قلعه ارواح سرگردن

سلام! این تست داره راجب دو دختر میگه که مادرشان را از دست دادند ولی ...

روزی روزگاری در يک قلعه يک ملکه و پادشاه دو فرزندانشان زندگی میکردند اسم دخترانشان بود هلنا و هلیا . یک روز که پادشاه ،هلنا و هلیا به اتاقشان رفتند ملکه تنها شد و گفت بهتر است که من هم به اتاقم بروم و رفت .پادشاه و هلیا و هلنا از اتاقشان بیرون آمدند ولی

ملکه در قصر نبود . انها به اتاق ملکه رفتند در زدند ولی کسی در را باز نکرد خودشان در اتاق ملکه را باز کردند اما در قفل بود بار دیگر هم باز کردند این بار در برایشان باز شد . انها ملکه را دیدند که مرده انها انقدر ناراحت شدند که اصلا گریه شان بند نمی آمد ملکه به مرگ طبیعی نمرده بود کسی او را کشته بود ولی هیچکس نمیدانست کی او را کشته است

روز ها گذشت اما انها باز هم نتوانستند مرگ مادرشان را فراموش کنند. هلنا خواهر بزرگ تر ،بسیار باهوش بود. با خود گفت :او چرا مرده است کسی در اتاق نبوده است که بخواهد او را بکشد و خود او هم به فکر ما بوده است و امکان ندارد خودکشی کرده باشد پس یعنی چه اتفاقی برای او افتاده است

تصمیم گرفت در اتاق مادرش برود و همه چی را بررسی کند ولی در اتاق قفل بود ،به پدرش گفت میشود در اتاق را باز کنی . پدر چون میدانست دخترش بزرگ است و می تواند از خودش محافظت کند در اتاق را برای او باز کرد

یکم ترسید و گفت :بهتر است در را باز بزارم ولی دید در قفل است دیگر از شدت ترس در را شکاند وبه سمت راه پله ها دوید یک دفعه دید

اتاق مادرش جلویش ظاهر شد هلنا انقدر تند دویده بود که داخل اتاق پرت شد هلنا سعي داشت آرام باشد ولی نمی‌توانست . او شیشه ای روی زمین دید که

مال گردنبند مادرش بود ترسید و گفت :یعنی چه بلایی سر مادرم آمده است ؟ یک دفعه به یاد آورد...

خب تست به پایان رسید ۱ -با من دوست میشی ۲-خب من دخترم اسمم هیلدا است و ۱۰ ساله هستم اگه میشه دوست دارم دوستم دختر باشه نه پسر ۳-بابای ۴- اگه از تست خوشت امد و دوست داشتی ممنون میشم نظر بدی