
سلاممم به همه.پارت قبلی بازدید خیلی کمی داشت!🤕ولی خوب من ادامه میدم اما چند نفر چند تا نکته خیلی خوب بهم گفتن که حتما رعایتشون میکنم.مثلا:کارا گفت عکسی برای داستان انتخاب کنم که به موضوع ربط داشته باشه،و البته واقعا هم درست گفت عکس پارت دوم زیاد با داستان ربط نداشت و یه تشکر هم از شارمین عزیز که اشتباهاتم رو بهم میگه و داستانم رو میخونه از بقیه هم که میخونن و نظر میدن واقعا ممنونم🎊🎉🎊🎉🎊🎉.خوب بریم اینم پارت سوم داستان زیبای 🔮ملکه چهار عنصر🔮
روی دروازه بزرگ سرزمین چهار عنصر چهار الماس بزرگ با رنگهای {آبی=عنصر آب}{قرمز=عنصر آتش}{خاکستری=عنصر باد}{قهوه ای=عنصر خاک}بود فوقلعاده هست واقعا زیباست من الان توی دنیای پریانم و در سرزمین چهار عنصر میشل گفت:🍭🍭وانیا اینجا محشره خیلی قشنگ و بزرگه ولی اینجا چه جوریه؟از کجا باید بگذریم تا به قصر چهار عنصر برسیم؟/وانیا گفت:بانوی جوان ما از چهار شهر میگذریم شهر اول شهر عنصر خاک هستش در شهر عنصر خاک پری ها یا همون مردم این شهر از قدرت عنصر خاک بهره میبرن و خیلی کارها با عنصر خاک انجام میدن و اما در شهر عنصر آتش و باد و آب هم همینطوره میشل:وای وانیا این خیلی جالب و جذابه🍒@
میشل و وانیا از شهر عناصر خاک و آب و باد و آتش گذشتن در طی مسیر عبور از این چهار شهر مردم چهار شهر به دیدار وانیا که یک جنگجو و محافظ ملکه بود و بسیار وفادار هست اومدن به استقبال ما مردم چهار شهر خیلی خوشحال بودن که وانیا میشل رو برای کمک آورده و مردم خیلی خوب از اونها استقبال کردن(دقت کنید من میگم مردم کسانی که در دنیای پریان و سرزمین چهار عنصر زندگی میکنن پری هستن اما مثل آدمها هستن و اینکه خیلی زیبا و جذاب هستن پس کسانی که اونجا زندگی میکنن آدم نیستن پری هستن و من میگم مردم که شما بهتر متوجه بشید)میشل از این همه توجه و مهربونی پری ها خیلی خوشحال شد میشل و وانیا به قصر رسیدن از نگاه میشل:🤩🤩🤩🤩🤩
از نگاه میشل:واو قصر فوق العاده بزرگ بود خیلی هم با شکوه بود دروازه ای از جنس سنگ مرمر داشت و بالای دروازه مثل ورودی سرزمین چهار عنصر چهار الماس که نشان دهنده چهار عنصر بود گذاشته شده بود دو پری شروع کردن به شیپور زدن و دروازه بزرگ و باشکوه باز شد روبه رو یک سالن بسیار بزرگ بود (کل قصر از الماس و سنگ مرمر ساخته شده) سالن انقدر بزرگ و با شکوه بود که خدمه و چند نفر در انتهای سالن بودند به سختی دیده میشدن تمام نگهبانان و خدمه همه پریان زن بودن.😁میشل و وانیا باید کلی راه میرفتن تا به خدمت ملکه برسن سالن بزرگ قصر ستون های عظیمی داشت که در کنار هر ستون نگهبانان پری زن با عصاهایی که روی اونها گوی سفید و بلوری بود ایستاده بودن حتی نگهبانانشون هم زیبا بودن وانیا گفت:بانوی جوان اینجا قصره الان که خدمت ملکه رفتیم لطفا یک ادای احترام به ایشون داشته باشید@ میشل:آره حتما اما وانیا اینجا خیلی بزرگ و جالبه بعدا باید در مورد اینجا برام بگی چون کلی سوال دارم ازت@ وانیا لبخند ملایمی زد و با مهربانی تمام گفت:البته بانو جان حتما اما فکر کنم ملکه خودشون بخوان قصر رو بهتون معرفی کنن@ میشل:اینکه خیلی عالیه@ بعد از کمی راه رفتن بلاخره به حضور ملکه رسیدند....🥳
