
عید همه مبارک😄... راستی برای اکانت تکونی میخوام پروفایلم هم عوض کنم گفتم گم نکنید😁
((( بچه ها من توی پارت قبل یه تپق زدم😐.. از زبون آدرین بود نوشته بودم بریجت🤦🏻♀️.. آدرین اسم بریجت رو نمیدونه🤦🏻♀️.. باید بهش میگفت دختر مو سفید یا یه همچین چیزی😐... خب بریم سراغ داستان😁))) دختر مو سفید پوزخندی زد (مثلا اومدی کمکش؟ یکی باید بیاد به خودت کمک کنه!) راست میگفت... واقعا کمک لازم بودم.. اما اگه نقشهم عملی میشد دیگه نیازی به چیزی نبود! فیلیکس! الان امیدم به فیلیکس بود! اگه نمیاومد اینجا همه چیز خراب میشد... به سمت مرینت رفتم.. میخواستم کمکش کنم تا بلند شه... اما اون مو سفیده اجازه نداد! جلوی راهم سد شد.. میدونستم اگه کمی دیگه همون جا بمونم بهم آسیب میزنه.. اما اتفاق بعدی اجازهی حرکت بهم نداد! حضور ناگهانی فیلیکس! فیلیکس با میلهش اومده بود بالا... حالا اون پشت سرم بود و سفید مو رو به روم... خدایا! چیکار کنم؟😕 کمی بعد، ضربهای از طرف دختر مو سفید باعث شد به سمت فیلیکس پرت بشم و صاف رفتم توی بغلش😐.. به صورت فیلیکس نگاه کردم... داشت با لبخند شیطانیش نگاهم میکرد..
نگو که الان این دو تا میخوان من رو مثل یه عروسک بهم پاس بدن🤦🏻♀️ قبل از اینکه فیلیکس فرصت کنه کاری انجام بده اطراف رو با نگاهم بررسی کردم... مرینت کمی دورتر از ما در تلاش برای بلند شدن بود.. میراکلس گربه به خاطر ترک های متعددش تقریبا کامل به رنگ سبز در اومده بود.. و هنوز هیچ کس دیگه به جز ما وارد این محوطه نشده بود... یه روز بود اومدیم اینجا اون وقت این همه دردسر درست کرده بودیم.. فیلیکس پرتم کرد روی زمین.. بعد اومد و بالای سرم ایستاد.. با پام به پاش ضربه زدم.. افتاد... قبل از هر چیز میراکلس رو از دستش در آوردم... بلند شدم و به سمت گوشهای دویدم.. تقریبا لبهی ساختمون ایستاده بودم.. داشتم توی دستم میکردمش که ضربهای پشت سرم شوکهم کرد.. **از زبون مرینت** بریجت دوباره داشت با خونسردی نگاهم میکرد..
منتظر بود تا دوباره بلند شم و با یه ضربهی کوچیک همهیتلاشم رو نابود کنه.. اینکارش بدجوری اذیتم میکرد و اون این رو می دونست.. میخواست اذیتم کنه.. میخواست عذابم بده.. آدرین سعی کرده بود کمکم کمه ولی جلوی اون رو گرفته بود و حالا هم اون درگیر مبارزه با معادل خودش توی این دنیا بود.. چیزی که ازش سر در نمیآوردم این بود که چرا توی این دنیا معادل من و آدرین هر دوشون خبیث بودن.. هنوز موفق نشده بودم کامل از روی زمین بلند بشم که سقوط آدرین رو دیدم! معادل خودش داشت اون رو به سمت پایین پرت میکرد.. آدرین اصلا حواسش به پشت سرش نبود و... افتاد! عشقم.. اون.. افتاد.. قلبم بی امان میتپید.. نفس کشیدن برام سخت شده بود.. دیگه نمیفهمیدم دور و ورم چه خبره.. انگار انرژی و توان به بدنم برگشته بود.. کامل ایستادم.. بعد به سمت لبهی جایی که افتاده بود دویدم..
که البته با توجه به وضعیتی که تا چند دقیقهی پیش داشتم چیز عجیبی بود.. اشکهام سرازیر شدن و بهم امکان دیدن نمیدادن.. دیدم تار بود.. نمیدونستم دور و ورم چه خبره.. داد زدم (آدریـــــــــــن...) به سمت آدرین این دنیا برگشتم.. اون آدرین من رو پرت کرده بود😤.. انرژی قرمز رنگ دوباره برگشته بود.. داشت مثل موج توی دستم تاب میخورد.. این خشم من بود... غم من بود... اون ترسیده بهم نگاه کرد.. خواست از اونجا دور بشه که افتاد روی زمین! واقعل انقدر ترسناک شده بودم؟ بریجت هم متعجب بهم خیره شده بود.. الان که آدرین بی سلاح شده بود باید قبل از هر چیز جلوی بریجت رو میگرفتم.. تصویر آدرین از ذهنم گذشت.. اشکهام دو برابر شدن.. نمیدونستم چطوری باید از اون انرژی استفاده میکردم اما به سمت بریجت دویدم.. برای بار دوم مرگ آدرین رو با چشم خودم دیده بودم.. این باعث میشد که بخوام خشمم رو سر هر کسی که میبینم خالی کنم..
