاد خوب نبود 🥲💔 جونگ کوک هم چشاش قرمز بودن💔 هیچکدوم حال درست حسابی نداشتن🥲💔 از یک طرف اما رو دیدم که خیلی خونسرد داره میاد سمت دادگاه
ممنون از کسایی که حمایتم میکنن💔
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا اینو ادامه نمیدی من خودم اندازه ۱۰۰ تا طرفدارم
۵۰
۴۹
۴۸
۴۷
۴۶
۴۵
۴۴
۴۳
۴۲