از نگاه میشل:رسیدیم پیش ملکه اوه خدای من،ملکه خیلی زیبا و دوست داشتنی بود و با مهربانی تمام به همه نگاه میکرد. ملکه:سلام بر نجات دهنده چهار عنصر@ میشل ادای احترام آرومی کرد و ادامه داد:سلام بر ملکه پاتریشیا حکمران سرزمین چهار عنصر@ ملکه:شما چقدر با وقارید بانوی جوان میتونم اسمتون رو بدونم؟@ میشل:ممنونم ملکه این نظر لطف شماست من میشل هستم میشِل بِراون و از دیدنتون خوشحالم@ ملکه:بسیار از آشناییتون خوشبختم میدونید که برای چی اینجا حضور داری بانو؟@ میشل:بله ملکه@ ملکه:بسیار عالی بیایید بشینید که من میخوام اینجا رو به طور کامل بهتون معرفی کنم@ ملکه میشل رو راهنمایی کرد به سمت راست سالن بزرگ که اونجا مبل های سلطنتی بسیار زیبایی بودن میشل و ملکه نشستن و ملکه به وانیا هم گفت که بشینه وانیا هم کنار میشل نشست و ملکه ادامه داد:بانو میدونی که اینجا کجاست و برای چی اومدی حالا من میخوام پری های اینجارو بهت معرفی کنم و بعد شاهزادگان چهار عنصر رو هم بهت معرفی میکنم دخترانم(شاهزادگان چهار عنصر)الان در حال بازدید از شهر هستن وقتی برگشتن بهت معرفیشون میکنم همونطور که میدونی سرزمین ما از چهار شهر بزرگ و باشکوه تشکیل شده چهار شهر تشکیل دهنده سرزمین شهرهای:(عنصر آب عنصر خاک عنصر باد عنصر آتش هستن)و اما مردم این سرزمین هم چهار دسته هستن درست مثل شهرها نه تنها مردم بلکه سربازان زن ما هم هر کدام از یک شهر اومدن برای مثال گروه بزرگی نگهبان که لباسهای آبی رنگ یک دست و هماهنگ دارند و هرکدوم یک عصای زیبا که گوی آبی رنگ داره در دستشون هست نگهبانان سرزمین عنصر آب هستن که حکمرانیشون در دست دخترم شاهزاده عنصر آب(شاهزاده اشلی)هست😎
نگهبانانی که لباس قرمز رنگ و یک دست و هماهنگ دارن و هرکدوم یک عصای زیبا با گوی قرمز در دستشونه نگهبانان عنصر آتش هستن و از سررمین عنصر آتش انتخاب شدن و حکمرانیشون در دست دخترم شاهزاده عنصر آتش (شاهزاده جنیفر)هست@ نگهبانانی که لباس خاکستری رنگ دارن و عصای دستشون گوی خاکستری داره نگهبانان سرزمین عنصر باد هستن که حکمرانیشون در دست دخترم شاهزاده عنصر باد(شاهزاده سوزان)هست@ و در آخر نگهبانانی که لباس قهوه ای یک دست به تن دارن و عصایی با گوی قهوه ای در دستشونه نگهبانان عنصر خاک هستن و حکمرانیشون در دست دخترم شاهزاده عنصر خاک(شاهزاده جسیکا)هست@ اما یک سری نگهبان هست که لباس های سفید با عصای صفید دارن و در داخل قصر هستن اونها نگهبابانان مخصوص من و این قصر هستن.
