
برو از داستان لذت ببر😁💜(๑• . •๑)

توی یک روز پاییزی از خواب بیدار شدم. 🍁 از تخت اومدم پایین و رفتم سر.. ویس بهد... اشتی تا مسواک بزنم. بعد از اومدم تخت خوابم رو مرتب کردم و لباس مناسب پوشیدم تا برم دانشگاه(عکس اسلایدᰔ)
یه 2 هفته ای بود که برای دانشگاهم به سئول سفر کردم. من تنها زندگی میکنم، مادر و پدرم رو از تسد(برعکس بخون) دادم. 🖤 خاله و شو.. هر خالم دارن ازم مراقبت میکنن. برای سفر به سئول نگرانم بودن چون فکر میکردن از ائده(اگر درست نوشته باشم😹) خودم بر نمیام ولی با کلی حرف زدن تونستم اون هارو قانع کنم که میتونم از خودم مراقبت کنم. خاله و شو.. هر خالم هر هفته برام 50 هزار یون پول میدن، تا بتونم از مخارج زندگیم بر بیام.

لباس مناسب پوشیدم و زنگ زدم تاکسی که منو تا دانشگاه ببره.(عکس اسلاید🌸) وقتی رسیدیم، پول تاکسی رو دادم و از ماشین پیاده شدم. داشتم وارد دانشگاه میشدم که یهو یه ماشینی توجهم رو جلب کرد! ماشین رو نگاه کردم،دیدم یه بی ام و خاکستری داره میره توی پارکینگ دانشگاه. منم بهش محل ندادم و سریع رفتم توی دانشگاه. از کنار پارکینگ گذشتم دیدم سواری بی ام و از ماشین پیاده شد، اون یه پسر بود. تا بهم نگاه کرد نگاهم رو ازش برداشتم و وانمود کردم ندیدمش.(بچ.م خجالت کشید🥹😹) قدم هام رو تند تر کردم و وارد سالن دانشگاه شدم، سالن بزرگی داشت. به طرف پذیرش دانشگاه حرکت کردم، یه خانم اونجا نشسته بود که انگار مسئول پذیرش بود بهش سلام کردم،اون هم سلام کرد گفت:چه کمکی از من ساخته هس؟ بگفتم:ببخشید اسم من کاملیا هاومَن هستم، من تازه واردم میشه کلاسم رو بهم نشون بدید؟ خانم گفت:بله حتما بعد دفترش رو نگاه کرد. انگار اسم اسامی بچه های دانشگاه توش نوشته شده بود. ادامه داد: از این طرف و من رو تا کلاسم راهنمایی کرد. بعد از تشکر کردن وارد کلاس شدم و روی یه صندلی نشستم. وسایلم رو اماده کردم و روی میز گذاشتم که دیدم
خوب اینم پارت اول داستانم امیدوارم خوشتون اومده باشه🌸 💜 عکس ماشین اون پسره توی نتیجه😂✌🏻
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گلکم عهده درسته
خیلی عالیییی
منتظر پارت بعدم 😉
خیلی ممنون شوگولی🥹💖
توی سف برسیه🫠💜🌸
جییییخ
ینی جییییییخ 😹
پارت بعدیییییییییی💜🍻
تو صف برسیه شوگول😂💜🌸
امیدوارم فردا ظهر یا صب منتشر بشه://(:
راستی اجی اون عکس اصلی پارت8داستانت
عکس کوک یکم شبیه یکی از اعضا اکسو نیس؟://
نه منظورم اینه که مطمعنی این عکس پارت 8کوکه؟
اخه این خیلی شبیه بیون اکسو هس🫡😂
حالا نمیدونم🫥🙃
ها ها ها🫠😂
اجی یکم دل داریم بده🤧
پارت 2داستانم رد شده مجبور شدم دوباره بزارمش🫥💔
اگر باز رد بشه چیکار کنم؟🫴🏻😮💨
عب ندارع بیب💜
قسم بخور اون موقع منتشر میکنن😹✌
باشه از این به بعد قسم میخورم🤣😉💜
متوجه نشدم چاگیا...
راستش اونایی که ناظرن نمیتونن تست و داستان های خودشون رو منتشر کنن🍻
حالا تو دلداریم بده...
کوکیم کرونا گرفتههه😿💔
میدونم
کوکیییییی😔😫
چراااا؟
اخه چرا این شوگولی باید کرونا بگیره؟؟😭
دیگه یکی دیگه باید بیاد منو دلداری بده🥹💔😮💨
اجییی پارت بعدیی منتشر شدهه💜🌸
همین الان میخونم بیب ✌💜
شرمنده بچه ها، کیبوردم بعضی از جاها درست کار نکرد🤧🙂🤝