ویدا:بازم چشمامو باز کردم ک ای کاش هیچوقت باز نمیکردم دهنم بسته بود اون پسر عوضی رو دیدم دوباره پشتشو ب من کرده بود و کنار پنجره وایساده بود پسره:تو خیلی زیبایی ولی حیف زبونت درازه دوست دارم ببوسمت حیفم میاد تورو قربانی کنم (استغفرلله😐😂) پسره:میخام ی داستانی رو برات تعریف کنم....
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
فق میتونم بگم پشمام 😐👏🏻
من اومدم تو تستچی افکار ج.نی نیاد تو ذهنم ی داستان گیرم اومد 😐
ول باحاله و در انتظار پارت بعد 😐👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻
جر
امرو پارت بعدیو میزارم😐😂✨