
خلاصه بالاخره داریم به پایان نزدیک میشیم و گفتن این برای من واقعا سخته.و مثل همیشه پر حرفی نمیکنم.بزن بریمممممممم😄
خلاصه دیگه نمیدونم سال شیشمو گفتم یا نه.ولی کلا سال شیشم چیزی نداریم برا همین میریم سال هفتم.دوستای ماجراجومون 17 سالشون شده.و تو سال هفتمن.و امسال آخرین سالیه که میتونن تو هاگوارتز باشن.اونا دیگه نمیتونن ماجراجویی کنن.نمیتونن تو هاگوارتز باشن.چیز دردناکیه.اما اونا دوستایی صمیمی ای ان.هیچکس نمیتونه اونارو از هم دور کنه.تو قطار.کوپه ی پسرا: آلبوس:دلم براتون تنگ میشه.جک:برا چی؟ما بازم همو میبینیم.آلبوس:اما ما قشنگ ترین لحظاتمون تو هاگوارتز بود.جک:اشکالی نداره.الان بیرون از هاگوارتز میشه.هری:واسه هم نامه بفرستیم؟ رون:لازم نیست ما میتونیم همدیگرو از نزدیک ببینیم.همه به هم دیگه لبخند زدن.و حالا کوپه ی دخترا: چوری:دلم براتون تنگ میشه اکیپ عاشقان.لینی خندید و گفت:منم دلم برات تنگ میشه.دلم برای این که بهمون بگی اکیپ عاشقان تنگ میشه.شین هه:برا چی؟ما دوباره چوری رو میبینیم.آیو:درسته.اون بازم میتونه بگه.چوری با بغضی که قورتش میداد گفت:آره بازم بهتون میگم اکیپ عاشقان.البته اون موقع امیدوارم با کسایی که دوسشون دارید باشین.لی لی:دلم بای هاگوارتز تنگ میشه.آیریس هم در حالی که بغض کرده بود گفت:ای بابا چرا احساساتی میشین.هنوز که امسال تموم نشده.کارمن:اما امسال هم تموم میشه.این خیلی سخته.رزالین:آره خیلی سخته.مانترا:بیخیال بابا.ما بعدشم همو میبینیم.دونا:درسته.اصن ما هروز همو میبینیم.چوری با بغض:آره این عالیه.دونا:آره ما هروز همو میبینیم.مانترا:ولی من دلم براتون تنگ میشه.... و همه گریه کردن.اونا به هاگوارتز رسیدن.میدونم که هممون منتظر جنگ هاگوارتزیم.پس میرسیم به جنگ.نزدیک آخرای سال بود.جنگ شروع شده بود.جک:بچه ها مراقب باشین.دونا:جک مراقب خودت باش.جک:باشه.تو هم همینطور.نویل:مرگخوارا حمله کردن.هممون باید مبارزه کنیم.مانترا:درسته.آلبوس:ما اونارو شکست میدیم.رزالین:همینطوره.پدرم و تانکس مبارزه میکنن.فرد:بچه ها مراقب باشین.مرگخواررا وارد مدرسه شدن.بچه ها تا اونجایی که تونستن مبارزه کردن.اسنیپ مرده بود.هری اشک اون برداشت و به قدح خاطرات برد.دیگه همه چیز معلوم بود.خیلیا مردن.برادر کوچیک دنیس.هاگوارتز جای امنی نبود.هری به جنگل ممنوعه رفت.ولدموت اونو کش.ت.
