تقدیم به شما
مرینت : در دانشکده بودم ته کلاس نشستم و ناراحت بودم که ناگهان مدیر دانشکده آمد و گفت : بچه ها به مناسبت روز تاریخ پاریس امروز قراره برید موزه همه خوش حالی کردند اما من نه آلیا انگار که من را زیر نظر داشت وقتی داشتیم راه می افتادیم به سمت موزه در اتوبوس آمد کنارم نشست و گفت : تو چته دختر بابا ۵ ساله که افسرده ای بابا بس کن هنوز که آدرین با کاگامی ازدواج که نکرده پس تو هنوز وقت داری و..........
من دیگر هیچ چیز نشنیدم چون آلیا نمیدونست تو بدن من چه می گذشت
11 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
8 لایک
😁😅
اما اسم واقعیم النا هست 😘
فاطمه رو همینجوری نوشتم😅😅😅
آهان
من دخترم♥️
میدونم از اسمت خوندم
ممنون ♥️
فقط
میتونم بپرسم دختری یا پسر؟؟
اره حتما پسرم
زود باششششش ادامش رو بنویس❤️
حتما