4 اسلاید صحیح/غلط توسط: 🌻민윤나🌻 انتشار: 3 سال پیش 121 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ناظر جون زحمت کشیدم این بار دومه پست میکنم لطفا منتشر کن و تو کامنتم بگو اینو تو منتشر کردی فالو کنم..بوس🥺💕
کیوتام اینم پارت ۵ امیدوارم دوست داشته باشید لایک و کامنت فراموش نشه...🥺💕
عشق رویایی💙(p⁵)
ماری:بعدا تماس میگیرم ا.ت:باشه....ا.ت:چطوری ممکنه آخه واوو خیلی خوشال شدممممم چرا دنیا داره انقد با ما راه میاد خدای من...بعد از ۴ ساعت تقریبا ۳ صبح بود میدونستم ماری خوابش نمیبره زنگ زدم به گوشیش تماس تصویری رو زدم جواب نداد دوباره زنگ زدم...
یونگی:صدای تلفن میومد به سمت اتاق ماری رفتم کاملا خواب آلود بودم با یه دستم چشمو مالیدم با یه دستم در اتاقو باز کردم واو چقد تو خواب خوشگل میشه نه نه من فقط با عنوان یه دوست دارم بهش کمک میکنم آره رفتم سمت تلفن جواب دادم یونگی:آخه کی ساعت سه نصف شب زنگ میزنه این بد بخت خوابه شمام بگیر بخواب ا.ت:آقای یونگی شما الان تو اتاق ماری خوابیدییییی؟؟؟؟ودفففف یونگی:تو کی هستی ا.ت:من دوستشم ا.ت ماری:چیشده من کجام شما کی عی چرا گوشی من دستته...آه آقای یونگی شمایی ببخشید گوشی رو بهم بده یونگی:بیا دوستت نصف شبی بیدارم کرد ماری:ببخشید ا.ت:هی ماری حالت خوبه؟ ماری:آره من خوبم ا.ت:پات شکسته؟ ماری:آره ولی خوبه نگران نباش تو خوبی مامانت حالش خوبه؟ ا.ت:ببخشید رو پام نشستی یونگی:اوه شت ببخشید درد داره؟ ماری:نه فقط بلند شو از روش یونگی:اوکی ماری:خب اگت چه خبر ا.ت:من واقعا متاسفم بهت کلید ندادم فردا برگرد خونه یونگی:نه اون میخواد اینجا بمونه ا.ت:پشماممممم ماری برگاش ریخته بود و داشت از خوشالی غش میکرد
ا.ت:چشمامو باز کردم دیدم ساعت ۷ صبحه بلند شدم رفتم کارامو کردم درو باز کردم که برم بیرون با صحنه ی روبرو سکته زدم ماری با پای گچ گرفته از بالا تا پایین با یونگی کنارش وایساده بودن جلوم کوکی ام پشتشون بود یونگی:این پاش شکسته ولی گفت میخواد بیاد اینجا منم چاره ای نداشتم یو نو ا.ت:ماری چی شده ماری:ا.ت دلم برات تنگ شده بود اومدم بهت کادو تو بدم برای تولدت...برات گوشی خریدم ببین دوسش داری؟ ا.ت:ممنونمممم خیلی ممنونم واقعا بهش نیاز داشتم ماری:گوشی من داره زنگ میخوره؟ یونگی:آره گوشی توعه ماری:جواب دادم
@ببخشید شما خانم کیم ماری هستید؟
ماری:بله خودم هستم شما؟
@متاسفم که این خبرو بهتون میگم ولی...
ماری:ولی چی جون به لبم کردید آقا
یونگی:کیه؟
@خانم کیم مادرتون
ماری:مادرم چیییی
@ایشون فوت کردن
ماری:ها؟...چی...چ..چی گفتی؟شوخی میکنی درسته؟
@متاسفم
ا.ت:تلفنش زنگ خورد یهو گفتم مادرم چی و گوشی از دستش افتاد و دویید با اون پای شکسته داشت میدویید یهو وایساد موهاشو با دستاش چنگ زد و به دورو برش نگاه کرد و نشست رو زمین شروع کرد به گریه کردن..مادرش فوت کرد بمیرم براش من و یونگی و کوک به سمتش تهاجمی حرکت کردیم من بغلش کردم و اون خیلی شدید گریه میکرد از بغلش بیرون اومدم و رفتم عقب که تو خال خودش باشه فکرشو نمیکردم که در این لحظه این اتفاق بیوفته یهو از جاش بلند شد و به سمت خیابون دویید چراغ برای ماشینا سبز بود یونگی پشت ماری دویید و دستشو کشید و ب*غ*لش کرد یونگی:درک میکنم میدونم الان ناراحتی ولی نباید به خودت آسیب بزنی که دختر (نمیدونم چرا ولی هر اشکش مثل یه تیر به قلبم بود تاحالا همچین حسی نداشتم ولی انگار با صمیم وجودم میتونستم حس کنم که دوسش دارم دلم نمیخواد آسیب ببینه)ماری...خواهش میکنم به خودت آسیب نزن با اینکه دوروزه که باهات دوست شدم ولی دلم نمیخواد اینجوری باشی ماری؟صدامو میشنوی؟
ماری:میشنوم..ممنون...ولی من مامانمو از همه تو این دنیا بیشتر دوست داشتم باید برم ببی...ببینمش
یونگی:خیلی...خیلی خب بیا بیا باهم بریم خب؟
ا.ت:ممنونم شما میتونید برید دیگه من خودم میبرمش
کوک:ا.ت...بزار با یونگی بره
ا.ت:چرا؟
کوک:ا.ت یونگی میتونه اونو درک کنه بیا بریم
خب خب اینم از اییین لطفا لایک کنید و ناظر جونم لطفا پستش کن....
4 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
14 لایک
عررررر عالی بودددد