❤لیدی باگ و کت نوار❤۱۶❤

سلام برو بعدی

مرینت: اوه اوه امروز عجب روز سختی بود تیکی: آره خیلی خسته شدم حالا اینا رو ولش کن کت نوار رو امتحان کردی؟ مرینت: ام... خب....امروز بخاطر من چاقو خورد تیکی: خب الان نظرت چیه؟ مرینت: نمیدونم الان خستم بگیر بخواب فردا با نادیا مصاحبه دارم شب بخیر تیکی تیکی: شب بخیر مرینت (نکته: فردا صبح شد و الان کت نوار و لیدی باگ داخل استدیو جلوی نادیا هستن) نادیا: گیج نشید این فقط اخباره امروز میخوایم با ابر قهرمان های شهر مصاحبه کنیم خب بیاید شروع کنیم سوال اول: آیا شما در در حالت عادی کسی رو د.و.س.ت دارید؟ کت نوار: (تو ذهنش من که جواب لیدی باگ رو میدونم) نه لیدی باگ: نه (کت نوار خیلی خوشحال شد) خب سوال دوم: از شغلتون که ابر قهرمانی راضی هستین؟ کت نوار: بلهه لیدی باگ: بلهه سوال سوم: پدر و مادرتون زنده هستن؟ لیدی باگ: بله خداروشکر کت نوار: نادیا میشه یه سوال دیگه بپرسی؟ نادیا: خب باشه و سوال چهارم: آیا از این مصاحبه راضی بودید؟ کت نوار: بله لیدی باگ: بله نادیا: خب خب اینم از مصاحبه امروز ممنونم خدانگهدار

(نکته: لیدی باگ و کت نوار اومدن بیرون) لیدی باگ: چرا به یکی از سوال هایی که نادیا پرسید جواب ندادی؟ کت نوار: خب ... میدونی .... من تو بچگیم مامانم رو از دست دادم لیدی باگ: آخی من متاسفم ناراحت شدی؟ کت نوار: نه بابا من وقتی تو رو میبینم یاد اون میوفتم برای همین دوست دارم ابرقهرمان بازی در بیارم و بابام هم اصلا بهم اهمیت نمیده خب دیگه بسه مطمئنام که اگه الان برم خونه بابام کلمو میکنه لیدی باگ: فردا کیریسمسه ساعت ۷ بیا رو برج ایفل کت نوار: چشم بانوی من

(نکته: رفتن خونه هاشون) مرینت: آخ چه خوش گذشت اما دلم به حال کت نوار سوخت بیچاره از بچگی مادر نداشته تیکی: آره که یهووو بانیکس اومد و گفت: سلام کفشدوزک کوچولو مرینت: تو اینجا چیکار میکنی؟ چی شده؟ بانیکس: ببین فردا اگه کت نوار ازت خواست هویتت رو بدونه بهش بگو الان دیگه هیچ مشکلی پیش نمیاد (نکته: الان از اون زمان ۱ ماه گذشت و میتونن هویت های همو بدونن) مرینت: واقعاً؟ بانیکس: آره و رفت مرینت: آخجوون تیکی: خوشحالی دیگه بسه (نکته: الان ساعت ۴ هست) تیکی: میخواهی برای کت نوار چی عیدی ببری؟ مرینت: اا راست میگی براش یه کلاه با طرح پنجه درست میکنم تیکی: عالییه (نکته: الان بریم پیش آدرین) پلگ: میخواهی براش چی ببری فردا؟ آدرین: ام نمیدونم بنظرت براش چی بگیرم؟ پلگ: پنیر کممبر آدرین: اه حالم بهم خورد اصلا میرم بگردم (پلگ پنجه ها بیرون) پلگ: نهه کت نوار: براش یه دستبند و یه عطر میگیرم با یه شاخه گل (نکته: مرینت کلاه رو درست کرد و الان ساعت ۱۱ شب است) مرینت: آی چقدره خسته شدم تیکی: چقدر این کلاه قشنگ شد حالا بگیریم بخوابیم شب بخیر مرینت: شب بخیر

(نکته: فردا شد الان ساعت ۶:۴۵ دقیقس) مرینت: الان وقتشه تیکی: موفق باشی (تیکی خال ها روشن) آدرین: پلگ بزن بریم (پنجه ها بیرون) لیدی باگ: سلام پیشی کت نوار: سلام بانوی من خوبی؟ لیدی باگ: عالی ام تو خوبی؟ کت نوار: عالی عالی سال نو مبارک لیدی باگ: سال نوی تو هم مبارک بیا اینم عیدیت از طرف من (نکته: بچه ها همزمان کادو هاشون رو باز کردن) کت نوار: اوه چه خوشگله ممنونم بانوی من لیدی باگ: خواهش میکنم کادوی تو هم خوشگله دستت درد نکنه کت نوار: خواهش کت نوار: میشه بگی کی هستی؟ لطفاا لیدی باگ: خب باشه کت نوار: واقعاً؟ لیدی باگ: آره (خال ها خاموش) کت نوار: اممم......😨 مرینت تو لیدی باگ بودی؟ مرینت: بلهه حالا تو کی هستی؟ کت نوار: (پنجه ها داخل) مرینت:😨 ام تو آدرین کت نوار بودی؟ آدرین: بلهه (خب اون شب هم به خوبی و خوشی تموم شد و فردا شد) سابین: مرینت بدو یکی از همکلاسی هات جلو در منتظرته میخواد باهات بره مدرسه مرینت: چشم مامان اون کیه؟ سابین: اون آدرینه مرینت: چیی سابین: بدو مدرست دیر شد ها مرینت: چشم مامان مرینت: سلام آدرین آدرین: سلام سوار شو بریم مرینت: باشه (رفتن مدرسه و امروز آدرین پیش مرینت نشست و فیلیکس اومد تو کلاس و فهمید مرینت و آدرین همو د.و.س.ت دارن و خواست آدرین رو اذیت کنه و زنگ تفریح رفت پیش مرینت و یه دستش رو سمت چپ و یه دستش رو سمت راستش گرفت و نذاشت فرار کنه و گفت من ازت خ.و.ش.م میاد آدرین فهمید و آروم زد رو پشت فیلیکس و فیلیکس برگشت و آدرین یکی محکم زد تو صورت فیلیکس و فیلیکس بیهوش افتاد زمین آدرین: مرینت خوبی؟ مرینت: آره به لطف تو ولی بد جور زدیش ها آدرین: دوباره از این غ.ل.ط ها بکنه از این بد تر میزنمش

تموم شد خداحافظ