15 اسلاید صحیح/غلط توسط: Ɛℓα انتشار: 3 سال پیش 40 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
اینم از پارت بعدی
فالو کنین بک میدم
به تام(برادرم)زنگ زدم که بره خونه ی تانیا چون شب نمیام خونه.یه نگاه به محوطه ی فوق بزرگ ایکس لارج سوپر گنده ی حیاط نگاه کردم و همون لحظه فهمیدم که دیگه نباید به خاطر پول کار مزخرفی قبول کنم😥دست به کار شدم…اول یکم خوب قسمتی که باید گل کاری میشد رو نگاه کردم تا ببینم چه طرحی با گلا در بیارم قشنگ میشه!اما ازاونجایی که هيچي به اینجا نمیومد یا اگرم میومد خیلی طول میکشید درست کردنش،تصمیم گرفتم بدون هیچ ترتیب خاصی فقط گلا رو بکارم!یکم کاتالوگ گل ها رو نگاه کردم و با یه سری از نگهبانای دانشگاه رفتیم گل خریدیم.حدود ساعت 11 شروع کردمو اولین گل رو کاشتم!ولی میدونین…خیلی طول میکشید!با اینکه بچه های خدمه کمکم میکردن اما باز خودم باید قسمت بزرگش که گل کاری بود رو انجام میدادم🤕
ساعت از دو شب میگذشت و من تازع تونسته بودم یک دوازدهم از کل باغ رو گل بکارم.😩😩😩خوابم میمود،خسته بودم و به غلط کردن افتاده بودم.شروع کردم به غر زدن:اصن من نميدونم فازت چيه/:اصن تو چرا قبول میکنی ها؟عاخه عسکول…تو داشتی ب خاطر چهارتا گل میرفتی زیر ماشین!میفهمی ماشینننننن!بعد الانم داری بیخوابی میکشی.که چی بشه؟هيچي/:احححححححححححححححححححححححححححححح/:من نميدونم تو بین این همه بدبختیت چرا باید میرفتی باغبونی عاخ.ن ک از بدو تولدت داشتی گل میکاشتی…به خاطر همینه تو این زمینه مهارت بالایی داری!عاخ عسکول نفهم😐ت ک هيچي از گل سرت نمیشه چرا قبول میکنیییییییییییییی😐😩💔
الن که یه گوشه در حالت گربه ایش نشسته بود و چشاش بسته بودن،سرشو بلند کرد و با چشای متعجب نگام کرد😂بیچاره تا حالا ندیده بود یه عادم انقد حرف بزنه😂🤦♂️یکم به قیافه ی الن خندیدم و کنارش نشستم.الان دیگه میدونستم که الن ميتونه برای مخفی شدن به شکل یه گربه ی سیاه و سفید در بیاد.واقعا خیلی خوب بود چون میتونستم راحت تر از قبل بیرون ببرمش.البته اگه دوباره به حالت فضاییش برنمیگشت!الن فضایی،تقریبا مثله آدما بود ولی خب خیلی فرق داشت😂💔دو تا پا و دو تا دست داشت و در عينه حال یه دم شبیه کروکودیل هم داشت.پوستش شبیه گربه ای بود که بهش تبدیل میشد.صورت اصلیش شبیه پسر بچه ها بود…یعنی چهره ی انسان هارو داشت!چشمای بنفشش هم به آدم آرامش میداد🥲💜
وقتی ميگم آرامش میداد یعنی واقعننننننن آرامش میداد به طوری که رسما خوابم برد و تا صبح که مدیر بخش نیروی کار بيدارم کرد خوابیده بودم😐😂💔انقد صدام کرد که آخرش ناله وار گفتم:چته/:؟که مودبانه و آروم گفت:برای بازرسی اومدن پاشو😐😀با این حرفش عينه کانگورو پریدم هوا.دیدم هنوز اونورن و به ما نرسیدن.تازه یادم افتاد که خاک بر سرم گلارو نکاشتم😐🤦♂️برگشتم سمت همین مدیر نیروی انسانی که فامیلیش ویلسون(Willson)بود،با شرمندگی گفتم:من واقعا عذر میخوام😣ببخشید دیشب خوابم برد.واقعن نمیخواستم بخوابم.ميدونم قول داده بودم گل…پرید وسط حرفمو گفت:هیچ عیبی نداره که خوابیدید خانم کِنریست!ولی چرا اینجا خوابیدید؟شما که کارِتون تموم شد میتونستید برید خونه!گیج نگاش کردم:بله؟_لابد ماشین گیر نیاوردید نه؟به من زنگ میزدید یا میرفتید توی اتاق کارکنان میخوابیدید!اونجا شاید تخت نباشه اما مبل که هست!
چرا این بشر انقدر مهربون صحبت میکنه؟نکنه کور و نمیبینه نتونستم گلارو بکارم؟
باز خواستم چیزی بگم که گفت:ممنون بابت گلکاری زیباتون!تاحالا نظیرشو تو هیچ کجا آمریکا نتونستم ببینم!واقعا باغبان ماهری هستین.خوشحالم که استخدامتون کردیم.مبلغ رو هم هرچقدر که باشه دانشگاه حاضره پرداخت کنه!گفتم:چی؟من نتونستم کارمو تموم کنم!حتی یک درصد هم به پایان کارم نرسیدم!شما جرا ازم تشکر میکنید؟!ویلسون با تعجب گفت:یعنی باغ کهکشانی هنوز تموم نشده؟واقعا؟اوح خدای من شما خیلی هنرمند و متواضع اید…همون لحظه افرادی که قرار بود برای بازرسی و امتیاز دهی بیان،اومدن سمتمون و آقای ویلسون سریع باهاشون دست دادو گفت:سلام.ببخشید نتونستم خدمت برسم چون داشتم از باغبان عزیزمون که این کار تزیین محوطه رو به عهده داشتن،تشکر میکردم!بازرسا یه زن و دو مرد بودن.زنه تقریبا چهل بود و کت و شلوار خیلی شیکی پوشیده بود و موهای قهوه ای روشنش به صورت زیبایی پشت سرش شینیون شده بود.
یکی از مردها،نسبت به اون یکی قد کوتاه تر بود و حدود پنجاه سالش بود.اون یکی مرد هم که پیر بود و ریش و سیبیل سفید داشت.اون مرد جوون تره رو به من گفت:ببخشید اسمتون چيه خانم؟گفتم:کِنریست.تالیا کِنریست.لبخندی زدو کارتشو به سمتم گرفتو گفت:خانم کِنریست شما خیلی با استعداد هستید!خوشحال میشم برای شرکت ما کار کنید!زنه ادامه داد:شنیدم که دیشب کارتون رو شروع کردید!کارتو گرفتمو گفتم:بله.ادامه داد:واوووو!علاوه بر خلاقیت و هنرتون،سرعتتون هم بالاست!فکر نمیکنم باغبان های باتجربه هم بتونن انقدر سریع این محوطه ی بزرگ رو گل کاری کنن!اونم به این شکل زیبا!
مدیر دانشگاه و آقای ویلسون اونارو به داخل ساختمون راهنمایی کردن و من هنوز نمیفهمیدم از چيه اون یک دوازدهم کار من خوششون اومده بود😐تا اینکه برگشتم و دهنم چسبید به زمین و چشام از حدقه زدن بیرون!شاید باورتون نشه ولی کل باغ دانشگاه به صورت کهکشان گل کاری شده بود!گل های صورتی و سفید و بنفش به عنوان ستاره ها، گل های تیره تر به عنوان پس زمینه کهکشان و گل های زرد و آبی و قرمز به عنوان سیاره های کوچکی که تاحالا ندیده بودمشون!انقدررررررررر طبیعی بود که انگار واقعا توی یه راکت فضاییم و دارم به کهکشان نگاه میکنم🤩😵💫☄️🪐
ولی من مطمعنم به عمرم همچين تصویری ندیده بودم که بخوام گلکاریش کنم یا اصن بیدار بوده باشم که بخوام انجامش بدم!و من تنها یه نفرو میشناختم که مطمعنم این صحنه رو دیده و اونم…الن بود!اينور و اونرو نگاه کردم که الن رو پیدا کنم که ندیدمش!یه لحظه قلبم وایساد!نکنه گمشده😱😧سریع رفتم سراغ کوله پشتیم که دیدم اونجام نیست!دیگه داشتم روانی میشدم🤯این کجاسسسسسس/:که یهو از پشت چند تا بوته خواب آلو و گِلی اومد سمتم!اشک تو چشام جمع شده بود و بغضم گرفته بود!شاید بخاطر این بود که کارمو نجات داد یا شایدم به خاطر این بود که گم نشده بود🥲❤🩹خلاصه اینکه پریدم بغلش کردم و تند تند ازش تشکر میکردم.اونم هی فضایی طوری چیز میز ميگفت که نمیفهمیدم😂💔انگار داشت اعتراض میکرد که جرا انقد محکم بغلش کردم😂🍇همينطوري بغلم بود و دور خودم میچرخیدم که دیدم یه قسمت از کل های کناریم تکون میخورن و یه صدایی مثله نعرع یا غرش ازش میاد!به الن نگاه کردمو با خودم گفتم:لابد به گل ها موادی چیزی زده که جهش یافته شدن و الان میخوان هممونو بک*شن😐🥲…
سریع الن رو گذاشتم تو کولم(اونم حالت گربه طوریش شد)و یه گلدون پلاستیکی که رو زمین بود رو برداشتم و هدف گرفتم که همین که حمله کرد بزنمش…یه چیز مشکی معلوم که شد،سریع گلدونو پرت کردم سمتش که با صدای آخ یه بنده خدایی مواجه شدم😐💔در این لحظه بود که دریافتم آن صدا از سوی یک انسان بوده نه یک گل جهش یافته😂🤦♂️
گفتم:ببخشید فکر کردم جک و جونوریه!خوبی؟دستش رو از پشت گل ها میدیدم که داره سرشو ماساژ میده.با صدای ضعیف و خواب آلودی گفت:آره خوبم!بعد از چند ثانیه بلند شد از لای گلا دراومد و اومد تو حیاط پیش من.یه پسر رنگی پوست(همون سیاه پوست خودمون)،قد تقریبا بلند،موهای مشکی فرفری خوشگل و قیافه ی جذاب تری بود که تیشرت سفیدش و شلوار آبیش خاکی شده بودن!به خودم که اومدم دیدم داره جلوی صورتم بشکن میزنه🤌😐گفت:من مورد اصابت گلدون قرار گرفتم باید تو یه عالمه دیگه سیر کنم نه توا🤌😂گفتم:ببخشید نمیدونستم یه آدم اونجا…تو از کی اونجایی؟(نکنه الن رو دیده😨)به جایی که بود نگاه کردو بعد دوباره رو به من گفت:دیشب حدود ساعت دو نیم صبح اومدم اینجا تا زندگی شبانه کرم های خاکی رو برسی کنم!میدونی برای کنفرانس امروز بعد از ظهرم نیازش دارم.اما خب بعد دو ساعت،یه گربه ی عجیب اومدم جلوم توی تاریکی نشست و نگام کرد!شاید بگي دیوونم اما…آروم تر گفت:گربه ه چشاش بنفش بود!
یه لحظه نفسم حبس شد.باز این الن چیکار کرد؟!ادامه داد:شاید هم خواب دیدم اما بعد از چند دیقه به چشای گربه ه زل زدن خوابم برد.خیلی عجیب بود.اگه بتونم گربه هرو پیدا کنم،میتونم یه پایان نامه ی عالی برای دانشگاهم داشته باشم.فکرشو بکن…گربه ای با چشمان سحرآمیز!🤩👐
الکی یکم خندیدم.وای خاک به سرم نباید بزارم اينا الن رو ببینن😐🤦♂️اصن من چرا باید جایی باغبان بشم که همشون دانشمندای عشق عجایبن😐😐😐😐🤦♂️گفت:وای کلاس زمین شناسیم دیر شد!خدافظ.و رفت/:رو به الن که سرشو از کوله بیرون آورده بود گفتم:دیدی الن؟نباید بغیر از من کسی تو رو ببينه!وگرنه از این آزمایشگاه به اون آزمایشگاه منتقل میشی و هی سوراخ سوراخت میکنن!فهمیدی؟!احساس کردم رفت توی کوله و دوباره قایم شد.چه بچه ی حرف گوش کنی😂😐وارد ساختمون شدم و رفتم دستشویی.دست و صورتمو شستم و زیپ کولمو باز کردم تا الن رو بشورم که دیدم بح بح!الن نیست/:
حالا عينه این جِنّی ها از دسشویی اومدم بیرون و تو راهرو ها میدوییدم و در کلاسارو یهو باز میکردم ولی خب هردفعع باز مکردم توشون ملت سر کلاس درس بودن و الن نبود!داشتم همينطوري میدوییدم که از گوشه ی چشم احساس کردم الن رو دیدم.برگشتم دیدم الن تو یه اتاق کاره!درواقع آزمایشگاه بود و شخصی بود!دیدم الن رو میز فلزی نشسته داره با یه چی ور میره.اول اتاقو گشتم ببینم کسی هست یا نه.