
امیدوارم از پارت اول خوشتون بیاد🙂
توضیحات: خب اینجا هری با جینی ازدواج کرده و رون هم با هرمیون و بچه هاشون میخوان برن هاگوارتز اسم بچه های هری و جینی هانا و هیلی دوتاشون دخترن و بچه های رون و هرمیون هم ابونی و امیلی اونا هم دوتاشون دخترن ولی یک مشکلی هست هانا که از همشون بزرگتر بوده و قبلا به هاگوارتز رفته توی هاگوارتز ناپدید شده بوده و هیچکس نمیدونه چرا حالا زمانش رسیده که هیلی و ابونی و امیلی برن هاگوارتز هیلی و ابونی و امیلی اندازه همن ولی امیلی پنج ماه از ابونی(خواهرش) بزرگتره ولی تقریبا اندازه همن خب بریم برای شروع داستان
هیلی: ماماننننن باباااااا من نمیرم هاگوارتز خواهرم اونجا کشته شده اگه ما رو هم بکشن چیییی؟؟؟؟.... جینی: دخترخانوم نمیخواد نگران باشی هاگوارتز جای امنیه.... هیلی: ولی مامان.... باوشه ولی اگه چیزیم شد تقصیر شماست.... از اون طرف ابونی و امیلی خوشحال بودن که میخوان برن هاگوارتز و هیلی با حسرت بهشون نگاه میکرد
ابونی: امیلی امیلی بیا قطار سه دقیقه دیگه حرکت میکنه... هیلی تو هم بیا... هیلی و ابونی و امیلی سوار قطار شدن... جینی: مواظب خودتون باشین خداحافظ.... جینی وقتی قطار حرکت کرد اهسته به هری گفت: مطمئنی چیزی نمیشه؟ هانا پارسال توی مدرسه ناپدید شده و بهمون گفتن کشته شده اگه هیلی هم ناپدید بشه چی؟... هری: جینی چیزی نمیشه نترس هاگوارتز امنه... هرمیون: ولی هری موضوع جدیه ها.... رون: ای بابا همسر جان هاگوارتز امنه... هرمیون: چند بار بهت گفتم بهم نگو همسر جاننننن... رون: خب همسرمی دیگه... باوشه بابا... بیاین بریم مردم زل زدن بهمون
توی قطار🍫هیلی: بچه ها من استرس دارم... ابونی: مثلا استرس چی؟ داریم میریم هاگوارتز بابا خوشحال باش... امیلی: منظورت قضیه خواهرته؟... هیلی: اره میترسم من رو هم مورد حمله قرار بدن... ابونی: هاگوارتز امنه هیچکس بهمون حمله نمی... هیلی: ولی به خواهرم که حمله کردن... ابونی: خب اون... باشه بابا حالا این فکرا رو ول کن به نظرت توی چه گروهی میوفتیم؟؟... هیلی: خواهر من... راستش... من اصلا نمیدونم خواهرم توی چه گروهی بوده... ولی من گریفیندور و ریونکلا رو دوست دارم.... ابونی: منم یا ریونکلا یا گریفیندور... امیلی: خب معلومه منم همینطور اگه اسلیترین بیوفتم یک راست بر میگردم خونه
هاگوارتز🍓هاگرید: بیاین سال اولیا از این ور... هیلی: اون هاگریده؟... ابونی: از هیکلش کاملا مشخصه... هاگرید: هی تو هیلی هستی؟ لابد تو هم ابونی هستی و تو هم امیلی... ابونی: ما رو از کجا میشناسی دقیقا؟... هاگرید: عه خب معلومه هانا بهم گفت دیگه... هیلی: هاگرید تو میدونی چه بلایی سر خواهرم اومد؟... هاگرید: راستش چند بار سعی کردم از پروفسور مک گونگال بپرسم ولی گفت خودشم درست نمیدونه فقط میدونه که غیب شده.... هیلی: اها ممنونم... هاگرید: خب سال اولیا راه بیوفتین الان مراسم شروع میشه...
گروهبندی🎩پروفسور مک گونگال ندیر مدرسه بود و موقع گروهبندی خودش گروه بندی میکرد... مک گونگال: رز مالفوی... کلاه: اممممم... خب... همینه.... اسلیترین!... میز اسلیترین برای رز دست زدن و رز با صورت سرخ رفت سر میز اسلیترین... مک گونکال: هیلی پاتر!... هیلی با استرس نشست روی صندلی... کلاه: اوممم... انتخاب سخته... اهان... ریونکلا!!!!... هیلی ارام شد و رفت به سمت میز ریونکلا... مک گونگال: ابونی ویزلی... ابونی نشست روی صندلی و در دل گفت: تروخدا یا گریفیندور یا ریونکلا... کلاه: خب... ریونکلا!!!!... ابونی خوشحال شد و رفت پیش هیلی که برای اون دست میزد نشست... هیلی: خداکنه امیلی هم بیاد ریونکلا... ابونی: اره خیلی خوب میشه... مک گونگال: امیلی ویزلی... کلاه: خب دوست داری بری اسلیترین؟... امیلی: نه اسلیترین نه نههههه... کلاه: ریونکلا!!!! امیلی با خیال راحت پیش خواهرش و هیلی نشست....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سوال داشتم چجوری ۵ ماه بزرگتره مگه طول بارداری ۹ ماه نیست؟😐
نایسسسش
♥♥♥
خیلی دست به قلمت خوبه اجی💖
وای مرسییییی😍
🔮🎶
عالی بود آجی میشی؟❤️🐾
_جنی
مرسی
حتما😉هرمیون ۱۲
زیادی برای اینکه دخترشون غیب شده یا مرده طبیعی نیستن؟
سعی میکنن طبیعی جلوه بدن که هیلی ناراحت نشه
واقعااااااا محشر بودددددددد😘😍😍😍😍😍😍😍
مرسیییی😘😍
بنویس پارت بعد رووووو خواهش میکنم
باشه خوشحالم که خوشت اومده🙂😉
ا نـیـو♡
منیونجییسولوییستـجدیدم♤
بـفـناممیگـم𝐀𝐧𝐠𝐞𝐥!•-•
----------------------------------------
"'𝐂𝐚𝐧 𝐲𝐨𝐮 𝐛𝐞 𝐚𝐧 𝐚𝐧𝐠𝐞𝐥?'"
----------------------------------------
”اگـازتـبـلیغبـدتـمیادپـاکـکـنولیهیتـندهچوناصلاکـارقشنگـینیس!‟
اشکال نداده
(: