6 اسلاید صحیح/غلط توسط: bahar انتشار: 3 سال پیش 21 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
نادیا تو اخبار گفت امروز روز بزرگیه روزی که ما ابر قهرمان های پاریس یعنی دختر کفشدوزکی و گربه ی سیاه را برای اولین بار ملاقات کردیم ادامه خبر را از اِما همکارم از موزه ی لوور میشنوید و اما را وصل کرد اما گفت ممنونم نادیا امروز یک مجسمه برای تشکر از گربه ی سیاه و دختر کفشدوزکی هنرمند معروف پاریس کارل کودی«از خودم در آوردم فامیلی اش را کودی🤣»ساخته و به موزه آورد و اسم این اثر خیلی ارزش مند را مجسمه ی لیدی نوار گزاشت « وای🤭 شیب لیدی باگ و کت نوار را اسم مجسمه گذاشته» بعد گفت ادامه خبر از زبان شهردار بورژوا بعد شهردار گفت مردم پاریس، امروز روز ابر قهرمان هاست من تصمیم دارم که جشنی بر پا کنم تا هب ابر قهرمان ها نشون بدم شهردار بورژوا تا پستش را تحویل نداده فعالیت هاش را تعطیل نمیکنه بعد گفت من گربه ی سیاه و دختر کفشدوزکی را به این جشن دعوت میکنم امیدوارم که تشریف بیاورید
مراسم ساعت6 عصر بود برای همین رفتم تا 6 سه ساعت طراحی کنم لباس 567 را طراحی کردم مثل اون اولیه فرستادم برای خیاط بعد رفتم بیرون یکم با آدرین خوابیدیم😴💤💤 بعد که بیدار شدیم دیدیم ساعت یک ربع به 6 بعد آماده شدیم و تبدیل شدیم رفتیم به جشن که در هتل بورژوا بود😎 رفتیم تو جشن سالن رفت تو هوا همه خوشحال بودن که ما را میبینن بعد شهردار اومد و ازمون تشکر کرد که اومدیم بعد هم نادیا اومد گفت میشه 💫به چند سوال من پاسخ بدین همزبان با هم گفتیم اگه شخصی نباشه بله چرا که نه! 😉بعد گفت خیلی هم عالی بعد رفتیم رو استیج پخش شروع شد نادیا گفت بینندگان عزیز امشب یک مصاحبه ی اختصاصی با ابر قهرمان های شهرمون پاریس دختر کفشدوزکی و گربه ی سیاه ❤💓🖤 بعد گفت شما 4 ساله که شهر را نجات میدین البته بعضی مواقع از بقیه ی ابر قهرمان های شهر کمک میگیرین میشه توضیح بدید چطوری شما به ابر قهرمان ها اعتماد میکنید گفتیم :نادیا ما در زندگی عادی ابر قهرمان هارا زیر نظر داریم و خوب بعضی مواقع برای حفظ هویتمون مجبور میشیم که از بعضی ابر قهرمان ها مثل زنبور ملکه استقبال نکنیم ما معجزه گر زنبور را به کسه دیگه ای خواهیم داد و به کلویی یه معجزه گر جدید میدیم دیگه توضیح نمیدیم زیاد بعد نادیا گفت آهان باشه 👍 بعد گفت سوال دوم آیا شما باهم غیر از همکار زوج هم هستید ماهم گفتیم:بله هستیم هم در زندگی عادی هم در حالت ابر قهرمانی بعد نادیا گفت چه خوب بعد گفت هاکماث چی ؟ آیا اون با شما حرفی نزده گفتیم چرا زده ارباب شرارت هویت خودش را لو داد ولی نمیتونیم بگیم که کیه گفت بله متوجه و سوال آخر هم اینه که آقا شما بچه ای دارید یانه اگر دارین آقا اون هم ابر قهرمانه گفتیم نادیا اون یک سالش هنوز نشده ولی اگر بزرگ شد بچه ی کوامی هامون را بهش میدیم فقط باید بگم کوامی آهو مال بچمونه و دیگه نمیتونیم توضیح بدیم