وقتی مطمعن شدم اتاق خالیه سریع الن رو برداشتم:اینجا چیکار میکنی؟مگه نگفتم…از دستم در رفت و دوباره اون چیزی که باهاش ور میرفت و برداشت.از دستش گرفتم و دیدم یه صفحه مانیتور کوچولوعه که به یه قلاده وصله!رو به الن گفتم:این چیه دیگه؟بدون اینکه چیزی بگه دوباره از دستم گرفتش.خواستم ازش بگیرم بزارم سر جاش که یکی با داد از پشت سرم گفت:شما اینجا چیکار میکنید؟با ترس برگشتم دیدم یه مرد با قد نسبتا کوتاه و موهای کم پشت که اکثرش سفید بود و یه عینک و روپوش آزمایشگاه،وایساده دم در!باز داد زد:دزدین؟جاسوسین؟اینجا چی میخواین؟شنیدین چی درست کردم دنبال اونین؟گفتم:ها؟ببخشید اما من فقط اومدم گربمو بردارم!اون از کوله پشتیم دراومده بود!مرده گفت:حداقل یه دروغ بگو باور کنم!کدوم گربه؟
برگشتم سمت النو گفتم این گربه دیگه!که دیدم باز الن در رفته!دستگاهی که باهاش بازی میکرد هم نیست/:گفتم:در رفت!و بدو از آزمایشگاه اومدم بیرون.مَرده هم دنبالم.دانشجوهارو کنار میزدم و تو اون شلوغی زنگ تفریح دنبال الن بودم.اون وروجک هرجایی میتونست باشه!اول باید از شر اون مردک خلاص میشدم.توی مسیر دوییدن،اتاق برگزاری همایش هارو دیدم و چی بهتر از این؟سریع رفتم داخلش و از شانسم اونجا شلوغ بود و تونستم بینه جمعیت قایم بشم.وقتی مطمعن شدم مرده منو گم کرده،از اونجا زدم بیرون و باز دنبال الن گشتم تا اینکه طبقه ی بالا دیدمش(ساختمون جوریع که وسطش خالیه و گوشه ها به صورت طبقه طبقه کلاس هست.یعنی تو هر طبقه ای باشی،ميتوني راهرو طبقه های بالاییت رو ببینی)
رفتم سمتش و تو یه حرکت بغلش کردم!گفتم چرا فرار میکنی؟زود باش باید بریم.سریع برگرد به حالت گربه ایت…صدای مرده از پشت سرم اومد که گفت:اون دیگه چه موجودیه؟!با ترس برگشتم دیدم بدو بدو داره میاد سمتمون.گفت:اوه خدای من یه موجود ناشناخته که ميتونه به گربه تبدیل بشه؟!الن رو بغل کردمو با ترس شروع کردم به دوییدن.مرده یه دکمه کنار کتونیشو زد و کتونیش تبدیل به اسکیت شد!آره دیگه/:خبرم تو دانشگاه دانشمندام/:سریع تر میدوییدم ولی فایده نداشت.مرده از بغلم گذشت و الن رو تو یه حرکت ازم گرفت!اما الن چنگش زد یا نميدونم چی که مرده افتاد روی زمین.نفس زنان رفتم سمتشون که مرده بلند شدو با دست راستش الن رو از بالای نرده های آویزون کرد که جیغ خفه ای کشیدم و گفتم:چیکار میکنی؟؟؟اون فقط یه گربستتتت!چرا دنبالشی؟پوزخندی زدو گفت:اون گربه نیست.اينو خودتم خوب میدونی!پس سریع بهم ميگي از کجا آوردیش و این موجود چيه!وگرنه پرتش میکنم پایین!دید حرکتی نمیکنم دو تا از انگشتاشو از روی الن برداشت که گفتم:با…باشه!فقط نندازش!او…اون…سکوت کردم که گفت:اون چیییییی؟_اون یه…الن یهو گفت:سلام تالیا!😐مرده که انتظار نداشت الن حرف بزنع(منم نداشتم خب😂💔)تو یه حرکت دستشو کشید عقب و الن افتاد پایین…
15 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
و الن به طور جادویی پرواز میکنه 🤭😂
خیلی قشنگ بود 😍💗💗
مرسیییییییییییییییییییییییییییییییییییی
لایک شدی
مرسی
خواهش بیب
الن به رحمت خدا رفت؟😐🧃
پارت بعد بت مگم😂😐💔