9 اسلاید صحیح/غلط توسط: فی فی🥺💔 انتشار: 3 سال پیش 76 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سیلام سیلام 😍.... من آومدم خوش اومدم ببخشید چند وقت نبودم اشکال نداره چون دیگه نمی رم از پیشتون . خب اینم پارت بعدی لایک کامنت یادت نره ♥️ 🌹 دیگه آهنگ نمیزارم بنظرم بیمزه میشه خب بریم
((آنچه گذشت : .......این دیگه کیه چشمام چهارتا شده بود..... هییی پسریه مغرور فاصله رو رعایت کن 😐😑...... جناب کیم ته-هیونگ من از طرف خواهرم کمال عذرخواهی میکنم 😔..... اشکالی نداره اتفاقی هست که پیش اومده دیگه) اته :(اینو نمی گفتی میخواستی چی بگی 😑).......... اته این چه کاری بود کردی آخه!!) *:(من کاری نکردم داشتم راه میرفتم خوردم بهش خب 😕)........ الان ميرم بستنی که گفته بودم برات میخرم میام 😋🍦........ بستنی فروشی رفت که داشت برادرم از خیابون رد میشد که😰😢😮)))
از زبان تهیونگ : امروز اول فنساین داریم بعدشم کنسرت اجرا داریم از صبح سه چهار ساعتی بود که تمرین کردیم دیگه وقتش بود که آماده بشیم یکی از لباس هایم که خیلی دوست دارم و شیک بود رو پوشیدم رفتم جلوی آینه خودمو ببینم که صدای باز شدن در اومد کوک :(تهیونگ با عضا میخوایم بریم یکمی هوا بخوریم میای؟!) تهیونگ :(کجا میخوایم بریم؟!) کوک :(همین پارک نزدیک کمپانی حلا میای) تهیونگ :( آره) دستم رو گزاشتم روی شونه های کوک و گفتم بزن بریم 😄...... از کمپانی بیرون اومده بودیم با عضا رفتیم به سمت پارکی که نزدیک کمپانی بود........ چه قدر هوا خوبه 😊..... نسیم خنکی میومد و لابلای موهام میرفت.... این ساعت روز پارک کسی نمی اومد پارک خیلی خلوت بود اصلا کسی تو پارک نبود ...... جمین :( هی تهیونگ من و نامجون با جین داریم میریم بستنی بخریم 🍦😋 برای تو هم بخریم؟!) تهیونگ :( نه من میل ندارم 😅) جمین :(باشه پس برای بقیه میگیریم خب کوک و جیهوپ و شوگا رفتن قدم بزنن اگه خواستی زود برو دنبالشون هنوز خیلی دور نشدن بهشون میرسی 😊) تهیونگ :(باشه پس من زفتم 🚶🏻♂️) در حال دویدن بودم روبه جمین کردم گفتم برای منم بستنی بگیر! جمین:( صبر کن ببینم همین الان گفتی بستنی نمی خوای!!) الان میخوام برای منم بگیر جمین :( باشه)..... جمین با خودش 🤔راستی به تهیونگ گفتم کدوم وری بره!!.... اممم فک نکنم گفته باشم...مهم نیست اگه جهت مخالف هم رفته باشه بهشون میرسه آخرش 😄...... تهیونگ : اممممم چرا پس نمیرسم بهشون 🤨 ایستادم و به دور اطرافم نگاه کردم تا پیداشون کنم 😐پس کجان اینا انگاری راهو چپکی اومدم 😶سرم رو بردم بالا پوفی با کلافگی کشیدم در حالی که دستم رو بردم بودم داخل موهام........ آخ اییییی😖 یکی بهم خورده بود قشنگ با آرنج رفته بود تو دلم آیییی درد داره یکم تو خودم جمع شدم از درد بعد سریع خودمو جمع جور کردم گله وشکایت کنم که تو خوردی به من...... 😧 چیزی که دیده بودم رو باورم نمیشد.... چقدر خوشکله 😍 ... چرا این خوشکل تر از منه 😑.... یه دختر با چشم های درشت که عسلی رنگ داشت با موهای موج دار که مدل خیلی خوشکلی داشتن برگشت وبهم نگاه میکرد..... فکنم داشته عقبکی راه میرفته خورده بهم 🤔 یعنی اصلا متوجه نبوده که خورده بهم ..... نه مگه میشه متوجه نباشه بهم بخوره.... یه دفه دستی جلوی چشمام تکون خورد....... و گفت آهایی مغرور خان....