هاگرید با تن بی جون هری اومد.آیریس:هرییییی! همه گریه کردن.ولدمورت:و حالا پسری که زنده ماند.نیست!شما باید برای زنده موندن به من بپیوندین.لوسیوس:دریکو!بیا! دریکو برخلاف خواست قلبیش به سمت ولدمورت رفت.ولدمورت:هرکس میخواد زنده بمونه باید به من بپیونده.نویل کم کم جلو اومد.ولدمورت:اوه.نویل!خببب...میتونیم برایونویل هم جا باز کنیم.نویل:هری مرده!ولی اون با فداکاری مرد.ما تسلیم نمیشیم. هری بخاطر ما فدا شد.جک:درسته.اون آروم آروم جلو اومد.دونا:جک... جک:ما نمیزاریم خو.ن هری پای مال بشه.من باهات مبارزه میکنم.اگه با مبارزه بخاطر دوستام بمیرم.بهتر از اینه که بیهوده به دست تو بمیرم.دونا:جک...لطفا.جک:نگران نباش دونا.ولدمورت:فک میکنی خیلی شجاعی؟ جک:نه!من میخوام بخاطر دوستام بمی.رم.نه بخاطر اینکه به تو نپیوستم بمیرم.من از مر.گ نمیترسم.چیز ترس.ناکی نیست.من حاضرم بخاطر کسایی که دوسشون داشتم بمیرم.ولدمورت:باشه پس با هم دوئل میکنیم.شروع شد: ولدمورت:آداورا کداورا! جک:اکسپلیارموس. هری از آغوش هر یبیرون اومد.جک برگشت تا هری رو ببینه.ولدمورت:آداوراکداورا! دونا جیغ زد.جک مرد!هری:جککک..... بغض گلوی همرو تس.خیر کرد.ولدمورت قهقه میزد:پسر شجاعی بود!حیف که گسناخ بود!اونم مرد.اون بخاطر تو مرد پاتر! هری به هق هق افتاده بود.اونا مبارزه کردن.و در پایان سپاه سفید بر سیاه پیروز شد.این پایان ولدمورت بود.حالا دیگه چیزی نبود که مسری که زنده مون رو تحدی.د کنه.همه بالای سر ج.سد بی جون جک وایساده بودن.دونا جلو رفت.دونا با هق هق گفت:جکک...خواهش میکنم بلند شو.لطفا.الا خیلی زوده.تو خیلی قوی ای.تو نمردی درسته؟ رو به بچه ها:درستههههه؟اون نمردههههه!آره اون منو تنها نزاشته.رزالین با گریه گفت:اون هیچوقت نمیمیره.اون همیشه تو قلب ماست.پس نمردهههه.کارمن فریاد رو به هاگوارتز فریاد زد:این جنگی برای تو بوددد!جنگی برای تو!جنگی که خیلیا رو از ما گرفت.از جمله صمیمی ترین دوستمون.با این جمله بغض همه شکست.آیریس جلو رفت و گفت:آرههههههههه!این جنگی برای تو بود!جنگی برای تو!جنگی برای تو بود هاگوارتز!جتگی که بهترین دوستمون رو گرفت.آلبوس:چرا ناراحتینننن؟اون فداکاری کرد.اون فداکری کرد تا ما در خطر نباشیم.حالا فک میکنین اون ناراحتی مارو دوست دارههه؟ مانترا با بغض:آرهههه!تا وقتی یادش برای ما زندس اون هیچوقت نمرده! دونا:اون بخاطر ما مرد.اون فداکاری کرد.ما فراموشش نمیکنیم.آیو:بهترین دوست ما رفت. آخه چرااااااا؟ولی درسته!این جنگی برای تو بودددد!جنگی برای تو.رزالین:جک بخاطر ما مرگ رو قبول کرد.ابن جنگی برای تو بودددد!درسته!جنگی برای تو!
