پسره:اون پسر رو خالش ب فرزندی قبول میکنه فرزندی ک ن بگم نوکری بهتره...شوهرخاله اون پسر از اون پسر خوشش نمیومد خالش ب همراه مامانش زندگی میکرد و دوتا پسر ک یکی همسن اون پسر و اون یکی ۹ سالش بود پسره مجبور بود صبحا صبحونه درس کنه خونه رو تمیز کنه خدمتکاری کنه لباس بشوره بعضی وقتام مامان بزرگش بهش کمک میکرد ولی مامان بزرگش مریض بود
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
هیممم
دلم برات تنگ شده دلم برا اکیپمون تنگ شده:)
آدمای حدید اطرافم من رو درک نمیکنن میخوام برگردم به زمانی که تو و مهسا هیچوقت دلمو نمیشکستین؟
سر لج چندین و چند سالم جوجوتسو نمیبینم:)
هنوزم لجم
حالا یه چورمیگم انگاز خوناشامیم ها😔
فن توکیو ریونجرز شدم
حیح
هستی اور نو
دلام/=
گوجو ژونم 🙂😹
چیه=\
بیا بغلت کنممممم🌝😹
خیلی خوبه داستانت میشه هر چه زودتر پارت بعد رو بزاری 🥺🙃
چش امرو میزارم
گفته امروز یه هفته شد 🌝😹🍭
البته بچه گناهی نداره تستش منتشر نمیشه 😹🤷🏻♀️
من فضولم آره 🌝😹🍭
لایکیدم جیگیلی جیگیلی •-•💖