حالا بزارید در مورد کسی که میخواد سرزمینمون رو از ما بگیره براتون بگم:بهش میگن (اهریمن سیاه) یه زن خیلی بدجنس با انگیزه های بسیار شیطانیه@ میشل:اما ملکه اهریمن سیاه میخواد فقط سرزمین رو فتح کنه دنبال چیز دیگه ای نیست؟@ ملکه:سوال خوبیه بانوی جوان ببینید اهریمن سیاه دنبال الماس قدرت چهار عنصر و الماس قدرت های دخترانم هست هر کسی که بتونه چهار تا الماس قدرت دخترانم به علاوه ی الماس ملکه(الماس چهار عنصر)رو داشته باشه و همه رو با هم ترکیب کنه میتونه به زمین و دنیای انسان ها راه پیدا کنه. و اما اهریمن میخواد نه تنها سرزمین چهار عنصر بلکه دنیای پریان و زمین و دنیای انسان هارو در اختیار داشته باشه اون به خاطر قدرت و حکمرانی حاضره هر چیزی رو از دست بده اما در مقابلش قدرت و حکومت رو به دست بیاره و همه اینها به خاطر زیاده خواهی های اونه... من در طی سالهای حکومتم تونستم اون رو همچنان در سیاه چال آسمان زندانی نگه دارم اما چند ماه پیش به طور غیر قابل باوری قفل سیاه چاله آسمان که توسط مادربزرگم ساخته شده بود و غیر قابل شکستن بود شکسته شده بود و در سیاه چاله باز شده بود و همین باعث اختلاط در حکومت چهار عنصر شده بود بانوی جوان و تو اینجایی که با قدرت برتری که داری به ما کمک کنی که سرزمین زیبا و با شکوه رو از دست اون عفریته نجات بدیم@ میشل:ملکه شما گفتید که اهریمن سیاه چند ماهه که آزاد شده اما چطور در این چند ماه به سرزمین چهار عنصر حمله نکرده؟@ ملکه:بانوی جوان سوالت کاملا به جا بود، پس از اینکه مادر بزرگ من ملکه دو دوره پیش ، اهریمن سیاه رو به زندان آسمان انداخت تمامی قدرت های اون رو ازش گرفت تا نتونه از سیاه چاله فرار کنه اما الان که فرار کرده هیچ قدرتی نداره اون الان در حال جمع آوری قدرته که به سرزمین بسیار قدرتمند ما حمله کنه اون در این چند ماه به ما حمله نکرد چون قدرت کافی برای تصاحب نیروی سرزمین ما نداشت و مطمئنن شکست میخورد.@ میشل:ملکه!اهریمن سیاه قدرتش رو از کجا آورده و خونوادش کیا هستن؟@
ملکه:دخترم،مادر بزرگ اهریمن سیاه یکی از شاهزادگان سرزمین چهار عنصر در زمان مادر بزرگ من بود مادربزرگش (مادربزرگ اهریمن سیاه)در زمانی که شاهزاده سرزمین بود همش به قدرت مادربزرگ من که ملکه بود چشم داشت و میخواست به هر طریقی ملکه باشه و جای مادربزرگ منو بگیره اما در همون زمان مادر اهریمن سیاه که جانشین مادربزرگ اهریمن سیاه بود اصلا به ملکه بودن توجهی نداشت و برخلاف مادرش که چشم به قدرت مادربزرگ من دوخته بود عاشق صلح و دوستی بود و بسیار مهربان بود@(Aram:حس میکنم گیج شدید و نمیدونین که داستان از چه قراره اما اگه چند باری بخونین متوجه میشین و اما درک موضوع داستان برای کسایی که قدرت تخیل بالایی دارن راحته پس خوب بخونین و گیج نشین😁😅🤚🏻)مادربزرگ من بعد از اینکه متوجه شد که مادربزرگ اهریمن سیاه به قدرتش چشم داره برای برقراری عدالت و آرامش سرزمین مادربزرگ اهریمن رو از مقام شاهزادگی برکنار کرد مادر اهریمن که زن مهربان که موافق صلح و دوستی بود و انگیزه شیطانی نداشت رو به جای مادر بزرگ اهریمن بر تخت شاهزادگی نشوند مادر اهریمن برخلاف مادربزرگ اهریمن بسیار وفادار بود و انگیزه شیطانی برای بدست آوردن قدرت نداشت و ۲سال به مادربزرگ من خدمت کرد بعد از ۲سال خدمت مادر اهریمن ، مادربزرگ من که ملکه بود فوت شد و مادرم به جای مادر بزرگم برتخت سلطنت نشست در زمان مادرم مادر اهریمن هم شاهزاده بود و مادر اهریمن ۳۰سال صادقانه به مادرم خدمت کرد@ میشل:ملکه شما گفتید مادربزرگتون اهریمن رو به دام انداخت درحالی که کسی که مادربزرگتون به دام انداخته بود مادربزرگ اهریمن بود پس اهریمن چه بلایی سرش اومده بود؟