سلام! من تازه وارد تستچی شدم و این اولین داستان من هست:) قسمت های قبلیو حتما بخونین🍄🌿 با لایک کردن میتونین بهم انرژی بدین! راستی نظراتتون خیل برام با ارزشن پس کامنت فراموش نکنین
صبح انروز تروبی لاکپشت پیر اسکارلت به بهانه ی اینکه شاید خانم اینگلهارت گلدان جدیدی خریده و برای جذب نور ببشتر ان را جلوی در خانه گذاشته باشد تلو تلو خوران به سمت حیاط میرفت.تروبی همیشه از اسکارلت وحشت داشت زیرا وقتی او کودک بود بلاهای زیادی سر لاکپشت بیچاره اورده بود.با ابن حال تروبی هنوز زنده بود و خوشبختانه از دستش جان سالم به در برده بود.اقای اینگلهارت یک ساعت کوکوی جادویی برای اسکارلت ساخته بود تا هرگاه لازم باشد اورا بیدار کند.در همان لحظه اسکارلت با صدای وحشتناک ساعت کوکو از جا پرید و زیر تختش خزید تا یک پیراهن مناسب پیدا کند.اما متاسفانه تنها پیراهن عاقلانه و مرتبش اورا با یک سوراخ بزرگ دقیقا در ناحیه ی کمر سورپرایز کرد.البته،تعجبی هم نداشت! اسکارلت دقیقا به یاد داشت که خودش این بلا را در عید شکرگزاری سال گذشته با کتری اب جوش بر سر لباس اورده بود.بنابر این همان لباس های همیشگی را پوشید و طبق روال عادی موهای پرپشت و پریشان مشکی اش را شانه نزد.چند اب نبات برتی بات با طعم چوب و نعنا در دهان انداخت و با قضب به جغد مشنگش خیره شد.جغد چشمان لوچی داشت و هیچگاه کسی نمیدانست دقیقا چه چیز و چه کسی را نگاه میکند.این جغد،هدیه ی خانم ویزلی برای هالووین به او بود.اما اسکارلت همیشه پیش خودش فکر میکرد این باید ایده ی فرد و جرج باشد زیرا انها به خوبی میدانند من از جغد ها متنفرم چه برسد جغدی مانند این باشد
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
عالیــــــــــ❤❤❤❤❤❤🙌🏻
عالی👌👏
مرسیی😌💗
مطمئنم عالیه..... این پیام جهت تبریک عید به شماست♥🎼
تشکررر
عید تو ام مبارک💜
عیدی برای عید نوروز بیفرما💵💵💵💴💶💷💷💰💳
ممنوون😂
بیا اینم عیدی من🍪🍰🎂
سلام کیوتم🥺🍓🐣
عیدت مفالک باشه🥺🍓🐣امیدوارم به تمام آرزوهای قشنگ و خوشملت برسی🥺🍓🐣
سال 1400 تموم شد و وارد 1401 شدیم🥺🍓🐣امیدوارم که این سال رو به خوبی بگذرونین🥺🍓🐣
-لیزا
یه دنیا ممنون😍 امیدوارم به همه ی ارزوهای قشنگت برسی رفیق
ممنونم🥺🍓🐣