هری:خیلیا رفتن.دابی،پروفسور دامبلدور،سیریوس،ریموس،تانکس،جک،برادر کوچیک دنیس،پدر و مادرم،سدریک،اسنیپ،چراااااا؟اونا هنوز باید زندگی میکردن.جک:فقط 17 سال زندگی کرد!سدریکم همینطور!اونا وقت نداشتن تا طعم لذتارو بفهمن!آخه چراااااا؟اونا قبل از اینکه طعم زندکی رو بفهمن رفتن.آلبوس:جک فگر میکرد میتونه بعد از این سال مارو ببینه.اما اون حتی نتونست این سال رو تموم کنه.دونا:دلم براش تنگ میشه.و هق هق کنان دست جک رو گرفت.لی لی:اون واقعا فداکار بود.هری:جنگی برای تو!درسته.این پایان هاگوارتز نیست!خیلیا فداکاری کردن.و این دردناک ترین بخشه.برای همه دردناک بود.اونا بهترین،مهربونترین دوستشون رو از دست دادن.هیچوقت نمیشد همچین دردی رو فراموش کرد.جنگی برای تو!درسته پس شاید همه متوجه شده باشین چرا اسم این داستان جنگی برای توعه.چون پایان اینه.حالا اونا بزرگ شدن.اونا باید بچه هاشونو به ایستگاه کینزگراس ببرن.
اونا هنوزم غم چند سال پیشو فراموش نکردن.هاگوارتز سختیهای زیادی داشت.و پایان جنگی برای تو اینجوری بود☺
امیدوارم این پارتو دوست داشته باشین.اگه تو داستان جاهایی بود که دوست نداشتین.امیدوارم منو ببخشین.و سعی کردم پارت آخرو قشنگ بنویسم.به هرحال اگه چیزی بود که دوست نداشتین.به بزرگی خودتون ببخشین☺💛
ناظ رجون این پارت آخره داستانمه میشه بهم لطف کنی و منتشر کنی.باور کن باش زحمت کشیدم توروخدا منتشر کن.خواهش میکنم.لطفااااا😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢نتیجه چالشه💛
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
کلا شخصیت مانترا فراموش شد تو همه داستانا😀
نه بابا ما غل*ط کنیم شمارو فراموش کنیم😍😍😍😍😍😘
نوشتم که😔😚😚😚😚😚😚😚😚😚😚
اختیار دارید استاد
قربونتتت😍😍😍😍😚😚😚😚😚
زیبا و د.ر.د.ن.ا.ک ☺💔
بلههه دردناک بود بسیار😔😔
خب چرا دردناک توشتی
بزنمتتتتتت😐
خبر نداری که پرنس اسلیترینی از این بسیار دردناک تره😔ینی یه برنامه هایی برای اون دارم که جنگی برای تو در برابر اون هیچی نیس😔😂😂😂😂در کل کرمم نمیزاره یه داستانو شاد تموم کنم😔😂😂😂😂😂💚💚💚💚💚💚
آره بابا اینجوری پیش بره هیچکی اسم بچشو فرد نمیزاره.میگه هرکی فرد بوده میمیره😂😂😂😂
استغفرالله 😐
😐مگه مر...ض دارییی
😐مگه مر...ض دارییی
بله متاسفانه✋😔✌😂
😐😐 پس منم داستانو نمی نویسم
نه به جون خودم شاد تموم میکنم تو بنوییییسسسسس😐😂😂😂😂😂
نه دیگه تموم شد .
نهههههه اگه بدونی چقد برنامه دارپ که پایانشو شاد کنم😃اصن از بچه هاشم میخوام بزارم😃😂😂😂😂😂😂
¡-¡ اشک*
هعییییییی جک، تانکی، ریموس، دابی، فرد، اسنیپ و .... م.ر.د.ن :")
وی میره داخل اشکاش غرق شه*
هعععییییی چگدرررر گمگین😯😔😔😔😢
کاش مال منم منتشر بشه🙂
خداکنهههههه ینیییی فعلااااااا فقط آرزوم منتشر شدنشه😢😢😢😢😭😭😭😭😭
های کیوت میشه بری تو مراسم ماما کاربر "•ᏦᎾᎾᏦ" به Xsnow رای بدی؟ 🥺🌧🍓اگه رای دادی بگو فالوت کنم عانجلم🥺🌧🍓
_میجو
حتما عزیزم رای دادم😍😍
فالویی لاوم
😘😘😘😘😘😘😘😘😍😍😍😍💕💖