به خودم اومدم، عجب پرو هم هست هان مثلا این پرو خانم خورده به من 😑..... سرم رو آوردم جلو در حدی که پنچ سانتی متر بیشتر فاصله نداشته باشه شاید شناختم!! که خودش رو به طرف عقب کج کرد و گفت : هییی پسریه مغرور فاصله ايمنی رو رعایت کن و با تعجب بهم زل زده بود انگار که اصلاً نه انگار منو میشناسه..... چه بهتر که نشناخته هرچی میخوام بهش میگم 😁 نه باید ادب هم رعایت کنم ....... بهش با حالت حق به جانب خیره شدم
و گفتم :پرو خانم کی باشید که خوردید به من دقیقا 😕؟! که دیدم یه پسر که انگار این پرو خانم رو میشناسه رسید منم سریع خودمو جمع جور کردم...... پسره تا رسید منو شنخات و جلوم به نشانه احترام خم شد و با اون دستش دختره رو خم کرد که یکمی صدای پچ پچ اومد اصلا نفهمیدم چی میگن تعجب کرده بودم اینا کجایی حرف میزنن که پسره همونطور که خم شده بود جلوم دختره رو تا سر زانو خم کرد بیچاره الان کمرش داغون میشه!! پیش خودم خجالت زده شده بودم از رفتاره پسره که همونطور خم شده ایستاده بود و به من با کره ای حرف زدن دست پا شکسته ای گفت جناب کیم ته-هیونگ من از طرف خواهرم کمال عذرخواهی میکنم 😔 دختره پرو هم با لحنی که اصلاً دلم نمی خواد عذرخواهی کنم گفت منم از شما عذرخواهی میکنم 😑 من که از رفتار برادرش خجالت زده شده بودم شونه های پسره رو گرفتم وگفتم :(این چه حرفیه عذرخواهی نیازی نیست 😅 اشکالی نداره اتفاقی هست که پیش اومده دیگه) پسره دستش رو از رو دختره ورداشت نگاه به طرف دختره انداختم که منم عذرخواهی کنم که وقتی سرش رو آورد بالا با دیدن
چشم های گریونش مواجه شدم 😶.... اشک داخل چشم هاش جمع شده بود اته:(🥺) و خیلی مظلومانه نگاه برادرش و من میکرد و لبخند کم رنگی هم میزد....... برادرش خیلی زود قبل از اینکه حرفی بزنم و یا حتی منم عذرخواهی کنم تشکر و خداحافظی کرد و رفتن دوتا شون روی نیمکت نشستن........ یه دفعه چشم خورد به پسرا که داشتن می اومدن.... دستی براشون تکون دادم و رفتم پیششون..... با پسرا بستنی خوردیم و رسیدیم به کمپانی که یه ماشین منتظرمون بود که بریم فن ساین سوار ماشین شدیم (((4ساعت بعد))) ساعت 10 بود که بلخره فنساین و کنسرت تمموم شده بود رسیدیم خونه ،جین مثل همیشه با آشپزی عشقو حال میکرد... نامجون کتاب می خوند ... جیهوپ و جیمین پای گیم بودن و بازی میکردن ... شوگا هم که همه میدونن بالشو اصلا ول نمیکنه !!😐💤... کوک داشت دَنبل میزد منم که خیلی خسته بودم حتی حوصله شام خوردن هم نداشتم رفتم داخل اتاقم و دراز کشيدم. گوشیم رو از روی میز کنار تختم بر داشتم خب اینجا چخبره 🙃 چطور غذای کیم چی درست کنیم؟(خودم بلدم 😋) /دلار بالا رفت(🎊😇حقوقم بیشتر شد🤑/ بازیگر..... فوت کرد(خدا رحمتش کنه 😪) /تصادف خیابانی نزدیک کمپانی بیگ هیت ساعت 6 و شایعات آن رسانه ای شد (😶 مگه کی مرده آخه!؟ )
صفحه وب باز کردم چند تا عکس دیدم یک از عکس ها پسره و دختر بودن!! خوب نگاه کردم 😧 انگار یه جا دیدمش هان 🤨(🤦🏻♀️)
ریموت روشن کردم و خوابیدم 😴😴 (((ساعت 7 صبح))) تهیونگ :ساعت 7 صبح بود که دیگه بیدار شدم....... چرا انقدر گشنمه 😐!! بهتره برم ببینم برای صبحانه جین چی آماده کرده 😋..... لباس هام رو عوض کردم و رفتم به سمت آشپزخانه که دیدم همه نشستن و دارن صبحانه میخورن 😕..... پسرا روبه من کردن و گفتن :(صبح بخیر☀️🌈 ) تهیونگ :( پس چرا منو بیدار نکردید؟) نامجون :(اخه ديشب خیلی خسته بودی رفتی زود خوابیدی.. ماهم دلمون نیومد بیدارت کنیم 😅) تهیونگ :( آره دیشب خیلی خسته بودم 😄) نشستم روی میز صبحانه و یه لیوان شیر 🥛و بیسکویت 🍪خوردم.... با اینکه خیلی گرسنم بود اما خیلی زود سیر شدم 😋 جین نگاهی به ساعت مچیش انداخت و روبه من و پسرا کرد و گفت : نیم ساعت دیگه باید بریم کمپانی زود باشید 😮.... همه از سر جاهامون بلند شدیم نامجون و جین نوبتشون بود پس اونا موندن و میز رو جمع کردن بقیه هم رفتیم آماده شدیم