**از زبون آدرین** (((من آدرین رو حالا حالا ها نمیکشم😂))) داشتم از ساختمون میافتادم پایین.. انگشتر توی انگشتم بود اما اثری از پلگ نبود.. نمیدونستم کجاست.. نمی دونستم چه اتفاقی داره میافته.. با این حال داد زدم (پلگ کلاوز اوت) و بعد نور سبز دورم رو گرفت و به کت نوار تبدیل شدم.. عجیب بود.. بدون کوامی که نمیشه تبدیل شد.. پلگ هم اینجا نبود.. چه خبر بود؟ میلهم رو باز کردم و روی زمین محکمش کردم.. بعد از یه فرود موفق دوباره به سمت ساختمون حرکت کردم.. بعد شنیدم که کسی اسمم رو صدا میکنه... حدس میزنم مرینت بود.. شاید اگه از طرف مخالف ساختمون میرفتم روی سقف میتونستم فیلیکس و دختر مو سفید رو غافل گیر کنم..
به سمت خیابون حرکت کردم و بعد از رسیدن به گوشهی خونه وارد فضای تنگ بین اون و خونهای که در همسایگیش بود شدم... میلهم رو گرفتم و برای باز کردنش آماده شدم اما بعد صدایی از روی سقف توجهم رو جلب کرد.. نمیتونم تشبیهش کنم.. شاید کمی شبیه انفجار بود.. اما نه.. صدای انفجار ترکیب درستی برای توصیفش نبود.. سرم رو بالا گرفتم.. نور قرمز رنگی چند لحظه پدیدار شد و بعد دوباره محو شد.. مرینت؟! این باید به مرینت مربوط باشه اما.. چی شده؟؟ هول شده بودم.. فقط دعا میکردم حالش خوب باشه.. خواستم میله رو باز کنم ولی از دستم افتاد.. زیر لب خطاب به خودم گفتم (آروم باش آدرین... آروم باش..) عرق روی پیشونیم نشست.. خم شدم و میله رو برداشتم.. به سمت زمین گرفتمش و بازش کردم.. به محض رسیدنم به سقف با چهرههای متعجب رو به رو شدم.. مرینت نشسته بود.. معلوم بود گریه کرده.. دختر مو سفیده هم داشت با وحشت نگاه میکرد... فیلیکس هم که داشت سعی میکرد فرار کنه.. لبخندی زدم.. رو به مرینت گفتم (اگه می دونستم اینکار رو میکنی زودتر خودم رو به مردن میزدم😹) لبخندی زد و اشکش رو پاک کرد.. بعد بلند شد و به سمتم اومد.. رو به روم ایستاده بود.. بعد بغلم کرد... اصلا انتظار این رو نداشتم.. دستم رو توی موهاش بردم و با موهاش بازی کردم.. توی گوشش زمزمه کردم (همه چیز درست میشه! دوباره بر میگردیم خونه! مطمئنم!)
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام من از یه هفته پیش شروع کردم به خوندن رمانی که نوشتی و الان که کلاس شیشم هستم و کلا خیلی سخت میگیرن توی هر شرایط دعوای خانواده نخوندن درس قر قر های معلم نمره خوب نگرفتن رو به جون خریدم تا رمانت بخونم ولی الان که رسیدم اینجا خیلی ناراحتم که چرا اینکارا رو کردم میدونی چرا چون ادامش نمیدی چرا اخههه
ممنون😊 و ببخشید😢
فقط درسهام خیلی زیادن الان وسط امتحانهای نوبت دومم..
اکه تونستم حتما فصل دوم میزارم
اها باشه حتماااااا بزارررررر یادت باشه هاااا
😅 باشه
و اینکه ممنون که داستان به این محشری نوشتی😅❤️❤️
ممنون 😅 (کجاش محشره آخه؟😅)
چرا اعتماد به نفس نداری اخه خیلی خوبه عزیزم🙂❤️
نمیدونم😅
کلا اعتماد به نفس من زیر صفره😅
هر روز با خودت ده دیقه بشین بگو من برای خودم بهترینم پنج دیقه خوبی هایی که داریو بنویس بهتر میشی😉💓
آخه جدا از اینکه اعتماد به نفس، تنبل هم هستم🤣💔
ولی جدی ممنون😅
اونکه خصلت همه اس مخصوصا دهه هشتادیا مخصوصاااا خودم😉🤟💓
😂😂💔 بله بله
😂❤️❤️
تست عالی بود🙃
مرسی😘
مر*دی؟
چرا پپارت بعد رو نمیذاری
بل بل مردم😐❤
یه فسقلی افتاده بود به جونم هی میومد میگفت پلستو😐❤ (گلبونش بلم ۳ سال و نیمشه😍)
چند روز اینجا بود بعدش دیروز رفت😐❤
یعنی عاشق طرز برخوردتم😐❤
عااااااااااااااااااالی
مرسیییییی😘
سلام خرما کنجدی
من میخوام تا یه ساعت نام کاربریمو تغیر بدم
میخوام بزارم پسر ممد
پس اگه خواستی تستام ببینی بیا تو پروفایلم یعنی پسر ممد
از فرهاد به پسر ممد تغیر دادم
ممنون که خبر دادی😄
عالی بود;-)
عیدتوهم مبارک;-)
مرسی😍
خواهش میکنم;-)
سلام
یدونه تست میراکلسی دارم و یدونه تست تقریبا میراکلسی
میشه منتشر کنی؟
اگه میکنی ممنون اسماشو بگم
اگر نه که میزارم واسه بقیه ناظر ها
سلام😁
😕 ممد از ناظری بر کنارم کرد... ببخشید..
اوهوم
باشه اون تستا هم مهم نیست یکی دیگه دید منتشر کرد
ممنون
🙂❤
عالی بود😍😍😍
بازم بگم عیدت مبارک آبجی جونم😘😘😍
مرسی😘
همچنین😍🤩
💃🕺
عالییییییی
عید تو هم مبارک
مرسی😘
بازم مرسی😍
عالی بود
عیدت مبارک
مرسی😄
همچنین😘