@ ملکه:بله در زمانی که مادربزرگ اهریمن چشم به قدرت و مقام ملکه داشت اهریمن سیاه هم که انگیزه های شیطانی از مادربزرگش به ارث برده بود برای بدست آوردن مقام ملکه به مادربزرگش کمک کرد و مادربزرگ من اهریمن و مادربزرگش رو هر دو به هم به زندان انداخت.@
میشل:سپاسگذارم ملکه متوجه شدم.😁@ ملکه:مادر مهربان اهریمن پس از ۳۰سال خدمت به مادرم روزی به پیش مادرم رفت و گفت که میخواد کنار بکشه و اون برای شاهزاده بودن دیگه پیر شده و سنی ازش گذشته مادرم اوایل راضی نبود اما بعد قبول کرد و به مادر اهریمن گفت که چون میخواد کناره گیری کنه یکی از خواسته هاشو به خاطر ۳۰سال خدمت صادقانه براورده میکنه مادر اهریمن هم درخواستش رو گفت درحالی که درخواستش بسیار عجیب و غیر قابل باور بود@ (((((درخواست مادر اهریمن:ملکه از شما درخواست دارم برای آخرین بار به من لطف کنید و این آرزو رو براورده کنید،من از شما میخوام که دخترم رو از سیاه چاله آسمان آزاد کنید چون زمانی که مادر شما مادرم و دخترم رو به سیاه چاله انداخت دخترم خیلی کوچک بود و اون انگیزه های شیطانی مادرم روی اون تاثیر گذاشته بود وگرنه دخترم پری خوبیه و آزاری نداره دختر من دقیقا الان اندازه دختر شما(شاهزاده پاتریشیا)هست تنها پاداشی که شما در قبال ۳۰سال خدمت من میتونید بهم بدید همینه که دخترم رو به جای من بر تخت شاهزادگی و به جای من بنشونید تا دختر من هم مثل دختر شما و خود من بهتون خدمت کنه و لذت شاهزاده بودن رو بفهمه))))@ ملکه:اون زمان پریون سرزمین چهار عنصر فکر میکردن که مادر اهریمن سیاه نقشه کشیده که هرطور شده دخترش رو به تخت سلطنت به جای من بنشونه اما مادر من که ملکه بود اونطور فکر نمیکرد چون مادر اهریمن یکی از قابل اعتماد ترین و بهترین خدمتگذاران ملکه بود و وظیفه خودش میدونست که به اهریمن یک فرصت دیگه بده بعد از مدتی مادر اهریمن از مقام شاهزادگی کناره گیری کرد و مادرم اهریمن رو به جای مادرش به مقام شاهزادگی نشوند و بهش فرصتی جدید داد که همون فرصت جدیدی که مادرم به اهریمن داد بسیار اشتباه بود.😖☠@ میشل:ملکه ببخشید که اینو میگم اما چه اتفاقی برای مادر اهریمن که کناره گیری کرد افتاد؟@
ملکه:اون الان در شهر عنصر آتش خونه ای داره که در اون ساکنه. ادامه داستان از این قراره که اهریمن پس از اینکه مادرش کناره گیری کرد بر تخت شاهزادگی عنصر آتش نشست چون مادر و مادربزرگش هم حکمران عنصر آتش بودن و در زمانی که اهریمن شاهزاده شد من هم شاهزاده عنصر آب بودم من و اهریمن همیشه در حال رقابت بودیم که برتر باشیم اهریمن بعد اینکه شاهزاده شد دیگه هیچگونه انگیزه شیطانی برای بدست آوردن قدرت ملکه رو درش ندیدیم اما بعد که مادرم فوت شد من به جای مادرم بر تخت سلطنت ملکه نشستم و در همون زمان بود که اهریمن انگیزه های شیطانی اش رو بروز داد تا من رو کنار بکشه و