گفت بله متوجم خیلی ازتون ممنونم که به سوالاتم پاسخ دادین ❤ و بعد رفت ما هم رفتیم به جشن برسیم وقت رقصیدن شد ما هم رقصیدیم بعد رقص یه کیک اوردن روی کیک عکس من و گربه ی سیاه بود و روش نوشته بود به افتخار شما ابر قهرمان ها❤🖤 کیک هم خوردیم بعد هم یکی یکی رفتن مهمان ها ماهم از آقای بورژوا تشکر کردیم و رفتیم عمارتمون کارین شام را حاضر کرده بود ما هم تبدیل به خودمون شدیم و شام خوردیم بعد هم رفتیم خوابیدیم😴😴............... 💤«دوستان میریم به2 ماه دیگه فردا تولد آدرین هست »از زبان مرینت چون فردا تولد آدرینه میخوام سوپرایز بشه برای همین زنگ زدم به دوستام نینو و آلیا، مکث و رز، جولیکا و مارک، کلویی، لوکا، کامیل، ونسا...،،،..... ووو...... و...... همشون گفتن میان برای فردا ساعت5 عصر، به کارین گفتم که بره خرید تزیینات ، یه سری هم خرید دیگه بکنه و بیاد اون که رفت من رفتم بغل مارین نشستم 🙌خداراشکر کردم که اون و آدرین را دارم اگر پدر و مادر ندارم حد اقل اینا جاشون را پر کردن بعد رفتم تو اشپزخونه تا یکم برای تیکی و مارسل کوکی و کروسان درست کنم یهو پلگ اومد گفت مرینت گفتم بله پلگ گفت مرینتمبشه برای من پنیر کنم برم سفارش بدین گفتم حتما پلگ و زنگ زدم به هتل بورژوا و درخواست دادم چون فقط اونجا داشتن اونا گفتن تا یک ساعت دیگه میارن گفتم ok و قط کردم دیدم یکی داره زنگ میزنه رفتم تو ایفون دیدم کارینه درو باز کردم کمکش کردم که خرید هارا بیاره تو بعد من بهش گفتم که چایی درست کنه و رفتم آدرین که خواب بود را بیدار کنم بعد که بیدار شد دیدم آلیا زنگ زد جواب دادم گفتم سلام گفت سلام گفتم چطوری گفت خوبم ممنون مرینت جواب آزمایشم اومد دوتا دخترن گفتم وای چه خوبببببب بعد قط کردم به آدرین گفتم اونم خوشحال شد رفتیم بیرون کارین چایی ریخته بود مارسل و تیکی اومدن کوکی هاشون و کروسان هاشون را خوردن و گفتن چایی نمیخوان و لی پلگ اومد چایی خورد که دیدم از نگههبانی زنگ زدن پنیر کممبر های پلگ رسیده گفتم بیارنش بلا اودن پلگ یکم پنیر خورد
بعد هم با تیکی رفتن تو اتاقشون ما هم یکم حرف زدیم خندیدیم که یهو آدرین گفت مرینت میای امروز بریم بیرون گفتم چراکه نه گفت خب بریم اماده شیم گفتم باشه بعد اماده شدیم و رفتیم با فراری آدرین که رنگش مشکی بود بیرون البته منم یه فراری دارم که رنگش سفیده هروقت من بخوام برم بیرون با اون میرم ولی من و آدرین بیشتر با ماشین آدرین میریم بیرون مثل الان اول رفتیم برج ایفل تو برج ایفل بودیم که یهو گوشیم زنگ زد منم بر داشتم گفتم سلام آلیا خوبی که یهو نینو جواب داد سلام مرینت خوبی آدرین خوبه میگم آلیا دردش گرفته اوردمش بیمارستان قراره تا 2 ساعت دیگه عملش کنند گفتم که بیای بیمارستان با آدرین گفتم باشه حتما نینو بعد قط کردم به آدرین گفتم نینو چی گفت بعد باهم رفتیم بیمارستان وقتی رفتیم تو بیمارستان نینو را دیدم ازش پرسیدم آلیا کجاس گفت تو اتاق عمله گفتم آهان بعد گفتم نینو اسم بچه هاتون را چی گذاشتین گفت آرین و آیدا گفتم خیلی قشنگه❤❤ بعد نشستیم رو صندلی یکم حرف زدیم