
خب خب ببخشید دیر شد بفرمایید پارت۴
آنچه گذشت... ارجن کیفمو گرفت و جورنال ۳ رو برداشت.داشت همه صفحه رو میدید ترسیدم اون کتاب خیلی خطرناکه سعی کردم بگیرم ولی توماس نذاشت.ارجن:دیپر..این ها همش خرافاته تو اینا رو باور میکنی😐. رسید به احضار بیل ورد رو خوند یهو همه جا آهسته شد!!یهو از دستم آتیش زرد اومد بیرون(رومئو:وقتی بیل معامله میکنه رو یادتونه؟ اونجوری ولی آتیش زرد) از دستم یه دفعه ای چند تا نور اومد و خورد به اونور اینور دست خودم نبود بعد چند لحظه همه چی عادی شد...یعنی چه اتفاقی داره میفته؟؟؟؟

میبل:بله؟.دیپر:برو تفنگ رو بیار😑.ارجن و توماس:هن؟؟😳.میبل:برادر شَفت زیاده روی نیست؟.دیپر:احتیاط شرط عقله.میبل:دیپرر😐.میبل:باشه باشه 😑پس باهاشون چکار کنیم؟. میبل:نمیدونم ولی الان تو خطرن...دیپر:بزار تو خطر بمونن اصلا عروسک بیل شن😑.توماس:جان؟!.دیپر:بادمجان... ارجن:وایسین یکی مثل آدم توضیح بده اون چی بود؟؟؟...توخطر چی هستیم؟؟؟....بیل کیه؟؟؟؟.توماس هم تایید کرد و من الان باید چیکار کنم؟؟؟.دیپر:عقل شما نمیرسه..تمواس یقه منو گرفت میخاست بزنه که ارین اومد:هی توماس داری چیکار میکنی؟؟😧.ارجن:توماس بس کننن!!!توماس ولم کرد وای خیلی ازش بدم میاد.توماس:ولی باید توضی...نزاشتم حرفشو بزنه که حافظه شون رو پاک کردم(رومئو:اونو از کجا اوردی؟؟؟دیپر:تو کیفم بود.رومئو:فورد؟!. فورد:بله؟. رومئو:اینو چرا دادی به دیپر باید داستان یه جور دیگه میبود خراب کردیی!!!. فورد:ببخشیددد!!!. دیپر:بابا داستانو ادامه بده. رومئو:باشه....) آرین با ترس گفت:ب..با دا....داداش ...م...من....چی....چیکار.....کر...دی؟؟😟.

میبل:بله؟.دیپر:برو تفنگ رو بیار😑.ارجن و توماس:هن؟؟😳.میبل:برادر شَفت زیاده روی نیست؟.دیپر:احتیاط شرط عقله.میبل:دیپرر😐.میبل:باشه باشه 😑پس باهاشون چکار کنیم؟. میبل:نمیدونم ولی الان تو خطرن...دیپر:بزار تو خطر بمونن اصلا عروسک بیل شن😑.توماس:جان؟!.دیپر:بادمجان... ارجن:وایسین یکی مثل آدم توضیح بده اون چی بود؟؟؟...توخطر چی هستیم؟؟؟....بیل کیه؟؟؟؟.توماس هم تایید کرد و من الان باید چیکار کنم؟؟؟.دیپر:عقل شما نمیرسه..تمواس یقه منو گرفت میخاست بزنه که ارین اومد:هی توماس داری چیکار میکنی؟؟😧.ارجن:توماس بس کننن!!!توماس ولم کرد وای خیلی ازش بدم میاد.توماس:ولی باید توضی...نزاشتم حرفشو بزنه که حافظه شون رو پاک کردم(رومئو:اونو از کجا اوردی؟؟؟دیپر:تو کیفم بود.رومئو:فورد؟!. فورد:بله؟. رومئو:اینو چرا دادی به دیپر باید داستان یه جور دیگه میبود خراب کردیی!!!. فورد:ببخشیددد!!!. دیپر:بابا داستانو ادامه بده. رومئو:باشه....) آرین با ترس گفت:ب..با دا....داداش ...م...من....چی....چیکار.....کر...دی؟؟😟.

اون چش شده قبلا خیلی ترسو بود برای همین رفتم مستقیم ازش پرسیدم:هی دیپر؟. دیپر:بله؟. توماس:تابستون کجا بودی؟؟. اولش جا خورد خیلی استرس گرفت یعنی واقعا کجا بود با استرس گفت:چطور مگه..و بعد خنده عصبی کرد توماس:هیچی فقط تغییر کردی... دیپر:"خب معلومه وقتی با هیولا ها روبه رو شی و کلی ماجرا داشته باشی تغییر میکنی" . دیپر سکوت کرده بود با عصبانیت گفتم:حرف بزن! دیپر:رفتم یه مسافرت....بیخیال شدم و نشستم رو نیمکت. دیپر:"اون یعنی چیزی فهمیده؟خدایا!!" ...ناشناس* خب همچی طبق نقشه پیش رفته درخت کاج بزودی میبینمت 😈.

بچه ها همینجا وایسید و حدستون رو راجب ناشناس کامنت کن!!😊

دیپر* چرا همچین سوالی پرسید؟! اصلا میبل کجاست؟! از کلاس رفتم بیرون نه اینکه خیلی از توماس خوشم میاد! دنبال میبل رفتم بعد کلی گشتن پیدا کردمش اونم کنار کی؟ دیپر:سلام میبل کجا بودی کلی دنبالت گشتم؟. میبل:داشتم با آرین بازی میکردم مگه نه آرین؟. آرین:آ..آره. دیپر:باشه؟...میبل باید باهم حرف بزنیم.. میبل:در مورد چی؟. دست میبل گرفتم و رفتم یجای خلوت. دیپر:در مود آرین!.

چن ساعت بعد* ....:چرا بیدار نمیشه؟. چشام رو کم کم باز کردم یه نفر رو دیدم خیلی تار بود تشخیص ندادم کیه ....:بلاخره بیدار شدی.دیپر: تو..کی ....هس....تی؟. ...:خاک تو سر حافظت کنم...
همینجا کات میکنم تا پارت بعدی بای🙂❤
برو نتیجه
......
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بید !
اون شخص هم بیل بود😐
ممنون💛 شاید.....
خب واقعا عالی بود:)💓
مرسییی
عااااللللییی💙💙
ممنون💕