5 اسلاید صحیح/غلط توسط: نویسنده انتشار: 3 سال پیش 452 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر تورو خدا منتشر کن ، من خودمم ناظرم ، شاید یه بار یکی از تستاتو من منتشر کرده باشم ، لطفا لطفاا منتشر کن بچه ها ببخشید دیر شد ، ایمیلم یادم رفته بود نتونستم وارد سایت بشم و بنویسم
یه روز به گوشیم یه پیام اومد ، رفتم بازش کردم و جواب دادم ( پیام )
نمیدونم رییس برای چی بهم گفت برم به اون آدرس ولی خب اون رییسه و به نظرم بهتره بعد از چند روز بلاخره با یکی حرف بزنم * فردا ساعت 5و نیم دقیقه * رفتم و یه لباس سیاه برداشتم ، ولی با خودم گفتم من دارم میرم با رییس حرف بزنم پس بهتره لباسم کاملا سیاه نباشه ، خب پس برداشتم یه لباس خوب پوشیدم ( عکس لباس ) رفتم پایین و سوار تاکسی شدم و رفتم ، رسیدم به یه کافه تقریبا 10 دقیقه مونده به 6 بود رفتم داخل کافه یه پسر مو طلایی نشسته بود ، دقت کردم آقای آگرست بود ، رفتم و نشستم آدرین : سلام مرینت : س..سلام آدرین : چی میخوری مری : یه قهوه و کیک - رو به گارسون کرد و گفت 1 قهوه ، 1 نسکافه و 2 تا کیک شکلاتی لطفا گارسون : چشم آدرین : خب مرینت ، میخواستم راجب یه چیزی باهات صحبت کنم ، چند وقت هستش که انگار ناراحتی و یه جورایی تو خودتی ، اگه مشکلی هست میتونی به من بگی - و دستامو تو دستاش گرفت ( نویسنده : اوو عزیزم چقد رمانتیک ) مری : خب .. خب راستش نمیخوام بهتون بگم ، ممکنه ناراحت بشید و من اصلا دوست ندارم کسی رو ناراحت کنم آدرین : نگران من نباش ، به هر حال هر جور خودت دوست داری ، فقط بدون هر وقت مشکلی داشتی من در خدمتم ( نویسنده : من دارم از این همه رمانتیکی غش میکنم ) گارسون اومد و سفارش ها رو آورد ، در حال خوردن بودم و به حرف های آقای آگرست فکر میکردم ، یعنی باید بهش میگفتم ؟ درحال خوردن بودم که تصمیم گرفتم بگم ، کیک توی دهنمو قورت دادم و گفتم : خب راستش همون روزی که شما اومده بودید خونه ی ما و صبح من با شما اومدم شرکت بهمون خبر دادن که پدر و مادرم هردو ف.و.ت کردن و منو مارتین هردو از شدت ناراحی 3 روزه که با هم حرف نزدیم و حتی من با هیچ کس حرف نزدم ، تا الان که شما منو دعوت کردید ، ببخشید اگه ناراحتتون کردم ، با اجازه تون من ، من میرم - کیفمو برداشتم و رفتم بیرون
از توی کافه رفتم بیرون ، م.ر.گ پدر و مادرم منو از یه دختر مغرور به یه دختر شکننده تبدیل کرده بود ، وافعا نمیدونستم باید چیکار کنم ، خسته بودم از همه چی خسته بودم ، آقای آگرست از شنیدن حرفم تعجب کرد ، یعنی مارتین به اون نگفته بود ، اونکه بهترین دوستش بود ! شروع کردم توی پیاده رو قدم زدن ، آرومم میکرد ولی نه به اندازه کافی ، نمیدونم باید چیکار کنم که حالم بهتر بشه ، دستمو به گونه هام زدم خیس بود ، گریم گرفته بود اما نفهمیده بودم ، داشتم برای خودم راه میرفتم و گریه میکردم ، که یکی دستمو گرفت منو کشوند سمت خودش و منو ب.غ.ل کرد ، نمیدونستم صاحب اون آ.غ.و.ش کیه ، ولی دلم می خواست اونجا بمونم، حس میکردم قبلا اون آ.غ.و.ش رو حس کردم ولی نمیدونستم کی و کجا ، صاحب اون آ.غ.و.ش دستشو رو سرم کشید و گفت : نگران نباش مرینت من اینجام - با صداش به خودم اومدم و از ب.غ.ل.ش اومدم بیرون با دستاش اشکامو پاک کرد ، صاحب اون ب.غ.ل آدرین بود آدرین : دنبالم بیا - دنبالش رفتم ، به یه ماشین رسیدیم ، در ماشین رو باز کرد و بهم گفت بشینم ، منم نشستم ، خودشم رفت نشست ، از جعبه دستمال کاغذی یه دستمال کاغذی بهم داد ، منم دستمال رو گرفتم و اشکامو پاک کردم ، ولی هنوزم گریه میکردم ، دستم خودم نبود ( نویسنده : وای چقد گریه میکنیی آدرین : هیس ، خب بزار گریه کنه خالی شه نویسنده : این بچه 3 روزه گریه میکنه یعنی تا الان خالی نشده 😑 ) آدرین : حالت خوبه ؟ مری: ر....راستش ن...نه