خودش ملکه بشه چون تا قبل از فوت مادرم داشت خودش رو خوب جلوه میداد که شانسی برای بدست آوردن حکومت داشته باشه اما بعد اینکه من از انگیره ها و فکر های خطرناک اهریمن خبر دار شدم با خودم فکر کردم که اگه آزادش بزارم میتونه برای سرزمین و مردمش خطر ایجاد کنه به خاطر همین اون رو در دام انداختم و دوباره اون رو به سیاه چاله آسمان تبعید کردم اما اینبار با فرق اینکه بسیار خطرناک بود بهش لقب اهریمن سیاه رو دادم و از مقام شاهزادگی برکنارش کردم و حالا هم که دخترانم چهار شاهزاده مدبر و قدرتمند و خوب سرزمین هستند.💞💓💗@ میشل:ملکه دختران و پری های سرزمینتون باید قدر شما رو بدونن شما پری بسیار مهربان و باهوشی هستید من واقعا با افتخار به شما و این سرزمین باشکوه خدمت خواهم کرد@ ملکه:بانوی جوان....@ میشل:نه ملکه راحت باشید و میشل صدام بزنید@ ملکه:حتما من خوشحال میشم_میشل جان حالا دیگه خسته شدی برو و استراحت کن فردا بهت آموزش میدم چطور میتونی از قدرتت استفاده کنی و افزایش بدی یا مهارش کنی. اما میدونم که خسته شدی به دستور شاهزاده عنصر آب دخترم اشلی اتاقی در قصر برات تدارک دیدیم که الان برو و استراحت کن میشل جان وانیا با تو میاد و راهو بهت نشون میده@🥰 میشل از ملکه تشکر کرد و با وانیا به اتاق رفتند میشل در اتاقو باز کرد و رفت نشست روی تخت شاهانه اتاقش. وانیا گفت:شب بخیر بانو@و خواست بره بیرون که میشل گفت: _وانیا چرا انقدر با من رسمی حرف میزنی؟@ _بانو شما مقامتون از من خیلی خیلی بالاتره و من باید به شما و مقامتون احترام بزارم@ _اما وانیا من نیومده مقام دار شدم؟چطور خودم نفهمیدم؟!😁😁😅😅😂😂😂😂😂@ _بانو ملکه قراره که بعدا مقامتون رو مشخص کنن@ _واییی چه جالب...امم وانیا بنظرت ملکه چه مقامی بهم میده؟@ _اگر بتونید خیای سریع قدرتتونو افزایش بشید و از چیزی که الان هستید قدرتمند تر بشید ایشون احتمالا مقام.......@ (نویسنده:خوب الان بهتون نمیگم که وانیا به میشل گفت که ملکه چه مقامی بهش میده.پارت بعد بهتون میگم😁)
خوب پارت سومم تموم شد و بعدی قراره خیلی جالب باشه😍😍😍😇😇 لطفا نظر بدید من برای نوشتن داستان خیلی تلاش کردم.ممنونم از کسایی که میخونن و نظر میدن. تا بعد خدانگهدار😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍😍💫💫💫💫💫💫💫
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالی بود آرام جون بعدی
خیلی داستانت خوبه
ممنونم هستی جان😍
عالی
فوق العاده بودد😍😍آفرین آرامم
مرسی شارمین😍😍😍
داستانت عالیه عزیزم😊😇🥰
بی صبرانه منتظر پارت بعدم🥰😇😊😍
به تستم سر بزن🥰😅
لایو فراموش نشه😂🤩
مرسی ♥🌹
درحال برسیه
چشم حتما سر میزنم
من اولین کسی بودم که خوندم😀
از فوق العاده هم فوق العاده تر بود
من واقعا لذت بردم
اولش گیج شدم ولی بعدش که ادامه دادم متوجه شدم چون خیلی خوب توضیح داده بودی
به تست های منم سر بزنید
عالیه
مرسی کارا جون
بله سعی کردم خوب توضیح بدم
مرسی کارا جان بابت نظر و انرژی خوبت🤩😍
داستانتتتتت عالییی بوددددد😰😰😍😍😍😍
داستان منم میخونی؟
مرسییییی🤩
حتما😋
وای خدا چقدر زیاد نوشتم
فکر نمیکردم انقدر زیاد بشه
😂😂😂😅😁😁😁😁😁
آخیش اینم منتشر شد پارت بعد هم ۵روزه توی صف برسیه
لذت ببرید
و نظر بدید مرسی🎀🎀🎀🎀🎀🎈🎈🎈🎈🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎉🎊🎊🎊🎉