ماجراجویی در پاریس فصل ۴ قسمت ۳ : سر گروه

مرینت خوابیدم و روز بعد بیدار شدم خدا را شکر امروز دانشگاه نداشتیم حال و حوصله ای دیگه برام نمانده بود ناگهان هاک ماث یک نفر را شرور کرد یک آه بلندی کشیدم و او را لعنت کردم و بعد تبدیل شدم شروره واقعا خیلی قوی بود نزدیک بود شکست بخورم که کت رسید و گفت : سلام بانوی من اوه ببخشید دیر کردم من هم به او گفتم : حالا که اومدی میشه بپرسم نقشت چیه ؟؟؟؟؟ تماشاگری یا ابر قهرمان ؟؟؟؟؟

بعد کت گفت : اوه بله و بعد آمد به من کمک کند غافل از اینکه هاک ماث داشت نقشه ی دیگری می ریخت

در همان لحظه : هاک ماث : هاهاهاها حداقل ۱ ساعت زمان می بره تا لیدی باگ با آن پیشی آن شرور را شکست بدهند ناتالی آن ها را بیاور ناتالی گفت : بله قربان و سه نفر را آورد که سرشان را با کیسه سیاه پوشانده بودند هاک ماث رو به آن سه نفر گفت خود تان را فقط با اسم معرفی کنید البته من میدونم که هستید ولی می خواهم آن دو نفر دیگر بفهمند کی هستید

اولی که خیلی ترسیده بود گفت : کلویی دومی گفت : لایلا سومی هم گفت : من از تو نمی ترسم و نمی خواهم اسمم را به توی ضعیف بدم که حتا نتوانسته یک بار پیروز شود و نقشه هایش لای جرز دیوار هم نمی خورد هاک ماث گفت هر طور میلته ناتالی ایشون را ببر زندان تا وقتی که به بقیه بگه که هستند بقیه را هم چشم هایشان را باز کن

وقتی لایلا و کلویی چشم هایشان باز شد به هاک ماث نگاه کردند هاک ماث گفت از این به بعد ما یک گروه هستیم و من سر گروه شما هستم حالا سوالی دارید؟؟؟؟؟ لایلا دستش را برد بالا هاک ماث به او نگاه کرد و منتظر سوال او ماند او پرسید ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

لایلا پرسید که : درسته شما اصلا سرور من ولی من یا کلویی نباید بدونیم سرورمون یا سر گروهمون یا اصلا هر چیزی نباید هویتش را بدانیم ؟؟؟؟؟؟ هاک ماث خندید و تبدیل شد کلویی و لایلا داشتند شاخ در می آوردند امکان نداشت گابریل پدر آدرین هاک ماث باشد دهان شان کمی باز ماند

هاک ماث ادامه داد : آن پسر درست میگوید کلویی پرسید : پسر ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ هاک ماث گفت : اوه بله پسر ولی من نقشه ای کشیدم که این تیر آخر من است اگر برنده شدم که هیچاگر نشدم دیگر نمی تونم ادامه بدم اسم نقشه نقشه Z-1 است و نقشه این است که ............

لیدی باگ بالاخره با کت نوار توانست آن شرور را شکست بده بعد خیلی خسته شد و تبدیل شد و از بقیه تعطیلی اش لذت برد اما لذت که نمیشه گفت مرینت بدون آدرین دیگر هیچ لذتی برایش جالب نبود

در همان لحظه کلویی و لایلا اولش ترسیده بودند ولی الان یک خنده ای خبیثانه روی لب های آن دو نشسته بود کلویی و لایلا زیر لب گفتن : کار لیدی باگ بزودی تمامه و بعد هر دو همراه با هاکماث قهقه ای زدند : هاهاهاهاهاهاها

ممنون دوستان نظر بدین جان هر کسی دوست دارین نظر بدین

ممنون نظر باز فراموش نشه و در ضمن آدم خوبی باشید