سراینکه بچه مون مارین میتونه با آرین و آیدا هم بازی شه 💜 که یهو پرستار اومد گفت که همراه آلیا سزار دارن میارنش تو اتاق خصوصی که گفته بودین بعد نینو گفت باشه بعد باهم رفتیم تو اتاق الیا را آوردن یکم بعد تر آلیا بهوش اومد گفت به نینو نینو عزیزم آرین و آیدا کجان ❤🌹 که نینو گفت میارن شون یهو پرستار آوردشون مشخصات آرین:_موهای قهوه ای مثل آلیاو نینو _چشمهای قهوه ای مثل آلیا و نینو _فرم صورت هم به آلیا رفته مشخصات آیدا:موهای مشکی مثل مادر نینو _چشمهای قهوه ای مثل آلیاو نینو _فرم صورتش هم به نینو رفته
«دوستان میریم به4 سال دیگه 🥰 بچه مرینت و آدرین 4 سال و2 ماهشه و بچه ها آلیا و نینو هم چهارسال شونه امروز تولد بچه های آلیا و نینو هست که دوستاشون از جمله آدرین و مرینت به مهمونی شون دعوتن »از زبان مرینت:تولد بچه ها آلیا و نینو امروزه برای همین من و آدرین ومارین رفتیم برای تولدشون کادو بخریم رفتیم تو اسباب بازی فروشی یه ماشین و ابزار مکانیکی برای آرین و یه عروسک و لوازم دکتر بازی برای آیدا خریدیم و رفتیم دوتا باکس هم خریدیم و گذاشتیم توش بعد رفتیم عمارت مون مارین گفت مامان، گفتم بله پسرم گفت مامان فکر میکنی دختر کفشدوزکی و گربه ی سیاه کجان کین!؟« نکته:مارین هویتشون را نمیدونه و ازش قایم کردن »گفتم ام نمیدونم شاید در نزدیکی ما و در مورد اینکه کین نمیدونم کسی نمیدونه اونا کین بعد بوسش کردم و گفتم برای جشن تولد آیداو آرین یه لباس برات طراحی کردم تو کمدته بگو کارین کمکت کنه بپوشی گفت چشم 💕 بعد رفتم پیش آدرین دیدم داره عکسای کاگامی را نگاه میکنه بهش گفتم آدرین کاگامی کجاس نمیدونی گفت نه گفتم دلت برات تنگ شده به عنوان دوست گفت اره گفتم میخوای یه زنگ بهش بزنیم گفت اره گفتم باش بزار گوشیم بیارم...... گوشیمو آوردم بهش زنگ زدم........ از زبان کاگامی : تو مراسم 40 مادرم بودم تو فکر بودم که از این به بعد کسی را ندارم بیکس شدم البته لوکا هست ولی لوکا که برای کنسرت پدرش رفته برای یک سال کانادا 😭 که دیدم گوشیم زنگ زد جواب دادم «مرینت💗، کاگامی💖»💗 سلام، 💖سلام خوبی مرینت 🥺😞😔😢، 💗کاگامی چیشده به من بگو 😟،💖 مادرم مرینت مادرم😢😫😭😭😭😭😭😫😭،💗 مادرت چی کاگامی چیشده بگو، 💖 مادرم از سکته مغزی فوت شدن مرینت امروز چهلمه 🥺😢😣😖😭، 💗 چی؟ 🥺😢😔😫😩 کاگامی خیلی متاسفم خودت رحمتشون کنه 😢،💖 ممنون من بعد چهلم میام پاریس ولی نمیدونم خونه را چیکار کنم 😔،💗 کاگامی جون بیا خونه ما عزیزم نمیزارم خونه بگیری چیزی که هست تو این عمارت اتاق میگم یه اتاق بزرگ کارین برات آماده کنه، 💖 باشه مرینت خانم
بعد قط کردم به آدرین گفتم اونم ناراحت شد بعد رفتیم ناهار خوردیم چون ظهر بود بعد هم یکم خوابیدیم بعد پاشدیم من وآدرین رفتیم حمام ابعد هم رفتیم جشن تولد آیداو آرین کادوها رادادیم یکم رقصیدیم که یهو دوستان میریم برای چالش :داستانمو دوست داری؟ 💗💖
6 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
عالی بو تمام داستان هات رو خوندم آجی فالویی