خب بریم سراغ اته یه روز قبل /(اته :(نگاهم به سمت بستنی فروشی رفت که کیفم رو برداشتم و به سمتش دویدم و ایستادم تا از خیابون رد بشه که😱 😭انگار تمام دنیا روی سرم خراب شده بود خشکم زده بود و از چشم هام روی گونه هام اشک جاری شده بود مثل بارون بهاری اشک می ریختم به روی زمین افتادم و بارون شدیدی شروع شد. از زبان نویسنده : اته به زمین افتاده بود صدای داد و فریاد بلند شده بود همه دورش حلقه زده بودند مرد بستنی فروشی درحال خبر کردن آمبولانس بود که اته از هوش میره. (اته :(...... صدای داخل گوشم می پیچد انگار برادرم بود که داشت صدام می کرد 💔😭جلوی چشم هام بود و ازم دور تر و دور تر می شد برادر اته :(خداحافظ خواهر کوچولوی من) اته نه منو تنها نزار دویدم به سمتش و دستش رو گرفتم اما نبود🥺💔اون نبود 😭 /از زبان نویسنده :(اته رو به بخش اورژانس منطق کردند چند پرستار دورش جمع بودند ضربان قلبش تند ميزد که یه دفعه به صفر رسید دکتر ها دورش رو گرفتن (دکتر +پرستار1 *پرستار 2=)+سریع دستگاه شوک رو متصل کنید -*چشم دستگاه شوک وصله + بدش به من 1 2 3 حلا دوباره 1 2 3 حالا بخیر گذشت 😪 زوباشید به بخش مراقبت های ویژه ببرینش *بله = نگاش کن چه دختر خوشگلیه😍💔 *بس کن اما واقعاً خوشکله 😍💔. = نگا کن داره صورتش خیسه انگار داره گریه میکنه *وای خدای من چه اتفاقی براش افتاده =شنیدم برادرش تصادف کرده رفته کما *وای دختر بیچاره😢 =نگا داره چشاش باز میشه 😧
من یه لباس سفید با یه دستمال گردن پوشیدم و همره پسرا به کمپانی رفتیم...... کمپانی بودیم و داشتیم تمرین میکردیم که یه دفعه یکی از کار آموز ها در زد و وارد شد وگفت :( از طرف مدریت آقای پی دی نیم کارتون دارن😁) نامجون ازش تشکری کرد و رفت........ نامجون روبه عضا....... خب بریم ببينيم پی دی نیم چیکار مون داره عضا :(اوکی 👍🏻).... در زدیم و وارد اتاق شدیم... پی دی نیم داشت با تلفن صحبت میکرد که با دیدن ما ازمون خواهش کرد تا بشینیم☺️.... همه نشستیم و پی دی نیم خداحافظی کرد و گفت :(پسرا اگه گفتید چخبره!! 😁 الان داشتم دقيقا با معاون رئیس جمهور کره صحبت می کردم 😃).... همه خیلی شوکه شده بودیم و باهم دیگه با تعجب گفتیم :(واقعاً😮!!)... پی دی نیم روبه پسرا..... :(خب معلومه دیگه مگه من با شما شوخی دارم 😁 خب قراره برید ایران 🤩).... پسرا که تا الان خودشون رو از زوق نگه داشته بودن از روی صندلی ها پا شدن جین درحال بلا و پا این پریدن🥳..... جیهوپ رقص 🕺🏻... نامجون و شوگا دارن آهنگ دچیتا میخونن.... کوکی هم رفته رومیز وایساده... جمینم میگه بیا پااین کوکی الان میفتی!!...... منم که غششششش اصلاً نگم دیگه...... پی دی نیم چند تا سرفه زد.... پی دی نیم :( اهم... اهم... اهم!! .... با اجازتون اینجا استیج یا سالن تمرین نیست هان!!)..... همه خودمون رو جمع جور کردیم و نشستیم و کوک هم از روی میز اومد پااین مثل یه پسر خوب نشست..... پی دی نیم :(خب حلا بهتر شد 😌
همانطور ڪه گفتم داشتم با معاون رئیس جمهور کره صحبت می ڪردم درباره رفتن شما به ایران خب دقت ڪنید ڪه رفتن هر هفت نفرتون جنبه های سیاسی داره داره ڪــه ڪاملا باید بـراتون توضـیح بدم 🙂