سعی کردم خودمو آروم کنم ، ولی نشد ، یه نفس عمیق کشیدم ، ماشین وایساد با دستمال کاغذی اشکمو پاک کردم و از ماشین پیاده شدم ، آقای آگرست هم پیاده شد ، روبه روی شهر بازی بودیم آدرین : بیا بریم مری: شهر بازی ؟ آدرین : اوهوم مری: باشه آدرین : اول کدومو بریم ؟ مری : چرخ و فلک چطوره ؟ ادرین : عالیه! - رفتیم و سوار شدیم من نشستم ، آقای آگرست هم جلوم ، چرخ فلکش تقریبا تند بود و من خیلی دوست داشتم ، آقا ی آگرست داشت به منظره نگاه میکرد ، منم تصمیم گرفتم این کارو کنم ، پیاده شدیم ، داشتم فکر میکردم که چی سوار شیم آدرین : نظرت در باره ی اون چیه ؟ مری: عالیه ( از این چیز ها بود که میرفت بالا و با یه سرعت چی چی میاد پایین ، اسمش یادم نیس ، همونا که توش سکته میکنی ) رفتیم سوار شدیم ، اول رفتیم بالا و بعد با سرعت مثل چی اومدیم پایین و خلاصه صد تا چیز دیگه هم سوار شدیم ، از شهر بازی بیرون اومدیم ، این بیرون اومدن و کار ها خیلی خیلی حالم رو خوب کرده بود تصمیم گرفتم بگم : ممنون آدرین : برا چی ؟ مری : همه چی آدرین : خواهش میکنم ، کاری که نکردم مری: با اجازه تون من دیگه برم خونه ، احتمالا مارتین منتظرمه آدرین : نچ نیس مرینت : بله ؟؟ آدرین : بهش گفتم همراه منی و امشب دیر میری خونه مری : 😑 اما.... آدرین : اما نداره همین که گفتم مری : 😑
مری : باشه آدرین : سوار شو مری: ب..باشه از زبان ادرین : مری سوار ماشین شد و دوتایی به سمت سینما حرکت کردیم ، توی راه یکدفعه بارون گرفت ، قطرات زیبای بارون مثل الماس های کوچک و زیبایی رو ی شیشه ی ماشین میغلتیدن و حس خاصی رو به آدم میدادن ، یک لبخند کوچیکی روی لبم بود ، به مرینت نگاه کردم ، به بارون خیره شده بود ، صورتش زیباش رو به صورت نیمرخ میدیدم ، در هر صورت قشنگ بود ، کنار یک پارک وایسادم و از ماشین پیاده شدم آدرین : من برای 2 دقیقه میرم و میام مری: باشه ، از ماشین بیرون رفتم ، قطرات بارون روی پوستم میخورد و باد از توی موهام رد میشد ، حس خوبی داشتم ، رفتم و 2 تا هات چاکلت گرفتم و به سمت ماشین حرکت کردم ، کسی توی ماشین نبود ، مرینت غیبش زده بود ، به اطراف ماشین نگاه کردم ، هیچ کس نبود ، یکدفعه حس کردم یه چیزی اومد روی شونه ام و یه صدایی بهم گفت : آقای آگرست ، برگشتم به سمت صدا ، مرینت بود که دستش رو روی شونه ام گذاشته بود آدرین : جونم مری : ؟ آدرین : یعنی چیز ، بله مری: ببخشید رفتم ، دلم نیومد بارون رو از دست بدم آدرین : مشکلی نداره ، راستی بهم بگو آدرین مری: ب....باشه ادرین : میخوری ؟ ( نویسنده : منم هات چاکلت میخوام خواننده ها ی داستان : ما هم میخوایم آدرین : نچ نویسنده : چرا ؟ آدرین : چون این برای مری جونه نویسند : 😑 خاننده ها : 😑) مری : اوهوم ، * بعد از خوردن هات چاکلت * آدرین : بریم به سمت سینما - رفتم سمت ماشین که مرینت گفت : میشه پیاده بریم ؟ آدرین : چ، چی مری : تا سینما راه زیادی نیست ، اگر شما هم بخواید با خودم گفتم شاید بتونیم پیاده روی کنیم آدرین : او ، اره حتما ، هرچی شما بگی😍 ( نویسنده : هرچی اون بگه ؟ ، آدرین : آره😍 نویسنده : 😑😑 آدری پاک ع.ا.ش.ق شدی رف)
5 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
21 لایک
عالییی
عالیه
تنکس :>
سلام اجی ببخشید که دیر اومدم آخه تو تعطیلات نوروز بودم خیلی عالیییییییییی بود عالیییییییییییییییییی🤩🤩😘😘😍😍🤩😘😘🤩😍😍🤩😘
خواهش میکنم عاجی ممنونننننننننننننننننننن
عالی بود💕
تنکس🌸
تا به 70 بازدید نرسه پارت نمیدم
عالیییییییییییی
ممنونننننننن💕
عالیییییییییی
تنکس💕
عالی پارت بعدی🥺 بزار زودی 😊🌸
چشم ، این یکی رو حتما تا جاییکه بتونم زود میزارم💕
حرف نداشت😁❤👌🏼
ممنونممم💕
عالی
ممنون