شما یادتون میاد که سه شرط براے رفتن به ایرن گذاشتید خب داخل صحبت های من و معاون رئیس جمهور کره سه شرت ڪاملاً لغو شد 😁....) عضا :(😕) نامجون :( ولی ما فقط باقبول همون سه شرط میرم ما دلیل کافی هم برای اون سه شرت داریم اصلا چرا باید شرط های ما لغو بشن ...) پی دی نیم :( اووو نامجون یکم یواش تر جای نگرانی نیست من به معاون ریس جمهور گفتم که اگر شروط جدید مقابل میل هر یک از شما نبود شما به ایران نمی رید مطمئن هستم همتون اون خبر تصادف در نزدیک کمپانی شنیدید در واقع اون پسری که کشته شده پسر ریس جمهور ایران بوده تمام تحقیقات نشون می دن که واقعاً اون ترور شده اما کره مقصر نیست با این حال خیلی سوتفاهم های پیش اومده که باید رفع بشن ریس جمهور کره فکر میکنه که با رفتن شما به ایران روابط اصلاح میشن و ایران دیگه نمی تونه حتی فکر زن و گمان به ایران رو داشته باشه چه دیر یا زود باید بپذیریم که این افکار در ذهن ایران خطور میکنه 🙂 💔 خب باید جلوی این کار گرفته بشه به این توجه داشته باشید که با رفتن همتون به ایران و قبول این مسئولیت پول سه ماه هر هفت نفر یه جا دریافت می کنید
شما اگر به ایران برید دو ملاقات باخانواده مرحوم و رئیس جمهور و چند تا از وزارت خواهید داشت و مقداری پیام تسلیت از طرف کره با خودتون به ایران می برید ☺️شوگا:(شما خیلی خوب توضیحات رو دادید اما با توجه به تمام توضیحات شما ما ممکنه امنیت جانی اونجا نداشته باشیم از همه مهم تر اینکه ما بخاطر پول همچنین کاری نمی کنیم ما شروط خاص خودمون رو داریم)
نامجون (دقیقا 🙂) پی دی نیم :(حرفت کاملاً درسته اما نباید این شروط هم نادیده بگیرید اول اینکه (1تمام هزینه های شما حتی هزینه های شخصی همه از طرف ایران پرداخت میشه 2ایران سه هفته برای مقدمات ورود شما زمان داره 3 شما در هر نقطه از ایران که بخواین اجازه بر گزاری کنسرت دارید 4 هر اتفاقی که براتون ايجاد بشه از کم شدن یه تار موتون تا..... باید ایران جواب گوباشه 5 از همه مهم تر شرط آخر اینکه تنها و تنها همراه شما که اگر امنیت جانی شما در خطر باشه اونم به خطر میوفته دختری به نام (اته.... (فامیل خودتون بزارید چیزی به فکرم نمی رسه 😂) دختر رئیس جمهور ایران هست دیگه همین شروط بودن و دیگه اینکه تمام برنامه های شما رو اته تنظیم میکنه و یه شما هم می تونید نظر بدین درباره برنامه ها) تهیونگ :(این طور که میگین رسماً داره تمام هزینه های مارو دختر رئیس جمهور تعمین می کنه 😂!! متمئن هست میتونه از پس ما بر بیاد؟) عضا :(🤣)
پی دی نیم :(حتما میتونه دیگه 🤨)
عضا :(باشه قبوله)
خب اینم پارت 3 اگه کم یا زیاد بود به بزرگی خودتون ببخشید پارت بعد بمونه برای سیزده بدر 🍨🍧 نظر بدید لطفا /حتی یه جمله هم کافیه 🥺💔 اسلاید آخر آنچه خواهید خواند/ناظر جونم لطفا شخصی نکن 🥺🙏🏻
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
تست عالی بود!
لایکیدم!
ف:بک💕
پینم میکنی؟^^
عالی بود
نظر لطفته آجی
پارت بد کی میذاری؟¿^^
الان دارم آپلودش میکنم
ولی معلوم نیست کی منتشر بشه 💔این پارت یه هفته طول کشید 🙃
عیحر:]
:") همم
بلخره با مقداری اضافه کاری امروز ثبت کردم امیدوارم زود منتشر بشه 🙂❤️
های عانجلم🙂🫧
یه چیزی بالای نظرم نوشته بخونش👆🏼☂️
خیلی دوست دارم 💕🌊
میشه کمک کنی ۹۶٠تایی بشم؟ 🥑🥢🍶
های اونی/اوپا من🥺
میشه توی اکانت کاربر کمپانیS_J به جنی کیم از کمپانی s_j رای بدی؟🥰😍🤩
با این کارت باعث میشی من یه دنیا خوشحال بشم😘
اگر ناراحت شدی پاک کن کیوتی✌🤞
سلام آجی چطوری باید ری بدم؟
آره اگر بشه توی نظرسنجی کاربر KAMELIA هم به جنی بده